1. خانه
  2. /
  3. بلاگ
  4. /
  5. نگاهی به کتاب «فراسوی نیک و بد» اثر «فردریش نیچه»

نگاهی به کتاب «فراسوی نیک و بد» اثر «فردریش نیچه»

Beyond Good and Evil

مسئله‌ی اصلی در فلسفه‌ی اخلاق در نظر «نیچه»، به مسئله‌ی «خیر و شر» یا «نیک و بد» مربوط است.

«فردریش نیچه» در برهه‌ای از تاریخ اروپا زندگی کرد و نوشت که سرشار از تناقض های گوناگون بود. در جهانِ پس از «جنگ های ناپلئونی»، شکل‌گیری دولت های ملی، و «انقلاب صنعتی»، بسیاری باور داشتند که «پیشرفت»، مفهومی هم مطلوب و هم اجتناب‌ناپذیر است. این پیشرفت اما وجه تاریکِ مختص به خودش را داشت، با افزایش نابرابری، تلاطم سیاسی، و به وجود آمدن تنش هایی جدید که در آینده به نبردهایی ویرانگر منجر شدند.




«نیچه» که به شکل عمده ضد جریان حاکم بر عصر خود می نوشت، استدلال کرد ایده‌ی «پیشرفت» که مورد توجه اندیشمندان «عصر روشنگری» قرار داشت، نه آن‌قدر منطبق با واقعیت بود و نه لزوما مطلوب، و به این صورت، قواعدِ به‌ظاهر جهانیِ این ایده را زیر سوال برد. با این حال، «نیچه» به همان میزان از ایده های «ملی‌گرای رمانتیک» انتقاد می کرد، از جمله ایده‌ی متحد کردن آلمان و بنیان‌گذاری یک امپراتوری در این کشور، که «نیچه» آن را صرفا جلوه‌ای متفاوت از همان گرایش تاریخی یکسان به «انسان‌گرایی جهان‌شمول» در نظر می گرفت.

آثار «نیچه» در سال های پس از مرگ او، تأثیراتی گسترده بر چشم‌انداز سیاسی اروپا گذاشت، همان‌طور که دو جنگ جهانی و ظهور جنبش هایی همچون «کمونیسم» و «فاشیسم»، انگار تأییدی بر بسیاری از عیب‌شناسی های او در مورد جامعه‌ی انسان ها بود.

«نیچه» در کتاب «فراسوی نیک و بد»، بسیاری از تم های مطرح شده در کتاب «چنین گفت زرتشت» را با سبکی انتقادی‌تر ارائه می کند و استدلال هایش را نه به گونه‌ای تمثیلی، بلکه به شکلی مستقیم در اختیار مخاطبین قرار می دهد. او در این اثر، تمامیت فلسفه‌ی غرب را از نظر می گذراند و به شکلی مصالحه‌ناپذیر از آن انتقاد می کند؛ با این وجود، برخی از اندیشمندان و آثار، جایگاهی متمایز در نظر «نیچه» دارند: یکی از مهم‌ترین این چهره ها و آثار، «آرتور شوپنهاور» و کتاب «جهان همچون اراده و تصور» است که تأثیری بزرگ بر «نیچه» در دوران جوانی‌اش داشت. با این که «نیچه» بسیاری از ایده های «شوپنهاور» را با کمال میل به کار می گیرد (به‌خصوص تئوری ادراک او)، اما با چیزی که خودش آن را سردرگمی اخلاقی و انکار زندگی در فلسفه‌ی «شوپنهاور» می بیند، به شکل آشکار مخالفت می کند. 

مانند «شوپنهاور»، «نیچه» نیز از آثار و اندیشه های «امانوئل کانت» بهره می برد، به‌خصوص کتاب «نقد عقل محض». او همچنین به آثار کلاسیک و کهن می پردازد و رد پای فلسفه اخلاق را تا عصر «افلاطون» و «ارسطو» پی می گیرد. استدلال هایی که «نیچه» در کتاب «فراسوی نیک و بد» مطرح کرد، تأثیرگذاری های زیادی را به همراه آورد. رمان‌نویسانی همچون «کنوت هامسون» (خالق کتاب «گرسنگی») و «آندری بیه‌لی» (خالق کتاب «پترزبورگ») اندیشه های «نیچه» را تحسین می کردند و گاهی در داستان های خود در مورد او می نوشتند.


اگر جدی سخن بگوییم، دلایلی نیک برای امید به این نکته وجود دارد که تمام جزم‌اندیشی در فلسفه، هرقدر که باشکوه بنماید و نشانه هایی از نهایت و فرجام را در خود نهفته باشد، تنها کاری کودکانه و ناشیانه بوده است و آن زمان نزدیک است که دوباره و صدباره دریابیم در واقع سنگ بنای این عمارت های پرشکوه و بی‌قید و شرطِ فیلسوفان که تاکنون جزم‌اندیشان بنا کرده‌اند، چه بوده است، جز همان خرافات دوره‌ی پیش از اندیشیدن، شاید بازی کلامی، شاید فریبی در دستور زبان یا تعمیم واقعیت های بس محدود، بس شخصی و انسانی، بسیار انسانی.—از کتاب «فراسوی نیک و بد» اثر «فردریش نیچه»




اخلاق

همان‌طور که نام کتاب نشان می دهد، مسئله‌ی اصلی در فلسفه‌ی اخلاق در نظر «نیچه»، به مسئله‌ی «خیر و شر» یا «نیک و بد» مربوط است. او اعتقاد دارد برداشت های مدرن از مفاهیمِ «خیر» و «شر»، به جای بیان حقایق بنیادین در مورد سرشت انسان، ارزش های حقیقی را سرکوب می کند و به حاشیه می راند. در نظر «نیچه»، روش فلسفه‌ی اروپایی و مسیحی برای پرداختن به مسئله‌ی خیر و شر، نه‌تنها اشتباه، بلکه آسیب‌رسان بوده است. 

«نیچه» بیان می کند انسان ها به شکل بنیادین، موجوداتی ستیزه‌جو هستند، و جوامع به شکل طبیعی به واسطه‌ی سلطه و غلبه بر گروه های دیگر شکل می گیرند، با پیروی از نیرویی که «نیچه» آن را «اراده به قدرت» می نامد. قدرتمندترین جنگجویان، بالاترین طبقه‌ی اجتماعی را در جوامعی جدید و ناهمگون متشکل از اربابان و بردگان شکل می دهند، و ویژگی های این اربابان به عنوان فضایل اخلاقیِ «نیک‌نامان»، یا «نجیب‌زادگان»، مورد ستایش قرار می گیرد. «نیچه» نام این چارچوب اخلاقی را «اخلاق اربابی» می گذارد.

اما افراد تحت سلطه نیز چارچوب اخلاقی مختص به خودشان را به وجود می آورند: «اخلاق بردگی» که قدرت را با «شرارت» را درهم‌تنیده در نظر می گیرد و ویژگی های افراد تحت سلطه، همچون درماندگی، پشتکار، و زندگی جمعی را با مفهوم «نیکی» پیوند می زند. 

«نیچه» بیان می کند در دنیای فلسفه به شکل خاص، این نگاه سوگیرانه به خیر و شر باعث شده است فیلسوفان نتوانند به اکتشافات زیادی دست یابند، چون به شکل ناخودآگاه در تلاش بوده‌اند تا درستیِ چارچوب اخلاقی خودشان را به اثبات برسانند، به جای این که با ذهنی باز به فلسفه و آثار خود نزدیک شوند. به همین خاطر، «نیچه» اعتقاد دارد وظیفه‌ی «فیلسوفان آینده» این است که مسیر فراتر رفتن از خیر و شر را دوباره بیابند و به حقایقی بازگردند که جوامع باستانی در یونان، روم، و هند در مورد سرشت انسان کشف کردند. «نیچه» استدلال می کند که انسان ها تنها به این صورت می توانند جامعه‌ی خود را گسترش دهند و پیشرفت کنند.

«نیچه» در اواخر قرن نوزدهم می نوشت و انتقادهایش کاملا برخلاف جریان غالب در عصر خود بود، در برهه‌ای که مدرنیته و ایدئولوژیِ پیشرفت در اوج شکوفایی قرار داشتند. جنبش های دموکراتیک و ناسیونالیستی در سراسر اروپا به چشم می خورد، و ظهور جنبش های سوسیالیستی، آنارشیستی، و مذهبی آرمان‌شهری، همگی از تحولی بزرگ در جامعه در آینده‌ای نزدیک خبر می دادند. در نظر «نیچه» اما همه‌ی این ها فقط فُرم هایی گوناگون از «اخلاق بردگی» بودند و احساسی عمیق از هراس را در زیر ظاهر بلندپروازی های امیدبخش خود پنهان می کردند: هراس از دیگری و هراس از خویشتن.


به راستی کیست که در این باره برای ما پرسش هایی را مطرح می کند؟ در وجود ما چیست که می خواهد «حقیقت» را بیابد؟ به واقع نیز ما برای یافتن علت این خواست، دیرزمانی درنگ کردیم تا آن که درنهایت در برابر پرسشی اساسی‌تر به‌کلی بازماندیم. ما جویای درک ارزش این خواست شدیم. به فرض که خواستار حقیقت باشیم، پس چرا به دنبال ناحقیقت نباشیم؟ نااطمینانی، حتی ناآگاهی؟ به‌این‌سان مسئله‌ی ارزش حقیقت برای ما مطرح شد یا شاید هم خود ما بودیم که خویشتن را برایش مطرح کردیم؟ کدام‌یک از ما «اُدیپوس» و کدام‌یک «ابوالهول» است؟ به نظر می رسد که اینجا میعادگاه پرسش ها و پرسش‌واره ها است.—از کتاب «فراسوی نیک و بد» اثر «فردریش نیچه»




حقیقت

«نیچه» به انتقاد از فیلسوفان پیش از خود می پردازد، نه فقط به خاطر سوگیری های اخلاقی آنان، بلکه همچنین به این خاطر که این سوگیری ها باعث شد آن ها از پرسیدن سوالات واقعا دشوار اما بسیار سودمند در مورد «دانش»، «حقیقت»، و «ناراستی» دست بکشند. به این خاطر که در عمل، همه در دنیای فلسفه، الگوی اخلاقیِ خیر و شر را پذیرفته‌اند، این روش دوگانه در تفکر در سایر حوزه ها نیز خود را تکثیر کرده است. «نیچه» همزمان با رد کردن الگوی خیر و شر، به این نکته می پردازد که آیا مفاهیم متضاد به شکل کلی وجود دارند یا خیر. چرا نقطه‌ی مقابل «حقیقت»، باید «ناراستی» باشد؟ آیا «دانش» می تواند از «ناراستی» سرچشمه بگیرد؟ آیا میزانی از «حقیقت» در «ناراستی» وجود دارد؟ «نیچه» اعتقاد دارد پاسخ به این پرسش، مثبت است، و بسیاری از قضاوت های «اشتباه» یا برآمده از «ناراستی» و همچنین سایر گونه های دانش، مطلوب یا حتی ضروری هستند. «ناراستی» در نظر «نیچه»، «وضعیتی طبیعی در زندگی» است. 

«نیچه» به واسطه‌ی جدا کردن «حقیقت» و «ناراستی» از الگوی دوگانه‌ی خیر و شر، و توجه به این نکته که «حقیقت» و «ناراستی» هر دو بخش هایی ضروری از دانش انسان هستند، فلسفه‌ای را طلب می کند که آماده‌ی پرسیدن سوالاتی صادقانه‌تر در مورد نیروهای متناقضی است که در ذهن یا روح انسان وجود دارد.





مقالات مرتبط با "نگاهی به کتاب «فراسوی نیک و بد» اثر «فردریش نیچه»"
کتاب «داس مرگ»: کاوش در معنای زندگی ابدی
کتاب «داس مرگ»: کاوش در معنای زندگی ابدی

«نیل شوسترمن» موفق شده است روایتی را به مخاطبین ارائه کند که هم یک روایت «پادآرمان‌شهری» در ادبیات نوجوان است و هم داستانی ادبی.

بررسی نمایشنامه «دوزخ» اثر «ژان پل سارتر»
بررسی نمایشنامه «دوزخ» اثر «ژان پل سارتر»

«سارتر» این ایده را مطرح می کند که رنج حقیقی، از ناتوانی انسان در کنترلِ ماهیتِ هستیِ خود سرچشمه می گیرد.

چگونگی خلق «شخصیت اصلی» در داستان‌ها
چگونگی خلق «شخصیت اصلی» در داستان‌ها

«شخصیت اصلی»، کاراکتری است که به واسطه‌ی او می توانیم جهان خلق‌شده توسط نویسنده را مشاهده کنیم.

نکاتی از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»
نکاتی از کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»

نثر «سیلویا پلات» از طریق به‌کارگیری استعاره های خیال‌انگیز و توصیفات مبتکرانه و غیرمعمول، بر شکاف بنیادین میان ذهن و جسم تأکید می کند.

اولین نفری باشید که نظر خود را درباره "نگاهی به کتاب «فراسوی نیک و بد» اثر «فردریش نیچه»" ثبت می‌کند