در میانۀ فیلم برخواهید گشت (2024) ساختۀ خناس تروئبا، شخصیت زن فیلم به پدرش میگوید که درحال جداییست؛ پیرمرد دقایق طولانی را در بحث و سکوت میگذراند، به دخترش پیشنهاد میدهد تکرار کیرکگور را بخواند و درنهایت هنگام خداحافظی کتاب در جستوجوی خوشبختی را بهمثابۀ کتابی برای زوجدرمانی به او داده و میگوید باید استنلی کاول را بخوانی، چون او فیلسوفی کمالگراست و اعتقاد دارد سینما میتواند زندگی ما را بهتر کند. در این کتاب هم با رجوع به چند کمدی کلاسیک، میگوید که اگر همسران به همدیگر فرصت دوبارهای بدهند، با فهم از اشتباهات گذشته، آنها را تکرار نمیکنند و میتوانند باز هم کنار هم باشند! این ایده، شاید از اساس ایدئالیستی و یا زیادی کمالگرایانه است، اما چه کسی از گوشدادن به حرف یک فیلسوف و خواندنش ضرر کرده است، جز آنها که گوش ندادهاند و نخواندهاند؟!
در جستوجوی خوشبختی: کمدی هالیوودی ازدواج مجدد، گشتوگذار سرخوشانۀ استنلی کاول فیلسوف، در هفت فیلم کمدی آمریکایی (لیدی ایو، در یک شب اتفاق افتاد، بزرگکردن بیبی، داستان فیلادلفیا، منشی همهکارۀ او، دندۀ آدام و حقیقت ناخوشایند) ساختهشده بین سالهای 1934 تا 1941 است. کاول این فیلمها را پیش روی ما گذاشته و اجزای مختلفشان را واکاوی میکند تا این باور خود را بر ما بنمایاند: «من همیشه این عقیده را داشتهام که ما باید اجازه دهیم فیلمها خودشان به ما آموزش دهند که چطور به آنها نگاه کنیم و یا چطور دربارهشان فکر کنیم.» کاول این فیلمها را از بستر شرایط سیاسی اقتصای آمریکای دهۀ 1930 -رکود بزرگ- بیرون کشیده و بر جنبههای مهمتر، عمومیتر و درعینحال شخصیتری دست گذاشته و سعی میکند تغییر نظرگاه انسان عبورکرده از خلقیات پیش از جنبشهای حقوق زنان را با تاریخ سینما و خاصه ژانری که آن را کمدی هالیووی ازدواج مجدد مینامد، پیوند زده، شاید که سینما بتواند زندگی ما را بهتر کند!
استنلی لوئیس کاول (/kəˈvɛl/؛ ۱ سپتامبر ۱۹۲۶ – ۱۹ ژوئن ۲۰۱۸) فیلسوف آمریکایی بود. او استاد والتر ام. کابوت در زیبایی شناسی و نظریه عمومی ارزش در دانشگاه هاروارد بود. او در زمینه های اخلاق، زیبایی شناسی و فلسفه زبان معمولی فعالیت می کرد. او به عنوان مترجم آثار تاثیرگذاری در مورد ویتگنشتاین، آستین، امرسون، ثورو و هایدگر تولید کرد. ویژگی آثار او لحن محاورهای و ارجاعات مکرر ادبی است.
یک نزاع مداوم زوجی را مجبور به جدایی میکند که خود را افرادی میدانند که از ابتدا، نه فقط از گذشته بلکه قبل از دورهای که گذشتهای وجود داشته باشد، یعنی پیش از تاریخ و برای همیشه همدیگر را میشناختهاند. این ایده خود را بهطور طبیعی بهشکل دوران کودکی مشترکی نشان میدهد، و این گمان را ایجاد میکند که آنها خواهروبرادر هستند. آنها جنسیت خود را با هم کشف کردهاند و احساس میکنند که ورود آنها به قلمرو جنسیت باید تقریبا با ورود آنها به حوزۀ اجتماعی همزمان باشد، گویی امر جنسی و اجتماعی به یکدیگر مشروعیت میبخشند. این آغاز تاریخ و آغاز یک نزاع بیپایان است. پیوند امر جنسی و اجتماعی را ازدواج میگویند. ظاهرا چیزی درونی در انجام وظایف ازدواج باعث ایجاد این مشکلات میشود، انگار ازدواج که قرار بود خود موید باشد نیاز به تأیید دارد. بنابراین ازدواج سرشکستگیها و ناامیدیهای خود را دارد. این را میتوان ناتوانیاش در اهلیکردن تمایلات جنسی بدون دلسردکردن، یا حماقتش در مقابل معمای صمیمیت که از همان جایی که جذب میکند، دفع هم میکند، یا در مواجهه با معمای اوج لذت که همانطور که خشن است ظریف هم هست، درست مانند پلنگی که باید در کنار گوسفندی دراز بکشد، دانست. و این سرشکستگی و ناامیدی بهدنبال انتقام است، انتقامی که فرد را وادار به کشف ناقصبودن، میرابودن و بیخانمانبودن خود میکند.