کتاب یک مهمانی ،یک رقص

Selected Stories
و داستانهای دیگر
کد کتاب : 14738
مترجم :
شابک : 978-9644482021
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 223
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1970
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب یک مهمانی ،یک رقص اثر ایزاک باشویس سینگر

کتاب حاضر،مجموعه داستانی است از نویسنده برنده نوبل،"ایزاک باشویس سینگر" که در آن یازده داستان کوتاه روایت کرده است.

دنیای داستانهای سینگر دنیای یهودیان اروپای شرقی میباشد،دنیایی که بسیار غنی و در عین حال بسیار فقیر، عجیب و غریب و در عین حال آشنا با همۀ تجربه های بشری.

با اینکه "یک مهمانی یک رقص" داستان هایی از یهودیان اروپای شرقی میباشد اما به هیچ وجه زبان خاص و مذهب خاص شخصیت های داستان باعث نشده تا اتفاقات عجیب و غریب در داستان ها رخ دهد."سینگر" اتفاقاتی را روایت کرده است که ممکن است برای هریک از ما اتفاق بیفتد.خط داستانی سر راست و آسان خوان، طنزی به غایت هوشمندانه، نگاهی ظریف به پیچیدگی های عاطفی و رفتاری آدم های داستان و بالاخره آمیختگی جذاب بین نقل اتفاقات روزمره یا خاطرات کودکی با رمز و رازی که به روایتها گاهی رنگ و بویی اساطیری میدهد، وجوهی او سبک کار آقای سینگر هستند که در کنار هم به آفرینش داستانهایی می انجامند.

داستان های این کتاب عبارتند از:

داستان اول: عشق پیری

داستان دوم: دوست کافکا

داستان سوم: یک روز در جزیره ی کانی

داستان چهارم: شوخی

داستان پنجم: یک مهمانی یک رقص

داستان ششم: پدربزرگ و نوه

داستان هفتم: وانویلد کاوا

داستان هشتم: خائن به قوم یهود

داستان نهم: کافه تریا

داستان دهم: گوساله بی تاب

داستان یازدهم: گیمپل ابله

کتاب یک مهمانی ،یک رقص

ایزاک باشویس سینگر
ایزاک بشویس سینگر، زاده ی ۱۹۰۴ و درگذشته ی ۲۴ ژوئیه ۱۹۹۱، داستان نویس یهودی و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال ۱۹۷۸ است. وی هم چنین جایزه ی کتاب ملی را دریافت کرده است.پدر ایزاک و پدر بزرگ مادری او خاخام بودند. او در سال ۱۹۳۵ به ایالات متحده مهاجرت کرد، سردبیر روزنامه ی «فوروارد» در نیویورک شد و اکثر داستان های کوتاه خود را برای اولین بار در آن روزنامه چاپ کرد.سینگر تمام آثارش را به ییدیش، زبان مادری خود نوشته است. پس از به شهرت رسیدن، داستان های کوتاه و بلند او یکی پس از دیگری با نظارت خودش ب...
قسمت هایی از کتاب یک مهمانی ،یک رقص (لذت متن)
شوخی چرا یک یهودی لهستانی در نیویورک باید مجله ای ادبی به زبان آلمانی منتشر کند؟ این مجله، یعنی داس ورت - که یک کتابچه کوچک نودوشش صفحه ای بود - قرار بود فصلنامه باشد، ولی به زحمت سالی سه شماره درمی آمد و گاهی در سال دو شماره بیشتر منتشر نمی شد. اسم هیچ کدام از نویسنده های آلمانی این مجله برایم آشنا نبود. آن موقع، دیگر هیتلر سرکار بود و این نویسنده ها همه پناهنده بودند. مطالب از پاریس، سوئیس، لندن، و حتی استرالیا می رسید. داستان های مجله ملال آور بودند، و طول جمله هایشان به یک صفحه کامل می رسید. هرچه سعی می کردم، نمی توانستم یکی از آن ها را تا آخر بخوانم. شعرها نه وزن داشتند نه قافیه، و به نظر من محتوا هم نداشتند.