کتاب دختر پشت پنجره

Camdaki Kız
کد کتاب : 38165
مترجم :
شابک : 978-6226813501
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 341
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

دختری در حباب شیشه ای
Camdaki Kız
کد کتاب : 58805
مترجم :
شابک : 978-6227501056
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 340
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب دختر پشت پنجره اثر گلسرن بودایجی اوغلو

گلسرن بودایچی اوغلو ، روانپزشک ، کتاب هایی می نویسد که شامل زندگی هایی است که از بیمارانش تجربه کرده است. یکی از آنها ، دختری پشت پنجره، رمانی است که با داستان خود شما را به فکر عمیق می کشاند.
نویسنده ی چیره دست ، در این کتاب با زبان کاملی می گوید هر رویدادی که در کودکی تجربه کرده ایم در آینده ما ردی از خود به جای می گذارد و دانش و تجربه عظیم خود را با ما در میان می گذارد. اگر فکر می کنید که قدرت عشق همیشه می تواند درهای دیگری در زندگی باز کند و می خواهید سرنوشت خود را دوباره بنویسید، این کتابی است که حتما باید بخوانید.
آیا زندگی تجملی تاثیری در سرنوشت دارد؟
قهرمان اصلی رمان ، نالان ، شخصیتی است که در کودکی و جوانی از بدبختی رنج نبرده و سپس به عنوان عروس به یک خانواده ثروتمند می رود. با این حال ، چهره ی او هرگز در این همه فراوانی و نعمت لبخند نمی زند. زیرا او مورد علاقه ی خانواده اش نبود. او به همین شکل مورد بی مهری شوهرش نیز قرار می گیرد. تا آنکه کسی وارد زندگی اش می شود که زندگی اش را برای همیشه تغییر می دهد.
آیا نالان خوشحال خواهد شد؟ علاوه بر این ، آیا او قدرت دارد که سرنوشت خودش را تغییر دهد؟ در اینجا ، نالان در کلینیکی که به دلیل افسردگی خود به آنجا مراجعه کرده است ، پاسخ تمام این سوالات را از پزشک خود خواهد گرفت و بنابراین اسرار جزئیات ناشناخته درباره گذشته ی او نیز فاش خواهد شد.

کتاب دختر پشت پنجره

گلسرن بودایجی اوغلو
گلسرن بودایجی اوغلو در سال 1947 در آنکارا متولد شد. وی در سال 1966 برنده دانشکده پزشکی دانشگاه آنکارا شد. در دوران دانشجویی به عنوان گوینده و مجری دائمی در رادیو و تلویزیون TRT آنکارا کار می کرد. وی به عنوان پزشک آزاد در آنکارا کار می کند.
قسمت هایی از کتاب دختر پشت پنجره (لذت متن)
مادربزرگم بعد از اتمام دوره ی دبستان مادرم، او را برای ادامه تحصیل به یک مدرسه معروف برده و پدربزرگم آخر هفته به دیدارشان می رفته. در همان زمان ها برادر کوچک مادربزرگم برای ادامه تحصیل به خانه ی آنها آمده. یک جوان با ادب، محترم و خجالتی. خانه ای که در آن زندگی می کردند پنج خوابه بوده و یکی از اتاق ها را به او اختصاص می دهند. همیشه سر به زیر بوده. به شوهرخواهرش یعنی پدربزرگم خیلی احترام قائل بوده. بعد از غذا به اتاقش می رفته و مشغول درس خواندن می شود. سال دوم رشته ی حقوق بوده و مادرم هم سال سوم مدرسه متوسطه بوده.

فکر می کنم چون سن کمی داشته متوجه اتفاقی که برایش افتاده نشده!!!! اما مادربزرگم ماجرا را فهمیده!! برای خلاص شدن از من دنبال دکترهای زیادی رفته اند ولی پزشکان جواب منفی داده و گفته بودند که خیلی دیر شده و جان دخترتان به خطر می افتد. در نهایت هم نتوانسته اند از من خلاص شوند. - (نتوانسته اند از او خلاص شوند. چقدر این جملات را سرد ادا می کند.) می فهمم. اما آیا حس این ها را می تواند درک کند؟ زنی مثل نالان چطور می تواند این را تحمل کند.