کتاب عشق به زندگی

Short stories collection
کد کتاب : 3146
مترجم :
شابک : 9786007436059
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب عشق به زندگی اثر آلبر کامو

کتاب حاضر،مجموعه داستانی،از نویسنده الجزایری برنده نوبل "آلبرت کامو" میباشد."آلبرت کامو" در الجزایر بدنیا آمد و زندگی سراسر هیجانی را تجربه کرد.از دربازه بانی در تیم دانشگاه گرفته تا تبعید به پاریس و گرفتن نوبل ادبی و در نهایت هم مرگ به دلیل بیماری سل.

همچنین کامو به فعالیت های سیاسی دیگری نیز مشغول بود،که به تاسیس یک اتحادیه بین المللی میتوان اشاره کرد.او هدفش از تاسیس این اتحادیه محکوم ایدئولوژی های شکل گرفته در کشور آمریکا و جماهیر شوروی بود.

او یکی از جوان ترین برندگان جایزه نوبل نیز به شمار می آید که توسط کتاب "اندیشه هایی درباره گیوتین" از آن خود کرد.

قسمت های مختلف داستان کوتاهش در زیر آمده است:

اشاره
درختان بادام
پرومته در دوزخ
معما
عشق به زندگی
امید و نومیدی یا پشت و روی جهان
حرکت یا رشد سنگ
مرتد
داستان مهمان
ژیل برت ژونا
من هرگز به نومیدی رضا نداده ام
نوش در تیپازا
باد در کوهستان جمیلا
تابستان در الجزیره
تابستان
مینوتور یا توقفگاه اوران
خیابان
خلوتگاه اوران
بازی ها
بناها
سنگ آریان

کتاب عشق به زندگی

آلبر کامو
آلبر کامو، زاده ی ۷ نوامبر ۱۹۱۳ و درگذشته ی ۴ ژانویه ۱۹۶۰، نویسنده، فیلسوف و روزنامه نگار فرانسوی بود. او یکی از نویسندگان بزرگ قرن بیستم و خالق کتاب مشهور بیگانه است.پدرش «لوسین کامو» فرانسوی فقیری بود که در الجزیره برزگری می کرد و در آنجا با زن خدمتکاری که اهل اسپانیا بود ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام های لوسین (هم نام پدر) و آلبر شد. کودکی کامو در یک زندگی فقیرانه ی طبقه ی کارگری سپری شد. او در تعطیلات تابستانی در برابر دریافت دستمزدی اندک در مغازه ها کار می کرد؛ سپس به آموختن انگلیسی ...
قسمت هایی از کتاب عشق به زندگی (لذت متن)
زن، ایستاده در میانه جمع، با بدنی چسبناک از عرق و زلفان بهم ریخته، هیکل بزرگ خود را که در تور زردرنگ، پف کرده بود، صاف برافراشت. با رخساری ابلهانه و سرد و چشمان گود، به سان الهه ای ناپاک که از آب بیرون می آید، و با تنها لرزش مختصر زانوان به حیات خود ادامه می داد، همان لرزشی که اسب های مسابقه پس از دویدن در خود دارند. او در میان شادی پایکوبانی که پیرامونش را پر کرده بود، با آن ناامیدی چشمان تهی و بی حالت و عرق فراوان روی شکمش، به تصویری فرومایه و هوسناک زندگی می ماند.

بدون وجود کافه ها و روزنامه ها، سفر کار دشواری خواهد بود، امّا برگه کاغذی چاپ شده به زبان مادری، جایی که شب هنگام در آن جا با چند انسان به معاشرت می پردازیم، به ما امکان می دهد هر جا که هستیم حالت مأنوس انسانی را بازیابیم که در کشور خود داریم، انسانی که دوری وی، بس ناآشنا می نماید. زیرا آنچه که سفر را باارزش می سازد، ترس است. این ارزش، در وجود ما نوعی آرایه درونی را درهم می شکند. خدعه سازی و نیرنگ دیگر ممکن نیست پنهان کردن خود در پناه ساعت های کاری در اداره یا کارگاه (زمان هایی که ما با این شدت بسیار علیه آن به اعتراض می پردازیم و زمان هایی که با اطمینان بسیار از ما در برابر رنج تنها بودن محافظت می کنند) بدین گونه است که من همیشه تمایل دارم رمان هایی بنویسم که در آن ها، قهرمان هایش بگویند: «اگر ساعات کاری نبود، چه و چنان می کردیم» و یا «همسرم مرده، اما خوشبختانه یک نامه کوتاه دارم که فردا باید آن ها را بنویسم.» سفر، این مأمن ها را از ما سلب می کند. ما به دور از وابستگان خویش، به دور از زبان خود، جدا شده از تمامی تکیه گاه هایمان، محروم از نقاب هایمان (آدمی حتی تعرفه تراموا را هم نمی داند و همه ی چیزها همین طور است)، به تمامی در سطح خویشتن خویش هستیم. اما همچنین با احساس روان رنجور خویش، به هر موجودی، به هر شی ، ارزش اعجازآمیز آن را باز می گردانیم. زنی که بی خیال از هر اندیشه ای می رقصد با یک بطری شراب روی میز، گویی که همه از پشت پرده ای به چشم می خورد: هر تصویر به نمادی تبدیل می شود و از دیدگانمان زندگی به تمامی در آن منعکس می شود، زیرا که زندگی ما در این لحظه در آن به طور مختصر نمایان می گردد. با وجود حساسیتی که به تمامی قرایح داریم، چگونه می توان از مخموری های ضد و نقیضی که ممکن است به دست آوریم (مخموری ژرف بینی خویش را) چه بگویم؟ و شاید هرگز هیچ کشوری جز کشورهای مدیترانه مرا به خویشتن خویش همزمان اینقدر دور و اینقدر نزدیک نکرده است.