کتاب هنر به ارث بردن رازها

The Art of Inheriting Secrets
کد کتاب : 71053
مترجم :
شابک : 978-6229788639
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 434
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

«باربارا اونیل» از نویسندگان پرفروش در ادبیات آمریکا

معرفی کتاب هنر به ارث بردن رازها اثر باربارا اونیل

کتاب «هنر به ارث بردن رازها» رمانی نوشته «باربارا اونیل» است که نخستین بار در سال 2018 به انتشار رسید. «الیویا شا» از «سان فرانسیسکو» به روستایی در انگلیس می رود که مادربزرگش زمانی در آن زندگی می کرد. او اما اندکی بعد درمی یابد که اهالی روستا اصلا از آمدن او به آنجا خوشحال نیستند. اما افرادی نیز هستند که مادرش را می شناختند، افرادی که دوست دارند داستان هایشان را برای «الیویا» تعریف کنند و سوال های خودشان را از او بپرسند. «الیویا» که در روستا با لقب «بانو شا» شناخته می شود، به «سمیر مالاکار» علاقه مند شده است—مردی جوانتر که خودش نیز به همان اندازه به «الیویا» علاقه دارد. پس از مدتی مشخص می شود او رمان نویسی است که چندان نمی خواهد درباره کارش صحبت کند. همزمان با این که «الیویا» و «سمیر» در رابطه خود کاوش می کنند، سرنخ هایی را از گذشته می یابند و به درکی بهتر از یکدیگر می رسند.

کتاب هنر به ارث بردن رازها

باربارا اونیل
باربارا اونیل رمان نویس عاشقانه آمریکایی است که بیش از چهل کتاب با نام های مختلف قلم نوشته است. کتاب های اونیل شامل دستور العمل گمشده برای خوشبختی ، نحوه پخت یک زندگی عالی ، الهه های خیابان آشپزخانه و نقشه لیدی لاک از وگاس است.
نکوداشت های کتاب هنر به ارث بردن رازها
With more than a few surprises to keep readers guessing.
با غافلگیری های متعددی که مخاطبین را وادار می کند به حدس زدن ادامه دهند.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Vivid descriptions and characters will stay with you long after this delightful story has ended.
توصیفات و کاراکترهای ملموس تا مدت ها پس از پایان این داستان لذت بخش، با شما همراه خواهد ماند.
Cynthia Ellingsen, bestselling author

Ripe with mystery.
مملو از راز.
Nicole Meier, bestselling author

قسمت هایی از کتاب هنر به ارث بردن رازها (لذت متن)
دور اتاق را نگاه کردم. تخت مرتب چیده شده بود و ناگهان متوجه شدم که روتختی مندرس نبود. قدیمی بود ولی پوسیده نبود. با عبور از اتاق، روتختی را عقب کشیدم. درست در وسط تخت، کارت پستال «گلدن گیت» بود که زیر رنگین کمان می درخشید.

قلبم به شدت فشرده شد. با دستان لرزان آن را برداشتم و برگرداندم. پشت آن، مادرم با دست خط دراز و باریکش نوشته بود: «آفرین، عزیز دلم! هرگز فراموش نکن که در انتهای رنگین کمان، طلا هست.»

اخم کردم. آیا منظورش این بود که در خانه «وست منلو پارک» طلا وجود داشت؟ آیا او چیزی را در آنجا نیز پنهان کرده بود؟