تبصره 22، لبخندی واژگون به نادانی بشر



«تبصره 22» دست روی یکی از تلخ ترین تجربیات در زندگی می گذارد و آن را خنده دار می کند.

حدود شش دهه ی گذشته، عبارتی جدید راه خود را به گفت و گوهای آمریکایی ها باز کرد: «تبصره 22». این رمان فوق العاده سرگرم کننده و در عین حال پرمعنی از جوزف هلر که عنوانش از پارادوکس معروف موجود در داستان برداشته شده، در یازدهم اکتبر 1961 به چاپ رسید. تفکرات هلر درباره ی جنگ، کاملاً با عقاید نسلی همراه شد که دوران جوانی خود را در دهه ی 1960 می گذراندند و دوست داشتند در برابر ساختار قدرت، قد عَلم کنند و خودی نشان دهند. 

هلر در آگوست سال 1944 برای انجام یک مأموریت هوایی از آسمان شهری فرانسوی به نام اوینیون گذشت. او که در دماغه ی بمب افکن B-25 نشسته بود، برای اولین بار و به معنای واقعی کلمه، نزدیکی مرگ را به خود احساس کرد. به عقیده ی زندگی نامه نویس هلر، تریسی دوکرتی، همین مأموریت بود که به افکار هلر درباره ی جنگ جهت داد و نگرشی را در او به وجود آورد که در سرتاسر شاهکار این نویسنده ی آمریکایی به چشم می خورد. دوکرتی در این مورد بیان می کند:

هلر پس از تجربه ی آن مأموریت بر فراز اوینیون، واقعاً فهمید که جنگ موضوعی انتزاعی نیست و خود را در رویارویی با افرادی دید که در کشتن او لحظه ای درنگ نمی کردند. هلر اصلاً این را دوست نداشت؛ و یوساریان هم همین طور است.

یوساریان، شخصیت اصلی این رمان، سربازی زیرک و باهوش است که می تواند نماینده ی همه ی انسان ها باشد. او تمام تلاش خود را به کار می بندد تا از شر جنگ خلاص شود اما هرچه بیشتر تلاش می کند، بیشتر در دام تبصره ی معروف داستان گرفتار می شود:

دکتر دانیکا گفت: «چون دیوونه ست. حتماً دیوونه ست که بعد از این همه دفعه که مرگ از بیخ گوشش گذشته، هنوز این قدر مأموریت پروازی می ره. مسلمه که می تونم اور رو معاف از پرواز کنم. ولی قبلش باید ازم بخواد.»
«برای منع پروازش همین کافیه؟»
«فقط همین. باید ازم بخواد.»
یوساریان پرسید: «و تو هم معاف از پروازش می کنی؟»
«نه، در اون صورت نمی تونم معافش کنم.»
«منظورت اینه که شرط و تبصره داره؟»
دکتر دانیکا گفت: «مسلمه که تبصره داره. تبصره ی 22. هر کس که می خواد از وظیفه ی‌ نبرد، سر باز بزنه واقعاً دیوانه نیست.»
فقط یک تبصره بود، آن هم تبصره ی 22 که تصریح می کرد نگرانی برای سالم ماندن در مواجهه با خطری واقعی و عینی، فرآیندی است مختص ذهن عقلانی. اور دیوانه بود و می توانست بستری شود. فقط لازم بود بخواهد؛ و به محض این که چنین کاری می کرد، دیگر دیوانه نبود و باید پروازهای بیشتری انجام می داد و عاقل بود اگر چنین نمی کرد، اما اگر عاقل بود پس باید پرواز می کرد. اگر پرواز می کرد دیوانه بود و نیازی نبود انجام شان دهد؛ ولی اگر پرواز نمی کرد عاقل بود و باید انجام شان می داد.
از متن کتاب

 


زمانی که رمان «تبصره 22» برای اولین بار عرضه شد، با بازخوردهای جهانی چندان گرمی مواجه نشد. تا آن زمان، کتاب هایی که به جنگ می پرداختند، اغلب کارهایی جدی بودند و لحنی تراژیک داشتند. جنگِ هلر اما یک کمدی سیاه بود که دستورهایی بی معنی و غیرعقلانی از جانب مقام های بالادستی و کاراکترهایی که فقط می خواستند زنده بمانند، در سراسر آن به چشم می آمد. به نظر می رسید که «تبصره 22» به مذاق برخی منتقدین اصلاً خوش نیامده بود، تا آن جا که یکی از منتقدین نیویورک تایمز، آن را «ملغمه ای از احساسات» نامید. اما منتقدین دیگری نیز بودند که نظر متفاوتی داشتند. رابرت براستاین، منتقد ادبی نهاد خبری The New Republic می گوید که این کتاب او را شگفت زده کرد و تصاویر و توصیفات هلر از جنگ باعث شد مفهوم «قهرمان بودن» در ذهن او کاملاً عوض شود:

این کتاب به نظرم اولین رمان بدیع پس از جنگ جهانی دوم بود. هلر از لحنی استفاده می کند که به طور معمول، به هنگام صحبت از جنگ به کار گرفته نمی شود، به خصوص جنگ هایی که آمریکایی ها در آن حضور دارند. وقتی می خواهیم از سربازانمان صحبت کنیم، از عبارت هایی همچون «پسران قهرمان و شجاعمان» استفاده می کنیم و زبانی را به کار نمی گیریم که نشان دهد آن ها ممکن است دیوانه باشند. و جوزف هلر آن قدر شجاعت داشت که یکی از افرادی باشد که برای اولین بار این کار را انجام می دهند. و همین باعث به وجود آمدن جار و جنجال های زیادی برای او شد.

پس از گذشت مدتی از انتشار کتاب «تبصره 22»، جو مثبتی در میان مخاطبین این کتاب به وجود آمد و افرادی که این رمان را خوانده بودند، آن را به دوستان و آشنایان خود پیشنهاد می کردند. بدین صورت، «تبصره 22» موفق شد به فهرست پرفروش ترین کتاب ها راه یابد. اما تریسی دوکرتی اعتقاد دارد عوامل بیشتری از فقط تحسین منتقدین، در موفقیت این اثر نقش داشتند:

فکر می کنم چیزی که واقعاً باعث تغییر اوضاع شد، افزایش توجه عموم مردم به جنگ ویتنام بود و به نظر می رسید که کتاب هلر، وقوع همه ی این اتفاقات را پیش بینی کرده است.

جوانانی که برای اعتراض به جنگ، به خیابان ها می آمدند، عاشق «تبصره 22» بودند. هلر احتمالاً داستان این رمان را بر اساس تجارب خود در جنگ جهانی دوم نوشته بود اما در عین حال موفق به خلق صدایی شده بود که حرف دل نسل جوان را می زد؛ نسلی که دیگر ارزشی برای ساختار قدرت قائل نبود و دوست داشت خودش برای خودش فکر کند.

تریسی دوکرتی، زندگی نامه نویس هلر، در این باره می گوید: 

تفکری که در بطن جامعه وجود داشت (در اواسط دهه ی 1960)، در تضادی آشکار با تصاویری بود که از تلویزیون و سایر رسانه های جمعی به نمایش درمی آمد. و فکر می کنم در کل، حسی از بی اعتمادی نسبت به اخبار به وجود آمده بود. مردم چیزی را می شنیدند اما چیز دیگری را می دیدند و پارادوکس دقیقاً در همین جاست. این نکته، جوهره ی «تبصره 22» است.

اما جوانانی که در خیابان ها و محوطه ی دانشگاه ها، تظاهرات ضد جنگ برگزار می کردند، تنها افرادی نبودند که این کتاب را می خواندند. یکی از کهنه سربازان جنگ ویتنام به نام مارک اندرسون، «تبصره 22» را در زمان خدمت خود آن کشور می خواند. او این رمان را همه جا همراه خود می برد و آن را به سربازانی می داد که کنجکاو بودند بدانند او در حال خواندن چه کتابی است. اندرسون در این باره می گوید:

درباره اش با اطرافیانم صحبت می کردم و آن ها بخشی از کتاب را می خواندند. به نظرم «تبصره 22» برای سربازان حاضر در ویتنام خیلی پرمعنی و قابل همذات پنداری بود. آن ها خدمت سربازیشان را می گذراندند و به انتخاب خودشان به جنگ نیامده بودند. و وقتی مدتی را آنجا می گذراندید، احمقانه بودن چنین شرایطی برایتان بسیار واضح می شد و به خود می گفتید: «این چه حماقتی است! ما با کارگران و کشاورزانی در حال نبرد هستیم که اسلحه های بسیار ساده ای دارند و ارتششان بیشتر از پانصد هزار نفر نیست.»

«تبصره 22» دست روی یکی از تلخ ترین تجربیات در زندگی می گذارد و آن را خنده دار می کند. هلر کاملاً می دانست که سربازان با چه مسائلی در جنگ رو به رو می شوند و با استیصال آن ها به خاطر گیر افتادن در شرایطی که به هیچ وجه در کنترلشان نیست، همذات پنداری می کرد. او این استیصال را به مفهوم معروف خود، یعنی تبصره 22 تبدیل کرد؛ مفهومی که به شکلی کامل، پوچی و بی معنایی جنگ و نهادهای حامی آن را نمایان می کند. همین پرداخت متفاوت و طنز درخشان است که باعث شده این کتاب به شاهکاری ماندگار تبدیل گردد.

تبصره 22، مفهومی است که هر کسی می تواند آن را درک کند. به همین خاطر است که این عبارت، این قدر سریع جای خود را در گفت و گوهای افراد باز کرد. تبصره 22 را زمانی به کار می بریم که می خواهیم از گرفتاری هایی در زندگی سخن بگوییم که به نظر می رسد هیچ راه فراری از آن ها نداریم و در آن شرایط، شوخ طبعی بهترین واکنش ممکن جلوه می کند. 
رابرت براستاین، منتقد ادبی The New Republic بیان می کند: 

برای من شگفت انگیز است که دهه ها از انتشار این کتاب می گذرد چون احساس می کنم انگار همین دیروز نوشته شده است. به نظرم افراد دوباره باید به خواندن «تبصره 22» روی بیاورند و به سیاستمداران کنونی نگاهی بیاندازند؛ این گونه خواهند توانست با نگاهی جدید به این سیاستمداران بنگرند.

 

 

در این بخش، حقایقی جالب درباره ی رمان «تبصره 22» را با هم مرور می کنیم.


هلر، مفهوم کلی کتاب و شخصیت ها را در حدود نود دقیقه به وجود آورد. 

جوزف هلر، تولد شناخته شده ترین رمانش را به صحنه ای در فیلمی کلاسیک تشبیه می کند! او در حالی که روی تخت خود در آپارتمانش دراز کشیده بود، به این فکر می کرد که چگونه جمله ی اول کتابش را به جمله ای به یاد ماندنی تبدیل کند:

عشق در نگاه اول بود. اولین باری که یورسایان کشیش ارتش را دید، دیوانه وار عاشقش شد.

هلر ظرف مدت یک ساعت و نیم، طرح کلی داستان و کاراکترهایش را خلق کرد و اثرش را یک مرحله به جلو برد.

 

او فصل اول کتابش را روز بعد و در محل کار خود نوشت.

هلر در زمانی که ایده ی نوشتن رمان «تبصره 22» به ذهنش رسید، کارمند یک شرکت تبلیغاتی بود. او روز کاریِ بعد از ایده پردازی خلاقانه ی خود را صرف نوشتن فصل اول کتابش کرد و پس از اتمام نگارش، آن را به مجله ی New World Writing فرستاد. اما نوشتن فصل دوم این اثر، چیزی حدود یک سال به طول انجامید.

 

هلر قبل از انتخاب نهایی عدد 22، چهار عدد دیگر را نیز برای عنوان کتاب خود در نظر گرفته بود.

عنوان اصلی این داستان که در مجله ی New World Writing نیز به چاپ رسید، «تبصره 18» بود. مسئولان این مجله اما از این عنوان رضایت نداشتند و می گفتند «تبصره 18» بیش از اندازه با عنوان رمان Mila 18 مشابهت دارد. به همین خاطر، هلر مجبور شد تغییراتی در نام کتاب خود به وجود آورد: «تبصره 11» که به خاطر شباهت زیاد به عنوان فیلم «Ocean’s 11» مورد قبول واقع نشد؛ «تبصره 17» که آن هم شبیه فیلمی جنگی از بیلی وایلدر به نام Stalag 17 بود؛ و پس از آن، «تبصره 14» که ناشر معتقد بود به اندازه ی کافی بامزه به نظر نمی رسید! درنهایت، هلر عدد 22 را انتخاب کرد؛ عددی که در نظر او، بی نقص بود.

 

بسیاری از شخصیت های این رمان، از دوستان هلر الهام گرفته شده اند.

جوزف هلر، کهنه سرباز جنگ جهانی دوم بود و تعدادی از کاراکترهای کتاب «تبصره 22» را با الهام از دوستانش در ارتش به وجود آورد. اعتقاد بر این است که شخصیت اصلی داستان، یوساریان، از یکی از همرزمان هلر در نیروی هوایی ارتش به نام فرانسیس یوهانان الهام گرفته شده و کاراکتر مایلو مایندبایندر نیز بر اساس یکی از دوستان دوران کودکی هلر به وجود آمده است.

 

یک رمان بیش از سایرین، در خلق کتاب «تبصره 22» تأثیرگذار بود.

هلر بیان می کند که افراد متعددی (چهره هایی چون لویی فردینان سلین، اولین وو و ولادیمیر ناباکوف) بر شیوه ی نگارش او تأثیرگذار بوده اند؛ اما هلر نقش یک رمان را در راضی کردن او برای نوشتن «تبصره 22»، بیش از آثار دیگر می داند: رمان «شوایک»، کمدیِ تاریکی درباره ی جنگ جهانی اول که اثر نویسنده ی اهل چک، یاروسلاو هاشک است.

هلر به سرقت ادبی از یک رمان متهم شد.

سی و هفت سال بعد از انتشار رمان «تبصره 22»، این اثر به خاطر شباهت هایش به رمانی جنگی به نام Face of a Hero (منتشر شده در سال 1950) به باد انتقاد گرفته شد. مردی به نام لوییس پولاک این اتهام را در سال 1998 مطرح کرد و برای محکوم کردن «تبصره 22» به عنوان اثری تقلیدی و بدون اصالت با Sunday Times تماس گرفت. پس از این تماس بود که اتهام مطرح شده، توجهاتی در سطح بین الملل را به خود جلب کرد و به گوش خود هلر نیز رسید. او ادعاهای پولاک را نادرست دانست و تأکید کرد که قبل از این جار و جنجال، هرگز با رمان Face of a Hero آشنایی نداشته است.