کتاب فرزندخوانده

The Witness
کد کتاب : 10282
مترجم :
شابک : 978-600-229-842-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 160
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 1983
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

خوآن خوسه سائر از نویسندگان پرفروش آرژانتین

معرفی کتاب فرزندخوانده اثر خوآن خوسه سائر

کتاب فرزندخوانده، رمانی نوشته ی خوآن خوسه سائر است که اولین بار در سال 1983 به انتشار رسید. داستان این رمان، به پسری می پردازد که خدمتکار کشتی است. او طی اتفاقاتی اسیر می شود و ده سال آینده را در کنار سرخپوستانی آدم خوار در آمریکای جنوبی در قرن شانزدهم سپری می کند. اما این توصیف مبهم و شوکه کننده از طرح کلی داستان کتاب فرزندخوانده، تنها بخش کوچکی از کاری است که سائر در این اثر انجام می دهد. رمان فرزندخوانده، تصویر روانشناسانه ی استادانه و فوق العاده جذابی از احساس بیگانگی است و همچنین، تأملی ژرف بر این نکته است که چگونه واقعیت اغلب بی اهمیت ترین چیز در دنیای انسان ها تلقی می شود.

کتاب فرزندخوانده

خوآن خوسه سائر
خوآن خوسه سائر، زاده ی ۲۸ ژوئن ۱۹۳۷ و درگذشته ی ۱۱ ژوئن ۲۰۰۵، نویسنده ای آرژانتینی بود. سائر پس از مرگ خورخه لوئیس بورخس و خولیو کورتاسار، یکی از نویسندگان آمریکای لاتین بود که بیشترین تحسین ها را از آن خود ساخته بود. او در شهر کوچکی در ایالت سانتافه آرژانتین به دنیا آمد. سائر در دانشگاه ملی لیتورال در رشته ی حقوق و فلسفه تحصیل کرد و بعدها همانجا به تدریس تاریخ سینما پرداخت. او در سال ۱۹۶۸ به واسطه ی یک بورس تحصیلی به پاریس نقل مکان کرد، تا آخر عمر در آن شهر ماندگار شد و در دانشگاه رن به تدری...
نکوداشت های کتاب فرزندخوانده
The evocative imagery and ideas revealed in The Witness are not easily forgotten.
تصاویر برانگیزاننده و تفکرات مطرح شده در کتاب فرزندخوانده به این راحتی ها فراموش نخواهند شد.
Washington Times

Haunting and beautifully written.
به یاد ماندنی و با نثری زیبا.
Independent on Sunday

The best-known of Juan Jose Saer’s works in Argentina.
شناخته شده ترین اثر خوآن خوسه سائر در آرژانتین.
The Nation

قسمت هایی از کتاب فرزندخوانده (لذت متن)
زندگی چیزی نیست غیر از چاه تنهایی که با گذر سالیان عمیق تر می شود و من که یتیم بودم و پوچی ذاتی ام از دیگران بیشتر است، از آغاز در برابر جمع گونه ای که خانواده باشد محتاط تر بودم. اما آن شب تنهایی ام که خود از پیش بسیار عظیم بود ناگهان بی نهایت شد، انگار ته بندی موحش آن چاه، که آهسته آهسته عمیق تر می شود، واداده مرا به سیاهی فروانداخته باشد.

اکنون که می نویسم، که صدای ناله ی قلم و خش خش صندلی همه ی صداهایی است که در دل شب به وضوح به گوشم می رسد، که نفس بی صدا و آرامم زندگی ام را برقرار می گذارد، که می توانم دستم را ببینم، دست پیرانه ی لرزانم که از چپ به راست می لغزد و زیر نور چراغ ردی سیاه باقی می گذارد، رخدادی واقعی یا تصویری آنی، بی سابقه و بی ریشه به یاد می آورم که بی واسطه از هذیانی آرام سرچشمه می گرفت و می فهمم آن کودک که در دنیایی ناشناخته می گرید نادانسته تولد خویش را آسان تر می کند. زمان تولد هیچ وقت معلوم نیست: زاده شدن قراردادی ساده است.

من که فرزندخوانده بودم، نادانسته در هیأت کودکی متولد می شدم که خون آلود و حیرت زده از آن شب تاریک بیرون می آید که بطن مادرش است و یگانه کاری که از من برمی آمد خود را به گریه سپردن بود.