کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند

The Captain Is Out to Lunch and the Sailors Have Taken Over the Ship
کد کتاب : 1447
مترجم :
شابک : 978-600-8375-37-1
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 128
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

چارلز بوکفسکی، از پرفروش ترین نویسندگان آمریکا

معرفی کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند اثر چارلز بوکوفسکی

کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند، اثری نوشته ی چارلز بوکفسکی است که اولین بار در سال 1998 چاپ شد. این اثر جذاب و خواندنی، مجموعه ای از دست نوشته های بوکفسکی است که در بین سال های 1991 تا 1993 نگاشته شدند. این یادداشت های خاطره گونه، تصویری به یاد ماندنی از سال های آخر زندگی این نویسنده ی بزرگ را خلق می کنند. بوکفسکی در این یادداشت هااز موضوعاتی چون میگساری، قمار، سالخوردگی، شهرت و فعالیت های روتین و روزمره ی زندگی اش سخن می گوید. او مانند همیشه با نثر دوست داشتنی و گیرای خود و همزمان با احساس نزدیک و نزدیک تر شدن به مرگ، به فراز و نشیب های زندگی اش می پردازد و تلاش می کند تا با خلق معنا و مفهومی جدید از چیزی که برای مخاطب آشنا به نظر می رسد، پرده از سرشت حقیقی انسان بردارد.

کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند

چارلز بوکوفسکی
هاینریش چارلز بوکوفسکی،( زاده ی 16 آگوست 1920 و درگذشته ی 9 مارس 1994) شاعر و داستان نویس آمریکایی بود.بوکوفسکی در شهر آندرناخ آلمان به دنیا آمد. بعد از فروپاشی اقتصاد آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده ی او در سال 1923 به بالتیمور رفتند. بوکوفسکی بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان لس آنجلس، دو سال را در دانشگاه شهر لس آنجلس گذراند و در دوره های هنر، روزنامه نگاری و ادبیات شرکت کرد. او در 23 سالگی، اولین داستان کوتاه خود را در مجله ای به چاپ رساند.بوکوفسکی در اوایل دهه ی 1950 در اداره ی پست ...
دسته بندی های کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند
نکوداشت های کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند
Candid and humorous.
صادقانه و طنزآمیز.
Amazon Amazon

Delightful.
لذت بخش.
Independent Publisher

قسمت هایی از کتاب ناخدا برای ناهار رفته و ملوانان کشتی را تسخیر کرده اند (لذت متن)
بالکن کوچکی داریم، در باز است و می توانم نور ماشین ها را در آزادراه جنوبی ساحلی ببینم. آن ها هیچ وقت توقف نمی کنند، خطوط نور می آیند و می روند، همه ی آن مردم احمق. آن ها چه کار می کنند؟ به چه فکر می کنند؟ همه ی ما به سمت مرگ می رویم، همه ی ما، چه سیرک جالبی، تنها بودن ما را مجبور می کند به هم عشق بورزیم اما این هم جواب نمی دهد. ما وحشت زده و غرق در ابتذالیم، توسط چیزی که نیست، خورده می شویم.

نمی خواهم که چرت بنویسم. سال ها در اتاق های کوچک نوشته ام و روی صندلی پارک ها خوابیده ام و در کافه های بسیاری نشسته ام و همه ی کارهای احمقانه را انجام داده ام و در ضمن همان طور که می خواستم نوشته ام، شغلم را بالاخره پیدا کردم و هنوز هم همان طور که می خواهم می نویسم. هنوز هم می نویسم تا از دیوانگی فرار کنم، هنوز هم می نویسم تا بتوانم این زندگی لعنتی را برای خودم شرح دهم.

هر کسی فکر می کند که فقط خودش راه و چاه را بلد است. انسان های احمق گمشده. من هم یکی از آن ها هستم. این کار برای من یک سرگرمی است. فکر کنم. امیدوارم. اما یک چیزی اینجا هست، اگر در یک قاب کوتاه و یا یک نگاه سرسری به آن بنگری، وقتی که اسب من می دود و رد می شود، یک جور نشئگی خاص مرا دربرمی گیرد، به سمت بالا می روم انگار که در آسانسورم.