رویای خودآگاهی به سبک «فیلیپ کی. دیک»



با این مطلب همراه شوید تا درباره‌ی تِم ها و موضوعات مهمِ مطرح شده در شاهکار «فیلیپ کی. دیک» بیشتر بدانیم.

کتاب «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟»، رمان «علمی تخیلیِ» کلاسیک که در سال 1968 به چاپ رسید، یکی از مشهورترین آثار «فیلیپ کی. دیک» به شمار می آید. این داستانِ «پادآرمان‌شهری» که به منبع الهامِ مجموعه فیلم های «بلِید رانِر» تبدیل شد، به مأموریتِ شخصیتی به نام «ریک دِکِرد» می پردازد: او وظیفه دارد اندرویدهای (ربات های انسان‌نمای) شورشی و نافرمان را که از منطقه‌ی نگهداری خود گریخته‌اند، از بین ببرد—یا آن‌طور که در جهان داستان گفته می شود، این اندرویدها را «از رده خارج» کند. با این مطلب همراه شوید تا درباره‌ی تِم ها و موضوعات مهمِ مطرح شده در شاهکار «فیلیپ کی. دیک» بیشتر بدانیم.

 

 

عشق، مرگ، و ربات‌ها

چه چیزی ما را به انسان تبدیل می کند؟ این سوال، حضوری گسترده در تمام بخش های رمان «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟» دارد؛ در حقیقت می توان گفت سایر تِم های روایت، به نوعی شیوه هایی متفاوت برای پرداختن به همین پرسش هستند.

اگرچه راه های زیادی برای پاسخ دادن به این پرسش وجود دارد، رمان به شکل خاص بر یک پاسخِ احتمالی تمرکز می کند: انسان ها انسان هستند چون می توانند احساس «همدلی» (توانایی تشخیص یا تجربه‌ی حالت عاطفیِ موجودی دیگر) را تجربه کنند. در آینده‌ی پادآرمانیِ این رمان، مأموران پلیس برای تشخیص انسان ها و اندرویدها از یکدیگر، از یک تِست روانشناختیِ خاص استفاده می کنند که طراحی شده تا میزان بروز همدلی در واکنش به مجموعه‌ای از وضعیت های عاطفی را در فردِ موردِ آزمایش، اندازه‌گیری کند.

از انسان ها انتظار می رود که در طول این تِست، احساس همدلی را از خود بروز دهند—یا به عبارت دیگر، نوعی پیوند با افراد یا حیواناتِ حاضر در موقعیت های فرضی را به نمایش بگذارند—در حالی که از اندرویدها انتظار می رود با احساسی از سردی و بی‌تفاوتی با این موقعیت ها روبه‌رو شوند.

یکی از جالب‌توجه‌ترین ایده های «دیک» در مورد احساس همدلی و سرشت انسان، این است که همدلی در حقیقت یک واکنش عاطفی نیست، بلکه راهی برای متحد کردن انسان ها در مقابل نوعی دشمن مشترک یا «بیگانه» است. در تصویری که «دیک» از آینده ارائه می کند، همدلی به عنوان یک ابزار مورد استفاده قرار می گیرد تا به انسان ها یادآوری کند آن ها هویتی مشترک دارند و متفاوت (و برتر) از اندرویدها هستند؛ به گونه‌ای که انگار انسان ها در مواجهه با پرسش اصلی کتاب (انسان چیست؟)، فقط پاسخی مبهم و ناقص را در اختیار دارند: «موجودی که اندروید نیست.»

در این آینده‌ی پادآرمانی، در جهانی که احساس همدلی در آستانه‌ی نابودی کامل قرار دارد، انسان ها به تعقیب و نابود کردنِ اندرویدها روی آورده‌اند تا انسانیت و هویت‌شان را به خود یادآوری کنند. بخشِ کنایه‌آمیز این است که آن ها سعی می کنند احساس همدلی را از طریق شلیک کردن به اندرویدها به خاطر آورند—که احتمالا غیرهمدلانه‌ترین کار ممکن به حساب می آید.

 

 

درنهایت، «دیک» نیز پاسخی قطعی برای پرسش خود ارائه نمی کند. کاراکترها در رمان او، همگی به شیوه های مختلف در تلاش هستند تا به درکی بهتر از معنای انسان بودن برسند و در انجام این کار موفق نمی شوند. اما در جهان آینده‌نگرانه‌ی «دیک»، جایی که انسان ها در آستانه‌ی انقراض قرار گرفته‌اند و اندرویدها می توانند انسان بودن را تجربه کنند، پاسخ به این پرسش اهمیتی حیاتی دارد.

 

«بردمش دامپزشکی و اونجا تموم کرد، و من تمام فکر و ذکرم اون گوسفند بود، و آخرسر زنگ زدم به یکی از اون فروشگاه هایی که حیوون های مصنوعی درست می کنند و یه عکس از «گروچو» را نشون‌شون دادم. اون ها هم این رو ساختند.» به جانورِ بدلِ لمیده اشاره کرد که همچنان داشت با جدیت نشخوار می کرد و چشم به راهِ جو بود. «عالی ساختنش. و من همون‌قدر براش وقت و توجه میذارم که واقعی بود، میذاشتم. اما...» شانه بالا انداخت.—از کتاب «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟»

 


 

 

ادراک، واقعیت، و قدرت

پرسش بزرگ دیگر در داستان «دیک»، این است: چه چیزی را می توان واقعی در نظر گرفت؟ در نسخه‌ی آینده‌نگرانه‌ی ایالات متحده که داستان «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟» در آن رقم می خورد، پاسخ دادن به این سوال تقریبا غیرممکن جلوه می کند. شرکت های قدرتمند، حیوانات و انسان هایی الکتریکی را تولید می کنند که «زنده» به نظر می رسند، اما این‌گونه نیستند.

مأمورانی همچون «ریک دِکِرد» به دنبال یافتن و نابود کردنِ اندرویدهایی هستند که تظاهر به «واقعی بودن» می کنند. ساکنان ایالات متحده، مبالغ بزرگی را برای خریدن حیوانات خانگیِ «واقعی» خرج می کنند، حتی با وجود این که خریدن یک حیوان خانگیِ الکتریکی که ظاهر، صدا و حتی بویی مشابه با حیوانات واقعی دارد، بسیار کم‌هزینه‌تر خواهد بود.

در این نسخه از آینده، دقیقا به این خاطر که جعل کردنِ واقعیت به کاری بسیار راحت تبدیل شده است، «واقعیت»، کالایی بسیار باارزش و سرچشمه‌ای از قدرت در نظر گرفته می شود. این موضوع، توجه ما را به یکی از مهم‌ترین ایده های «دیک» در مورد ماهیت واقعیت جلب می کند: اشیا فقط در صورتی واقعی هستند که تعدادی کافی از افراد—یا تعدادی کافی از افراد قدرتمند—واقعی بودنِ آن ها را تأیید کنند.

 

 

حافظه، خاطرات، و هویت

انسان ها از طریق خلق خاطرات جدید، روابط گوناگون را با یکدیگر به وجود می آورند، از نظر عاطفی به بلوغ می رسند، و دانش و خرد کسب می کنند. بدون خاطرات، تعریفِ مفهومِ «خویشتن» و انسانیت، به کاری دشوارتر از قبل تبدیل می شود. اما خاطرات در رمان «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟»، ابزاری قابل‌اتکا برای درک پیرامون نیست. خاطراتِ کاراکترها در داستان، مبهم به نظر می رسد و در مواقعِ اندکی که شخصیت ها گذشته را به شکل واضح به یاد می آورند، در اغلبِ اوقات معلوم می شود که خاطرات‌شان به صورت مصنوعی در ذهن‌شان کاشته شده است.

کتاب «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟» به شکل آشکار نشان می دهد که خاطرات در این دنیای پادآرمانی، کاملا غیرقابل‌اتکا هستند، و این موضوع، اتمسفری تشویش‌آور و وهم‌آلود را به رمان می بخشد. در آینده، دانشمندان راهِ کاشتن و القای خاطرات در مغز را کشف کرده‌اند. دانشمندان به این صورت می توانند از طریق القای خاطرات ساختگی به اندرویدها، این احساس را در ربات ها به وجود آورند که آن ها انسان هایی واقعی هستند.

این نکات همگی به این موضوع اشاره دارند که حافظه و خاطرات، بخشی اساسی (یا شاید اساسی‌ترین بخش) در مفهوم انسان بودن است—اندرویدها دقیقا زمانی متوجه می شوند انسان نیستند که درمی یابند خاطرات آن ها ساختگی بوده است.

اما خاطراتِ انسان ها نیز وضعیتی مشابه دارد: آن ها می دانند که در گذشته‌ای نزدیک، جنگی بزرگ رخ داده است اما در مورد این که چه عاملی باعث شروع جنگ شد یا جنگ چگونه به پایان رسید، چیز زیادی نمی دانند. به این خاطر که خاطرات انسان ها از گذشته‌ی مشترک‌شان مبهم و غیرقابل‌اتکا است، زندگی در زمان حال، وهم‌آلود، غیرقابل پیش‌بینی، و «غیرانسانی» شده است. بدون گذشته و میراث مشترک—یا به عبارت دیگر، بدون خاطرات مشترک—انسان ها به موجوداتی بیگانه برای یکدیگر تبدیل می شوند.

 

امروز کسی به یاد نمی آورد چرا جنگ پیش آمده بود یا کدام طرف پیروز شده بود، البته اگر پیروزی وجود داشت. گرد و غباری که اکثرِ سطحِ سیاره را برداشته بود، از هیچ کشوری بلند نشده و هیچکس، حتی دشمنِ زمانِ جنگ، طرحش را نریخته بود. اول از همه، به شکلی عجیب، جغدها مرده بودند. در آن زمان این موضوع خنده‌دار می نمود، این که پرنده های سفیدِ چاقالو و کُرکی اینجا و آنجا افتاده بودند، توی حیاط و توی خیابان؛ پرنده هایی که زودتر از غروب پیدایشان نمی شد، مانند وقتی زنده بودند، از دید می گریختند.—از کتاب «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟»

 

 

«فیلیپ کی. دیک» با تعداد زیادی از نویسندگان دیگری مقایسه شده که در آثارشان، مرز میان واقعیت و توهم را کمرنگ می کنند—از جمله «خورخه لوئیس بورخس»، «ایتالو کالوینو»، «رِی برَدبِری»، و غیره. گونه‌ای تاریک و «ابزورد» از شوخ‌طبعی در رمان «آیا اندرویدها خواب گوسفند الکتریکی می بینند؟» به چشم می خورد و اتمسفری سنگین از احساسِ «زیر نظر بودن» در روایت وجود دارد. از این نظر، رمان «دیک» را می توان با آثار «فرانتس کافکا» و «توماس پینچِن» مقایسه کرد. رمان ها و داستان های کوتاه «کافکا»، همچون «مسخ» و «محاکمه»، به شکل مشابه، کاراکترهایی عادی را در وضعیت هایی تاریک، ابزورد، و غیرعادی قرار می دهند. کتاب «اعلان قرعه 49» اثر «پینچن»، مانند رمان «دیک»، فرهنگ دهه‌ی 1960 را به هجو می کشد، ساختاری شبیه به رمان های معمایی دارد و به یک سازمان مرموز می پردازد.