کتاب «معماری انتقای و سایههایش» به قلم کی. مایکل هیز و دیگران، مجموعهای از جستارهای نظری است که جایگاه معماری را در نسبت با نقد، فلسفه و فرهنگ مدرن بررسی میکند. این اثر به جای پرداختن به طراحی یا تاریخ معماری به معنای سنتی، به بنیانهای فکریای میپردازد که تعیین میکنند چگونه معماری میتواند هم بازتاب جامعه باشد و هم ابزاری برای نقد آن. همچنین نویسندگان در این کتاب از مفهوم «سایهها» به عنوان یک استعاره استفاده میکنند: سایهها همان فضاهای بینابینیاند که معماری در آنها میان عینیت تکنیکال و ذهنیت فرهنگی در نوسان است. به زعم نویسندگان، معماری نه صرفا سازهای مادی است و نه فقط نظامی از نمادها، بلکه عرصهای است که نیروهای اجتماعی، اقتصادی و روانی در آن تلاقی میکنند. از این منظر، «معماری انتقادی» نوعی آگاهی نسبت به شرایطی است که تولید معماری را ممکن یا محدود میکند. بخشهای مهمی از کتاب نیز به بررسی اندیشههای متفکرانی چون آدورنو، بنیامین، فوکو و لاکان اختصاص دارد. نویسندگان با بهرهگیری از نظریهی انتقادی و روانکاوی نشان میدهند چگونه فضا میتواند حامل قدرت، میل و مقاومت باشد. در واقع، معماری باید از زیباییشناسی صرف یا کاربردگرایی فاصله بگیرد و خود را به مثابهی «گفتمان» بازشناسد؛ گفتمانی که در آن معماران نه تنها ساختمان، بلکه معنا تولید میکنند. باید افزود که کتاب نمونههایی از کار معماران مدرن و پسامدرن مانند آلدو روسی، پیتر آیزنمن و رم کولهاس را تحلیل میکند تا نشان دهد هر کدام چگونه با «سایههای» نظری و اجتماعی خود درگیرند. برای مثال، آیزنمن در پروژههایش به ساختارهای ذهنی و زبان معماری میپردازد، در حالیکه کولهاس با شهر به عنوان محصول سرمایهداری مدرن مواجه میشود. کتاب این نمونهها را به مثابه تلاشهایی برای حفظ بعد انتقادی معماری در جهانی میبیند که تمایل دارد آن را به کالایی مصرفی تقلیل دهد. با این اوصاف، در مجموع کتاب حاضر دربارهی امکان نقد در معماری است؛ اینکه چگونه میتوان در عصر سرمایه و فناوری هنوز از معماری به عنوان فعالیتی اندیشمندانه یاد کرد. معماری انتقادی الزاما «ضدساختن» نیست، بلکه نوعی آگاهی تاریخی و نظری است که معمار را قادر میسازد سایههای قدرت، ایدئولوژی و میل را در طراحی معماری آشکار کند.