کتاب پیاده روی با خانم میلی

Walking with Miss Millie
کد کتاب : 17260
مترجم :
شابک : 978-6004624008
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 190
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب پیاده روی با خانم میلی اثر تامارا باندی

کتاب «پیاده روی با خانم میلی» رمانی نوشته «تامارا باندی» است که نخستین بار در سال 2017 انتشار یافت. «آلیس»، مادرش، و برادر شش ساله و ناشنوایش «ادی»، از «اوهایو» به شهری کوچک در ایالت «جورجیا» نقل مکان کرده اند تا از پدربزرگ «آلیس» که به «آلزایمر» مبتلا شده، مراقبت و نگهداری کنند. «آلیس» که برخلاف خواسته اش به اینجا آمده، آرزو دارد که والدینش را دوباره در کنار هم ببیند. خیلی زود از «آلیس» خواسته می شود که به همسایه ای سالخورده—زنی سیاهپوست به نام «خانم میلی»—کمک کند و به همراه او، سگش را برای پیاده روی بیرون ببرد. همزمان با گذر روزها، «آلیس» و «خانم میلی» درباره چیزهای زیادی صحبت می کنند، از جمله تاریخ فاجعه‌بار نژادپرستی و تبعیض در این شهر کوچک.

کتاب پیاده روی با خانم میلی

تامارا باندی
تامارا باندی (Tamara Bundy) رمان نوجوانان را با عنوان «قدم زدن با خانم میلی» نوشت. او یک معلم انگلیسی دبیرستانی است و دارای مدرک کارشناسی ارشد در نوشتن است و یک ستون نویس سابق برای سینسیناتی پست است (ستون معمول او در زمینه مادر بودن نیز در رادیو جهانی کاتولیک EWTN ظاهر شد). او در سینسیناتی، اوهایو زندگی می کند.
نکوداشت های کتاب پیاده روی با خانم میلی
A memorable and lovely debut.
یک اثر نخست به یاد ماندنی و دوست داشتنی.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Alice’s strong character development makes for a satisfying read.
شخصیت پردازی قدرتمند «آلیس»، این داستان را به اثری رضایت بخش تبدیل می کند.
Publishers Weekly Publishers Weekly

It celebrates the wonder and power of friendship.
اثری در ستایش از شگفتی و قدرت دوستی.
Barnes & Noble

قسمت هایی از کتاب پیاده روی با خانم میلی (لذت متن)
تا جایی که می دیدم، رنگ بیشترشان داشت پوسته پوسته می شد و می ریخت. وضع ظاهری خانه ها آنقدر خراب بود که اگر یک باد شدید می وزید، تمام رنگ ها می ریخت و خانه ها برهنه می شد. شاید برای همین بود که همه این خانه ها، ظاهر غم انگیزی داشتند. و ظاهر خانه مامان بزرگ از همه غم انگیزتر بود.

«وای خدایا! نگاش کن!» و به «ادی» نگاه کرد. جوری «ادی» را ورانداز می کرد که انگار می خواست با متر دست و پایش را اندازه بگیرد. «گمونم از عید پاک تا الان بزرگتر شدیا!» وقتی مردم با زبان اشاره صحبت نمی کنند، «ادی» همیشه یک کار می کند؛ سرش را به علامت تأیید تکان می دهد تا بقیه ناراحت نشوند.

تابستان پارسال، مامان، من و «ادی» را به مراسم «ادای احترام» به پدربزرگ برد. «ادی» بین قبرها می دوید و با بشقابش، راننده-بازی می کرد. من هم دست مامان را محکم چسبیده بودم. نمی دانستم که خانم «میلی» فقط محض تنوع آمده توی قبرستان راه برود یا این که قصد دارد به رفتگانش ادای احترام کند. بعد با خودم گفتم آیا اصلا درگذشته ای عزیز دارد یا نه.