کتاب زائری زیر باران

Zaeri Zir-e Baran
کد کتاب : 19797
شابک : 978-9645643605
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 208
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1968
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 11
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب زائری زیر باران اثر احمد محمود

"زائری زیر باران" مجموعه ای است از داستان های کوتاه به قلم "احمد محمود" که در آن مجموعه ی دوازده اثر داستانی کوتاه از این نویسنده ی مطرح معاصر را در بردارد. اکثر قصه های این مجموعه از نظر مکانی در جنوب ایران اتفاق می افتند و صمیمیت و فرهنگ گرم و دلپذیر مردم جنوب از میان زمینه ی اصلی داستان ها خود را به خوبی نشان می دهد. "احمد محمود" در داستان های مجموعه ی "زائری زیر باران"، به ترس ها و ناامیدی ها پرداخته و در هیچ مقیاسی به القای امید واهی راضی نمی شود. او مهم ترین دغدغه ها و چالش های پیش روی اولاد آدم را در قالب داستان هایی به تصویر می کشد که در آن ترس، نزاع برای بقایی آزادانه، سرگردانی، بی اعتمادی، لغزش قلب و نابودی هر چیزی که انسان باورهایش را بر آن استوار ساخته، زمینه ی اصلی است.
"مصیبت کبک ها" خریده شدن آن ها به دست زن و مردی است خرافاتی، "بود و نبود" کشته شدن پدری است که با ازدواج قاتل که عاشق دخترش بود مخالفت کرد، "بندر" قصه ی امرار معاش از طریق بردن بار است و "ترس" ماجرای فرار دو قاچاقچی از دست مامورها؛ "راهی به سوی آفتاب" ادعای پیامبری یک زندانی است و "انتر تریاکی" میمون دلقک و معتادی را به تصویر می کشد؛ "زیرباران" قصه ی آدم هایی است که با بهای خون خود قمار می کنند و "آسمان کور" داستان قماربازی است که بعد از تحمل حبس، باز هم گرفتار شده، "زیر آفتاب داغ" جدال مردی است با یک کوسه، "برخورد" قصه ی ماشینی شدن یک روستا، "در سایه ی سپیدار" شناساندن تعاونی به مردم روستا و " از دلتنگی" روزشماری تبعیدی ها در یکی از شهرهای جنوب ایران است.

کتاب زائری زیر باران

احمد محمود
احمد محمود در ۴ دی ۱۳۱۰ در شهر اهواز از پدر و مادری دزفولی الاصل به دنیا آمد و شاید به همین دلیل بیشتر خود را دزفولی می‌دانست. در برخی از آثارش چون همسایه‌ها و مدار صفر درجه واژه‌ها و جملاتی به گویش دزفولی به چشم می‌خورد و نیز شخصیت «نعمت» در داستان «غریبه‌ها و پسرک بومی» از کتابی به همین نام نیز از یکی از اهالی دزفول به نام نعمت علائی گرفته شده‌که حول‌وحوش سال ۱۳۲۳ در دزفول به دست افراد ناشناسی ترور می‌شود. پدر احمد محمود در سال...
قسمت هایی از کتاب زائری زیر باران (لذت متن)
رفیقش، دوباره دود را تو دهانش فوت کرد و فیروز بی اینکه کسی توجه داشته باشد، دود را فرو برد...کیفش به انتها رسیده بود. در چنین حالتی که بسیاری از خاطره های جوانی در ذهنش جوانه می زد و رویش آغاز می کرد، هیچ مایل نبود که درباره آدمها بیندیشد. آدمهائی را که خندانده بود، دلقک هائی را که گریانده بود... نه! اینها،این چیزها...نه!... مگر چه خاطره خوشی از این حیوان های دوپا داشت؟... مگر مزد آن همه زحماتش را داده بودند؟ چندبار دیگر که دود گرفت، گویی،هیچ هیچ شد. تو دود تریاک حل شد، اصلا روح شد،چیزی ماوراء ماده شد...معشوقه اش به یادش آمد...چه چاق بود، چه قشنگ بود، چه دم نرم و زیبایی داشت...نه!...اصلا معشوقش با مادینه های دوپایی که او، وقت و بی وقت در شهر دیده بود، فرق داشت خودش هم با نرینه های شهرنشین تفاوت داشت. حیوانهای دوپای شهری، لوس هستند، ننر هستند، زحمت را با متلک و خنده و تمسخر پاسخ می دهند، نه! وجود خودش با این شهری های بی مزه، مثقالی هفتصد تومن فرق دارد...

قبل از این که زندانی شم ، هرگز به فکر این چیزها نبودم . روشنی دل پذیر ظهر ، برایم عادی بود و تو منزل ، با بچه ها سر و کله زدن ، یک کار معمولی و غالبا خسته کننده . همیشه فکر می کردم که زندگی رنگی دیگر دارد و آنچه در اطرافم می گذرد ، فقط یک مسخره ی تکراری است . ولی حالا نه ! حالا یادآوری تمام چیزهای بی ارزش که خارج از زندان دورم را گرفته بود ، برایم لذت بخش شده بود . آدم عین علف هرزه است و خیلی زود به همه چیز عادت می کند . خیلی از چیزهای بی اهمیت برای زندگی ضروری است . اصلا مجموعه ای از چیزهای به ظاهر بی اهمیت ، زندگی را تشکیل می دهد . زندگی یعنی همین ! حالا می توانستم بفهمم که خشن ترین قیافه ها ، جدی ترین کارها و نابود کننده ترین دردها فقط می تواند یک شوخی باشد ، یک شوخی گذرا .