کتاب جاسوس ها، رمانی نوشته ی مایکل فرین است که نخستین بار در سال 2002 منتشر شد.
استشمام رایحه ای باعث می شود که استیون ویتلی به خاطره ای محو اما تشویش آور از تابستانی در دوران کودکی خود در لندن جنگ زده بازگردد. همزمان با این که استیون تلاش می کند تا تکه های خاطرات چندپاره اش را در کنار هم قرار دهد، مخاطب به خیابانی آرام در حومه ی شهر برده می شود که در آن، دو پسر با نام های کیت و استیون، به شیوه ی خود درگیر دنیای جنگ شده اند: جاسوسی از همسایه ها، تحت نظر داشتن رفت و آمدهایشان، و کنجکاوی درباره ی اسرار آن ها. اما وقتی کیت، چند کلمه ی شوکه کننده را به زبان می آورد، جاسوسبازیِ این دو پسر، مسیر بسیار متفاوتی به خود می گیرد. در رمان جاسوس ها، کودکی و معصومیت، پنهان کاری، دروغ و خشونت سرکوب شده همگی با نثر قدرتمند و تأثیرگذار مایکل فرین به مخاطب القا می شوند.
کتاب جاسوس ها
مایکل فرین، زاده ی 8 سپتامبر 1933، رمان نویس و نمایشنامه نویس انگلیسی است.فرین در کالج امانویل در کمبریج به تحصیل در رشته ی فلسفه پرداخت و در سال 1957 فارغ التحصیل شد. او سپس به عنوان گزارشگر و ستون نویس در Guardian و Observer مشغول به کار شد. او به تدریج نام خود را به عنوان طنزنویسی موفق مطرح کرد و پس از آن، به انتشار رمان ها و نمایشنامه های خود روی آورد.
کم کم حسی اسرارآمیز جای نگرانی و ترسم را می گیرد. به مادر کیث نگاه می کنم که با لبخندی محجوبانه از پشت تور عروس به ما چشم دوخته است. هضم موضوع برایم سخت است.
بچه ی طفلکی. اما همیشه همین طوره. تو یه بازی رو شروع می کنی، تو بازی هم از خودت شجاعت نشون می دی و می شی قهرمان بازی. اما بازی هی طول می کشه و طول می کشه، و ترسناکتر و ترسناکتر می شه، و تو خسته می شی چون نمی تونی برای ابد شجاع بمونی. و بعد یه شب اون بلا سرت میاد. تو اون بالا، تو تاریکی آسمونی، هشتصد کیلومتر دور از خونه، و یکهو حس می کنی اون تاریکی به جسمت رسوخ کرده. تو سرت، تو شکمت. می بری، مثل یه موتور خراب. نمی تونی فکر کنی، نمی تونی تکون بخوری. نمی تونی ببینی، نمی تونی بشنوی. تو تاریکی فریاد ترس همه چی رو تو خودش غرق می کنه و بعد اون فریاد ادامه پیدا می کنه؛ و تازه می بینی داره از تو وجود خودت بیرون میاد.