«ناتسومه سوسهکی» (با نام واقعی «کینوسوکه ناتسومه») در سال 1867 در شهر «اِدو» به دنیا آمد، یک سال قبل از آغاز «دوره مِیجی» و تغییر نام این شهر به «توکیو». «کینوسوکه» ششمین و آخرین فرزندِ والدینی نسبتا سالخورده بود که احساس می کردند نمی توانستند بارِ بزرگ کردن فرزند ناخواستهی خود را به دوش بکشند؛ آن ها به همین خاطر «کینوسوکه» را در نوزادی به خانوادهای از آشنایان خود سپردند—اتفاقی که در آن زمان مرسوم و متداول تلقی می شد.
«کینوسوکه» حدود هشت سال در کنار پدر و مادر ناتنی خود (که ازدواجِ پرمشکلی داشتند) زندگی کرد، و در نهایت نزد خانوادهی واقعیاش بازگشت. این تجارب اولیه، با تأثیرات عاطفی پیچیدهی خود، در اغلب آثار ادبی او در سال های بعدی نمود پیدا کرد.
«کینوسوکه» در نوجوانی، دانشآموزی باهوش و بااستعداد بود که علاقهای ویژه به ادبیات داشت: در ابتدا به میراث ادبیِ ژاپن و چین، و بعد ادبیات انگلیسی. او پس از فارغالتحصیلی از «دانشگاه سلطنتی توکیو»، در دو منطقهی «شیکوکو» و «کیوشو» به تدریس روی آورد. تجارب «سوسهکی» در این سال ها به منبع الهام یکی از شناختهشدهترین رمان هایش تبدیل شد. او در سال 1896 و در 29 سالگی، با «ناکانه کیوکو» ازدواج کرد که ده سال از او جوانتر بود. آن ها صاحب شش فرزند شدند، و علیرغم تفاوت های فکری و رابطهی پرمشکل خود، به زندگی با یکدیگر ادامه دادند. مشکلات بین زوج ها و ناتوانی در درکِ طرفِ مقابل، به عنوان یکی از تِم های اصلی در رمان های متأخرِ «سوسهکی» نمود یافت.
«سوسهکی» در سال 1900 از طرف حکومت ژاپن به انگلیس فرستاده شد تا به شکلی بیواسطه به مطالعهی ادبیات انگلیسی بپردازد. او دو سال را در لندن گذراند—دورهای که علیرغم ثمربخش بودن از نظر مطالعات ادبی، به او بسیار سخت گذشت. دو مشکل بزرگ در این برهه از راه رسید: یک بیماری مزمن مربوط به معده که معالجهنشده باقی ماند و به چندین بار بستری شدن در بیمارستان و درنهایت مرگ نسبتا زودهنگام او در 49 سالگی انجامید، و یک اختلال عصبی به نام «اختلال نورآستِنی» که تحت درمان نخستین متخصصین ژاپنی در حوزهی روانشناسی بالینی قرار گرفت. علائم «نورآستنی»، از جمله رفتارهای به ظاهر غیر قابل پیشبینی و تغییرات غیرعادی در خُلق، نشانگر این نکته بود که «سوسهکی» در معرض فروپاشی عصبی قرار داشت.
«سوسهکی» نگرشی طعنهآمیز، بدبینانه و گهگاه جبرگرایانه را نسبت به جامعهی مدرن و به شکل کلی زندگیِ انسان در ذهنش شکل داد که شاید بازتابی از افکار و تجاربِ تاریک و سودازدهی درون خودش بود. نگاه دقیق و موشکافانهی «سوسهکی» به مشکلات و آسیب های ناشی از روابط اجتماعی—به خصوص در قالب ازدواج و خانواده—و تأثیر مخرب خودپسندی، غرور کاذب، و بی اعتمادی، در مشهورترین رمان های او به شکل آشکار جلوهگر شد.
با این حال اینجا و آنجا چندتایی ویلای شخصی ساخته شده بود. به علاوه خیلی به دریا نزدیک بود و موقعیتی بسیار مناسب برای شنا در دریا و استراحت در ساحل داشت. هر روز برای رفتن به دریا از مسافرخانه خارج می شدم. از میان کلبه هایی با بام های گالیپوش قدیمی و سیاهشده که می گذشتم و به ساحل می رسیدم، زن و مرد برای فرار از گرما ریخته بودند اینجا و آنقدر زیاد روی ماسه های ساحل در جنب و جوش بودند که فکر می کردی این اطراف محل زندگی انسان نژاد شهری است. بعضی وقت ها آب لب ساحل چنان مملو از کله های سیاه بود که انگار خزینهی آبگرم های عمومی است. من که در آن آشفتهبازار حتی یک آشنا هم نداشتم، بخشی از این چشمانداز شلوغ می شدم، روی ماسه های ساحل دراز می کشیدم و جایی از دریا بالا و پایین می پریدم که امواج به زانوهایم می خورد و این ها خوشی هایم شده بود. میان همین ازدحام بود که «سِنسِی» را پیدا کردم.—از کتاب «کوکورو»
دستاوردهای ادبی «ناتسومه سوسهکی»
شعر، یکی از نخستین دلبستگی ها و مأوایی همیشگی برای «سوسهکی»—مانند بسیاری از معاصرین ادبیاش—بود. او با گذشت زمان، هم بر قالب «هایکو» تسلط یافت و یادآور آثار بزرگانِ پیش از خود همچون «ماتسوئو باشو» و «یوسا بوسون» شد، و هم در خلق اشعار موسوم به «کانشی» (یک قالب شعر متعلق به سنت ادبی چین) به چیرهدستی رسید. در حقیقت می توان گفت جایگاه او به عنوان یک شاعر، به تنهایی می توانست نام «سوسهکی» را در زمرهی چهره های ادبی بزرگِ کشورش قرار دهد. او اما همراه با شاعر برجستهی همعصر با خود، «موری اوگای»، نام خود را در سنت های ادبی و قالب هایی گوناگون مطرح کرد. با این حال، قالب داستان به میراث ماندگار او تبدیل شد.
«سوسهکی» مدتی بعد از تبدیل شدن به استادی شناختهشده در حوزهی ادبیات انگلیسی در «دانشگاه سلطنتی توکیو»، از روتین محدودکنندهی آکادمیک فاصله گرفت و احساس کرد که به «نویسندگی خلاق» علاقهی بیشتری دارد. او در زمانی که همچنان به تدریس مشغول بود، با خلق رمان «من یک گربه هستم» تحسین منتقدین را برانگیخت. رمان دوم او، کتاب «باچان»، حتی به موفقیت های بیشتری دست یافت و پروتاگونیستِ جوان و پرشور داستان، به شکل گسترده مورد تحسین قرار گرفت.
«سوسهکی» که اکنون مسیر حرفهایِ ادبی خود را مهمتر از سایر دغدغه هایش برمی شمرد، از مقام استادی در دانشگاه کناره گرفت و تجربهای ده ساله را به عنوان یک داستاننویس حرفهای و یکی از اعضای گروه نویسندگان در «آساهی شیمبون»—از روزنامه های مشهور ژاپن—از سر گذراند. «سوسهکی» مجموعهای از رمان هایی را به انتشار رساند که ابتدا به صورت سریالی و روزانه در طول ده سال در اختیار مخاطبین قرار گرفت. به این صورت، آثار او به بخشی ثابت از زندگی روزمرهی میلیون ها نفر در ژاپن تبدیل شد.
برترین آثار «سوسهکی»
رمان های «سوسهکی» به جایگاهی ویژه در ادبیات ژاپن دست یافته و در قالب های هنری مختلف—از جمله فیلم، انیمه، سریال و غیره—بازسازی شده است. بررسی برترین آثار او، چگونگیِ شکل گرفتنِ مسیر حرفهایِ نویسندهای را به ما نشان می دهد که یکی از برجستهترین رماننویسان در طول تاریخ ژاپن در نظر گرفته می شود.
کتاب «من یک گربه هستم»
اولین رمان «سوسهکی»، شاهکاری هجوآمیز است که تا حدی با الهام گرفتن از سنت های ادبی بریتانیا به وجود آمد. داستان در خانهی شخصی به نام «پروفسور اِسنیز» رقم می خورد و توسط گربهی خانواده با لحنی طعنهآمیز روایت می شود. این گربهی بی نام و نشان، دل خوشی از انسان ها ندارد و غرور، خودپسندی و بی خبریِ صاحبش از شرایط زندگی را به سخره می گیرد.
از آنجایی که نقص های کاراکترِ «اسنیز» به شکل آشکار با تجارب شخصی «سوسهکی» در ارتباط است، این اثر را می توان یک «پارودیِ خویشتن» در نظر گرفت. این رمان همچنین از نوع نگاه بدبینانهی «سوسهکی» به تمدن مدرن پرده برمی دارد، و به انتقاد از شور و تعصبِ میهنپرستانهای می پردازد که در زمان جنگ ژاپن و روسیه، کشور را در بر گرفته بود. کتاب «من یک گربه هستم» به موفقیتی بزرگ تبدیل شد و «سوسهکی» که اکنون تصمیم گرفته بود داستاننویسی را به شکل جدی پی بگیرد، بلافاصله به سراغ خلق پروژهی ادبیِ بعدی خود رفت.
کتاب «باچان»
رمان دوم «سوسهکی» در زمانی نوشته شد که او همچنان در دانشگاه به تدریس مشغول بود. «سوسهکی» برای خلق این داستان از تجارب شخصی خودش هنگام تدریس در منطقهی «شیکوکو» استفاده کرد. کتاب «باچان»، روایتِ اول-شخصِ مردی جوان است که توسط پدر و مادری نه چندان مهربان و حامی بزرگ می شود؛ فقط خدمتکار وفادارش، «کییو»، قادر است جنبه های مثبت در وجود او را ببیند.
کتاب «باچان» که از زمان نخستین انتشار خود به جایگاهی برجسته در میان مخاطبین ژاپنی دست یافت، تصویری جذاب از شخصیتی بیآلایش، اخلاقمدار و جسور را ارائه می کند که نمی تواند در مقابل کارهای ناشایستِ صاحبان قدرت، سکوت کند و دست روی دست بگذارد.
پدرم هیچوقت محبتی به من نشان نمی داد. مادرم هم همیشه برادر بزرگترم را ترجیح می داد. برادرم از شدت رنگپریدگی ترسناک بود و دوست داشت صحنه هایی از نمایش های کابوکی را بازی کند، خصوصا در نقش های مؤنث. پدرم هر بار چشمش به من می افتاد، می گفت هیچوقت چیزی نخواهم شد و مادرم می گفت نگرانِ آخر و عاقبتم است از بس خشنم. خب، درست است که واقعا چیز خاصی نشدم اما وقتی به آنچه رقم خورده نگاه کنی، نگرانیِ مادرم پر بیراه هم نبود. تا حالا توانستهام خودم را از زندان بیرون نگه دارم، اما تقریبا چیزِ قابلعرضِ دیگری ندارم که بگویم. وقتی مادرم مریض بود، در واقع فقط دو سه روز مانده تا مرگش، وسطِ پشتکوارو زدن در آشپزخانه به اجاق خوردم و دنده هایم کبود شد. دردش امانم را بریده بود. مادرم خشمگین شد و گفت دیگر نمی خواهد ریختم را ببیند. من هم رفتم که در خانهی یکی از اقوام بمانم. بعد خبر آمد که مرده است.—از کتاب «باچان»
سهگانه
«سوسهکی» پس از پشت سر گذاشتن نخستین دوره در مسیر حرفهای خود، به عنوان یک نویسنده به بلوغ و تکامل دست یافت و در بین سال های 1908 و 1911 سهگانهی موفق خود را به انتشار رساند. اولین عنوان در این سهگانه، کتاب «سانشیرو»، به یک مرد جوان پرشور اما سادهلوح به نام «اوگاوا سانشیرو» و تجارب او به عنوان دانشجو در «دانشگاه توکیو» می پردازد.
کتاب «و بعد» که دنبالهای بر رمان «سانشیرو» به حساب می آید، پروتاگونیستی باهوش و بدبین به نام «دایسوکه» را در مرکز توجه قرار می دهد که به نوعی، نسخهای مسنتر و منفینگرتر از شخصیت «سانشیرو» است.
آخرین عنوان در سهگانهی «سوسهکی»، کتاب «دروازه»، داستان زندگیِ پرمشکلِ یکی دیگر از ساکنین توکیو را به تصویر می کشد.
کتاب «کوکورو»
«کوکورو»، کلمهای ژاپنی است که می توان آن را با «قلب»، «روح»، «درونیترین عواطف» یا به عبارت دیگر، چیزی که ما را به انسان تبدیل می کند، هممعنا در نظر گرفت. در نظر «سوسهکی» اما «کوکورو» همچنین یک چالش یا معما است. نویسنده با تأمل دربارهی پایان «دوره مِیجی» و مدرنیتهی پس از آن، به رابطهی پیچیده میان خودشیفتگی و نیاز به دیگران می پردازد.
راویِ اصلیِ داستان که دانشجو است، به صورت اتفاقی با فردی مسنتر از خودش دوست می شود. دوست مسنتر که فقط با لقب «سِنسِی» (واژهای احترامآمیز که هم نشانگر سن و هم خِرد است) مورد خطاب قرار می گیرد، به شکل عجیب و جذابی انزواطلب است و به این راحتی ها به سوال های پرتعداد دوستش پاسخ نمی دهد.