اگزیستانسیالیسم یا هستی گرایی، اصطلاحی است که برای طبقه بندی آثار فیلسوفان مشخصی از اواخر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم به کار برده می شود که با وجود تفاوت های مکتبی عمیق، در این باور مشترک اند که اندیشیدن فلسفی با موضوع انسان آغاز می شود و نه صرفا اندیشیدن موضوعی. در هستی گرایی، نقطه ی آغاز فرد به وسیله ی آن چه نگرش به هستی یا احساس عدم تعلق و گمگشتگی در مواجهه با دنیای به ظاهر بی معنی و پوچ خوانده شده، مشخص می شود. طبق باور اگزیستانسیالیست ها، زندگی بی معناست مگر این که خود شخص به آن معنا دهد؛ همان طور که سارتر گفت، ما محکومیم به آزادی یعنی انتخابی نداریم جز این که انتخاب کنیم؛ و بار مسئولیت انتخابمان را به دوش کشیم. بعضی مواقع اگزیستانسیالیسم با پوچ گرایی اشتباه گرفته می شود در حالی که با آن متفاوت است، پوچ گرایان عقیده دارند که زندگی هیچ هدف و معنایی ندارد در حالی که اگزیستانسیالیست ها بر این باورند که انسان باید خود معنا و هدف زندگی اش را بسازد. آثار داستانی هستی گرایی، از این فلسفه به عنوان پایه و اساس داستان خود استفاده می کنند.
«ولتر» به واسطه ی خلق داستانی که به شکلی طنزآمیز، جهانی را به وجود می آورد که هم سرشار از امید است و هم مملو از تراژدی، اثری نامیرا را به علاقه مندان به ادبیات ارائه کرد
در این مقاله قصد داریم به حقایقی مهم، جالب توجه و کوتاه درباره ی زندگی فئودور داستایفسکی بپردازیم.
مطالعه ی آثار اولیه ی «اورول»، برای درک دو اثر برجسته ی او «مزرعه حیوانات» و «1984» ضروری است.
تجارب هولناک «فرانکل» در اردوگاه های کار اجباری حزب نازی، باعث شد او از دریچه ای جدید به زندگی بنگرد و علاوه بر این بتواند به تعداد زیادی از انسان ها کمک کند.
بسیاری از افراد اعتقاد دارند که برای شروع درک نگرش های گاها متضاد «فردریش نیچه»، مخاطبین باید آثار او را از ابتدا تا انتها به ترتیب زمان انتشار مطالعه کنند