مگر پورشه سوارها با هم حال و احوال نمی کنند یا کسانی که سگ های هم نژاد دارند و برای پیاده روی برده اند؟ در مورد مردان قدکوتاه اغلب این حس به من دست می دهد که دوست ندارند به کوتاهیشان اشاره شود، این مثل این است که بگویی «ببین منم مثل تو کچلم.»
من و «هیو» به هر شهری که پا می گذاریم، او بدون مزاحمت در پیاده رو راه می رود، در حالی که مردم بارها و بارها مرا نگه می دارند: «می شه یه دلار بهم بدی؟ سیگار داری؟ چی تو کیفت داری؟» نه این که چهره ی مهربانی داشته باشم نه، در نتیجه مجبورم فرض کنم که به قدوقواره ام ربط دارد، مخصوصا وقتی این تقاضاها به دستور تبدیل می شوند: «گفتم یه دلار بهم بده.» دلم می خواهد از آن ده ساله هایی که دستشان را دراز کرده اند، بپرسم «اگه قدبلندتر بودم هم همینطور باهام حرف می زدی؟»
از آن هایی نبود که با کت و شلوار می پوشند بلکه یک «جلیقه ی کار» بود، شبیه جلیقه های قرن نوزده با کلی جیب برای لوازمم. این توصیف اصلا اذیتم نمی کند و این را اصل آنچه هستم، نمی دانم. با داشتن گزینه های فعلی، «مرد کوچک» را ترجیح می دهم. چه کسی می خواهد وقتش را این طور با اذیت کردن یک نفر هدر دهد؟ یک نفر که بسیار کوچک و بسیار بی اهمیت است. کسی که فقط یک ذره است.