رسالت شاعر در این وانفسا که جامعه ی مخاطب را سودای نان و نام، گیج کرده چیست؟ و یا اصولا شعر در طلیعه ی قرن چهاردهم که به باور نگارنده - هنر نویسش را کنشکر دانه به چالش کشیده است، کدام راهبرد را به رسالت عتیق و عمیق خویش نزدیک ساخته است؟ و یا این که آیا شعر هنوز بر اریکه ی مطنطن و دیرینش پا برجاست؟ و هزار سوال و گمانه زنی های دیگری به ذهن من مخاطب و و خرده منتقد، پیوسته تلنگر می زند و علی النهایه غایتی را از شعر طلب میکند که وجه ممیزه و شمول خویش را جهان مختلف مخاطب، تعین میبخشد.