کتاب داستانهای محبوب من 1

My beloved stories 1
بخش نخست دهه هفتاد
کد کتاب : 12150
شابک : 9789645571182
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 512
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2001
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب داستانهای محبوب من 1 اثر علی اشرف درویشیان

"داستانهای محبوب من 1" اثری است به گزینش، نقد و بررسی "علی اشرف درویشیان" و "رضا خندان مهابادی" که در چند جلد و به عنوان یک مجموعه به چاپ رسیده است. "علی اشرف درویشیان" و "رضا خندان مهابادی" در این مجموعه، دوره های مختلف نگارش داستان کوتاه را در عرصه ی داستان نویسی معاصر مورد بررسی قرار داده اند و داستان ها را در کنار نقدی از آن ها به خوانندگان عرضه نموده اند. جلد نخست این مجموعه با عنوان "داستانهای محبوب من 1"، مجموعه ای از سی داستان کوتاه را که در بازه ی زمانی دهه ی هفتاد شمسی به نگارش درآمده اند، ارائه می دهد.
قصه هایی که "علی اشرف درویشیان" و "رضا خندان مهابادی" برای مجموعه ی "داستانهای محبوب من 1" انتخاب کرده اند، در زمره ی قابل توجه ترین داستان های کوتاه معاصر هستند و از آثار نویسندگانی همچون "گلی ترقی"، "بیژن نجدی"، "محمد کشاورز"، "محمد قاسم زاده"، "امیرحسین چهل تن"، "فریبا وفی"، "جعفر مدرس صادقی"، "مریم طاهری مجد"، "رضا عابد"، "منوچهر کریم زاده"، "ابوتراب خسروی"، "فرزانه کرم پور" و چند تن از دیگر نویسندگان برجسته ی کشور برگزیده شده اند. داستان های این مجموعه عبارت اند از: "راه دور"، "بیلچه"، "شب سهراب کشان"، "نقاش کوچه ی سیزده پیچ"، "پر سیمرغ"، "اتوبوس شمیران"، "سینما"، "پایکوبی"، "سنگینی هزاران نسل"، "کاش نامش را می پرسیدی"، "گلبوته های بارور"، "چاه"، "قطار"، "قهرمان کوچک"، "تصادف"، "جغله"، "اتوبوس"، "مرثیه برای ژاله و قاتلش"، "مسابقه"، "سرنوشت زنی که از دنده چپ متولد شد"، "مونس، مادر اسفندیار"، "با داستایفسکی در سینما"، "باغ چای در تپه های کتشال"، "شبیر، تابستان ندارد"، "خدو"، "آواز ما، آواز قو"، "گمگشته"، "فصل سرد"، خورشیدهای سنگی" و "عسل و دفترچه".

کتاب داستانهای محبوب من 1

قسمت هایی از کتاب داستانهای محبوب من 1 (لذت متن)
مرد گفت : 《 می آییم ، شاید امشب ، شایدم فردا . الان که نمی توانیم نه با ماشین خودمان می آییم . جل و پوستمان را به دوش می کشیم می آییم . بالاخره لازم است . من وضع تو را می دانم . رودربایستی ازت که نداریم... این حرف را نزن! چی؟ کی؟ مادر بزرگ ؟ همین طور نشسته است سوز و بریز می کند . نمی دانم با چه زبانی راضی اش کنیم . اگر بفهمد ممکن نیست بیاید . خودت که میدانی پنج شنبه باید سر خاک باشد . امروز تازه شنبه است . خیلی ها زده اند بیرون. حق دارند. ساعت به ساعت بدتر می شود . چی ؟ مرخصی؟ باید غیبت کنم. مرخصی را قدغن کرده اند . نمی دانی چه قیامتی است ... دین مان برود باز دنیامان سر جاش است . حق با توست. ما که ، ما که خسر الدنیا والاخرة هستیم.》 پیرمرد گفت :《 می آییم ، اتوبوس گیر نمی آید نه. هیچی.. رضا از صبح رفته گاراژ سیف الله بلکه کامیون را راه بیندازد . می گوید واتر پمپش خراب شده . من که سر در نمی آورم نمی دانم و الله کافر است . خدا از سر تقصیراتش نمی گذرد . از آتش خلاصی ندارد چی ؟ کی ؟ عمویت ؟ دماغ سابق را ندارد . اگر شب ها پیش اش نباشم ... خودت که می دانی ، تنها که می شه مخصوص شبها ، مثل جن زده ها شهقه می کشد. خدا نصیب هیچ کافری نکند ، آدم نمی داند چه بگوید خدا خودش عالم سر والخقیات است... چی ؟ کی ؟ آنها راه افتاده اند . همین امروز صبح با وانت حبیب . امشب با فردا ، خدا بخواهد می رسند جاده ها شلوغست ، مردم حق دارند . جانشان را که از سر راه نیاورده اند. محسن آقا که امروز از اهواز آمده بود می گفت ماشین ها مثل قطار مورچه تو جاده حرکت می کنند.》