کتاب «گریزپا» نوشتهی فرانک کلوز، فیزیکدان نظری و مورخ علم، اثری تازه و پرکشش در تاریخ علم مدرن است که نخستین بار در سال ۲۰۲۲ توسط انتشارات کتابهای پایه منتشر شد. این کتاب با تمرکز بر یکی از بنیادیترین پرسشهای فیزیک - یعنی چگونگی پیدایش جرم در جهان - زندگی و اندیشههای پیتر هیگز را بهعنوان چهرهای محوری روایت میکند. فرانک کلوز، که خود از برجستهترین چهرههای ارتباط علمی به شمار میرود، در این اثر کوشیده است تا ماجرای تولد و تثبیت ایدهی میدان هیگز و کشف بوزونی که نام او را بر خود دارد، در پیوند با بستر اجتماعی، فرهنگی و نهادی علم معاصر توضیح دهد. روایت از سال ۱۹۶۴ آغاز میشود؛ زمانی که هیگز، فیزیکدانی فروتن و منزوی، در مقالهای کوتاه ایدهای بنیادین را مطرح کرد که بعدها به سنگبنای «مدل استاندارد» در فیزیک ذرات بدل شد. ایدهی او، که بر پایه شکست خودبهخودی تقارن و وجود ذرهای تازه بنا شده بود، توضیح میداد چرا و چگونه ذرات جرم پیدا میکنند. همین بینش در چند صفحه، بهظاهر ساده، سرآغازی شد برای دههها پژوهش نظری و تجربی که در نهایت با کشف بوزون هیگز در سال ۲۰۱۲ در سرن به ثمر نشست. اما کتاب نشان میدهد مسیر میان این دو نقطه چقدر پرپیچوخم، رقابتی و وابسته به تصمیمهای سیاسی و نهادی بود. فرانک کلوز در این اثر تنها به معادلات و نظریهها بسنده نمیکند، بلکه به لایههای انسانی و نهادی علم نیز میپردازد. او از رقابت دانشمندان و کشورها برای نخستین بودن، از هزینههای سرسامآور ساخت شتابدهندههای عظیم، و از شبکههای پیچیدهی سیاست و بودجهای سخن میگوید که به سرنوشت پروژههای بزرگ علمی گره خوردهاند. در کنار آن، شخصیت هیگز بهعنوان فردی گوشهگیر و بیمیل به شهرت، در تضاد کامل با ابعاد پرزرقوبرق و رسانهای فیزیک مدرن ترسیم میشود. این تقابل میان سکوت و شهرت، انزوا و همکاری جمعی، خود به یکی از بنمایههای اصلی کتاب بدل میگردد. یکی دیگر از نکات برجسته کتاب، توجه به مسألهی اعتبار و اولویت علمی است. کلوز با دقت نشان میدهد که ایدهی هیگز تنها نتیجه کار او نبود و دانشمندانی چون فرانسوا انگلرت و رابرت براوت نیز در همان زمان به نتایج مشابهی رسیده بودند. بااینحال، تاریخ علم اغلب تنها یک نام را به یاد میسپارد. این پرسش که «چگونه ایدهای به نام یک نفر گره میخورد؟» به بحثی تأملبرانگیز دربارهی شهرت، نهادهای علمی و سازوکارهای اعتباربخشی در جامعه علمی تبدیل میشود. قدرت اصلی کتاب در توانایی نویسنده برای ترکیب توضیحات روشن علمی با جزئیات تاریخی و انسانی است. حتی مفاهیم دشواری چون تقارن پیمانهای، میدان کوانتومی یا شکست خودبهخودی تقارن به زبانی ساده و با مثالهای قابل درک برای خواننده غیرمتخصص بیان میشوند. در عین حال، کلوز از سادهسازی افراطی پرهیز میکند و پیچیدگیهای نظریه را نیز نشان میدهد. تنها ضعف احتمالی کتاب، فشردگی بخشهای فیزیکی برای مخاطبانی است که هیچ زمینهای در این حوزه ندارند، و نیز سکوت ناگزیر درباره بخشهایی از زندگی خصوصی هیگز که خود چندان علاقهای به گفتوگو دربارهشان نداشت. در پایان، «گریزپا» اثری فراتر از یک زندگینامه علمی است. این کتاب نه فقط داستان یک ذره و یک نظریه، بلکه حکایت چگونگی پیشرفت علم در جهان امروز است؛ جهانی که در آن فردیت نابغهوار، همکاری جمعی، سیاست، بودجه و شانس به هم گره میخورند. برای خوانندگانی که میخواهند بدانند علم چگونه کار میکند، چه نیروهایی آن را پیش میبرند و چرا برخی ایدهها جهان را تغییر میدهند، این کتاب گنجینهای ارزشمند است. کلوز نشان میدهد که علم نه رشتهای انتزاعی از فرمولها، بلکه بخشی زنده از فرهنگ انسانی است؛ فرهنگی که همچنان رازهای جهان را پیدرپی میگشاید، هرچند همیشه گریزپا باقی میماند.
درباره فرانک کلوز
فرانک کلوز (انگلیسی: Frank Close؛ زاده ۲۴ ژوئیه ۱۹۴۵) یک فیزیک دان اهل بریتانیا است. وی استاد دانشگاه آکسفورد می باشد.