کتاب آنتیگونه ی سوفوکلس

Die Antigone Des Sophokles
کد کتاب : 129236
مترجم :
شابک : 978-6227178432
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 126
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1948
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 13 اردیبهشت

آنتیگون
antigone
کد کتاب : 126898
مترجم :
شابک : ‏‫‫‭978-6229384978‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 96
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1948
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 13 اردیبهشت

آنتیگونه به روایت برتولت برشت
Die Antigone Des Sophokles
و دو داستان
کد کتاب : 125842
مترجم :
شابک : 978-6223320385
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 120
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1948
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 13 اردیبهشت

معرفی کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت اثر برتولت برشت

داستان این نمایشنامه در آخرین روزهای جنگ دوم جهانی، در برلین در آوریل سال 1945 آغاز می‌شود. در آن زمان، حلق‌آویزکردن فراریان، نوجوانان ترسیده از جنگ و سربازان فراری از تیرهای برق خیابان‌های شهر برلین امری غیرمعمول نبود. اگر کسی هم جرئت می‌کرد تا به جسد کسان خودش نزدیک شود، بلافاصله و در همان‌جا، هدف گلوله قرار می‌گرفت.
آنتیگون برشت بر اساس ترجمۀ هولدرلین از آنتیگونهٔ سوفوکل، نمونۀ باشکوهی از هنر کپی‌برداری اوست؛ وفادار در سبک و متفاوت در طراحی. «معمولا اقتباس کاری تحقیرآمیز قلمداد می‌شود؛ اما لازم است که خودمان را از زیر بار این تحقیر رها کنیم. اقتباس نه‌فقط کاری نازل یا شرم‌آور نیست، بلکه یک هنر است؛ هنری دقیق. به عبارت روشن‌تر، باید از «اقتباس» هنر ساخت و این کار را به شکلی انجام داد که نه کاری روزمره و عادی به نظر برسد و نه امری دشوار و غیرممکن.»

در آنتیگون برشت، آنتیگون قیام می‌کند اما برخلاف آنتیگونه در تراژدی یونانی، خدایان را فرا نمی‌خواند بلکه روی سخن و خطاب او به انسان‌هاست. آنتیگون بر کرئون می‌شورد و نظم غیرانسانی شهر تب را نمی‌پذیرد و محکوم می‌کند. کرئون برشت هم فردی لامذهب نیست. او مستبدی تمامیت‌خواه است که خوی انسانی ندارد و نظم غیرانسانی حاکم بر شهر تب را تجسم می‌بخشد. او به حرص و آز قدیمی‌‎ترها خدمت می‌کند؛ کسانی که به بهای ازدست‌دادن فرزندان خود به جنگ‌افروزی برای افزودن ثروت و قدرت خویش نیاز دارند و وقتی به دلیل حماقت‌شان در جنگ شکست می‌خورند، برای سلب مسئولیت از خود، دست به سوی آسمان بلند می‌کنند و مویه‌کنان، شکست را سرنوشت خود و حاصل ارادۀ خدایان می‌دانند.

کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت

برتولت برشت
برتولت برشت، زاده ی 10 فوریه ی 1898 و درگذشته ی 14 آگوست 1956، نمایشنامه نویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی بود. برشت سرودن شعر را در 15 سالگی و پیش از نمایشنامه نویسی آغاز کرد. او نخستین اشعارش را بین سال های 1914 و 1917 سرود و آن ها را در نشریات محلی منتشر کرد. برشت در سال 1918 و هنگامی که به خدمت سربازی اعزام شد، علاوه بر کار در یک بیمارستان نظامی، سروده هایش را همراه با نواختن گیتار برای سربازان می خواند و آن ها را مجذوب اشعار خود می کرد. برشت را بیشتر به عنوان برجسته ترین نمایشنامه نویس ...
قسمت هایی از کتاب آنتیگونه به روایت برتولت برشت (لذت متن)
آنتیگون: تو جوان تر از منی و کمتر از من مصیبت دیده ای. تو از من می خواهی آن گذشته ای را که نمی تواند، در گذشته باقی بماند، فراموش کنم. ایسمن: پس به این فکر کن. ما زنیم و نباید با مردان مخالفت کنیم. ما قدرت رودررویی با آن ها را نداریم. ما در پناه و تابع آنهاییم و نمی توانیم با آن ها بجنگیم. باید به این فرمان حکومتی گردن بگذاریم. بنابراین من از مردگان، از خفتگان خاک، طلب بخشایش می کنم و امیدوارم که مرا ببخشند. من از فرمان حاکم اطاعت می کنم و بر قانون نخواهم شورید. انجام چنین کاری بی فایده است و عاقلانه نیست. آنتیگون: دیگر چیزی از تو نخواهم خواست. تو از حاکم اطاعت کن و به فرمانش گردن بگذار. من از آیین اجدادی پیروی می کنم و جنازۀ برادرم را به خاک می سپارم. اگر سزای کار من مرگ باشد، می پذیرم و در کنار مردگان می آرامم. من این عمل مقدس را انجام خواهم داد و مرگ پس از آن، برایم خوشایند خواهدبود زیرا برای همیشه آرام خواهم گرفت و در کنار آن که دوستش دارم، زیر خاک خواهم خفت. تو بر این شرمساری بخند. دیگران را تحقیر کن و به فکر زندگی خودت باش.
ترجمه محمدرضا خاکی
کرئون: دقیقا! او نمی خواهد مردم تب در خانه های آرگوس مستقر شوند. ترجیح می دهد ویران شدن تب را ببیند. آنتیگون: برای ما، ماندن و زیستن در میان ویرانه های شهر خودمان، بهتر و ایمن تر از همراهی با تو برای کشورگشایی و اشغال خانه های دشمن. کرئون: همین است! شنیدید؟ خودش اقرار کرد؛ مانند مسافری که برای بستن وسایل سفرش، هنگام رفتن، از تسمه ‎های تختخواب صاحبخانه استفاده می کند، زیرا، هیچ کس خواهان بازگشت دوبارهٔ او نیست. آنتیگون: من جانم را برداشتم که فقط از آن من است و برای حفظ آن، مجبور شدم که خودم را پنهان کنم. کرئون: نوک دماغت، تو فقط نوک دماغت را می بینی اما حکم دولتی را، فرمان الهی را، نمی توانی ببینی! آنتیگون: الهی؟ شاید چنین باشد اما من ترجیح می دهم که فرمانی انسانی باشد؛ از طرف تو، ای کرئون، ای پسر منسئه. کرئون: برو. تو دشمن ما بودی و دشمن ما باقی خواهی ماند؛ دشمنی فراموش شده در سیاهچال، مانند آن ترسوی تکه شده ای که مردگان خاک نیز او را نمی پذیرند. آنتیگون: کسی چه می داند، شاید رسم دیگری در آن جهان برقرار باشد. کرئون: دشمن، هرگز، حتی پس از مرگ نیز دوست نمی شود. آنتیگون: من برای عشق ورزی زاده شده ام؛ نه برای کینه جویی.
ترجمه محمدرضا خاکی