کتاب قرنطینه

The Scourge
کد کتاب : 23183
مترجم :
شابک : 978-6004622134
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 317
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2016
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 30
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

«جنیفر ای نیلسن» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب قرنطینه اثر جنیفر ای نیلسن

کتاب «قرنطینه» رمانی نوشته ی «جنیفر ای. نیلسن» است که نخستین بار در سال 2016 منتشر شد. وقتی «آنی» برای بیماری شایع شده در میان ساکنین «کلدان» مورد آزمایش قرار می گیرد، در کنار سایر افرادی که جواب آزمایششان مثبت بوده، در جزیره ای به نام «اتیک» قرنطینه می شود. اما مشکل اینجا است که بیماران به جزیره می آیند اما هیچ وقت آن را ترک نمی کنند. «آنی» احساس می کند که ماجرای دیگری در پشت پرده در جریان است، و برای زنده ماندن، باید پرده از حقیقت بردارد. داستان از این نقطه، خیلی سریع به پیش می رود و «آنی» را در نبردی برای نجات زندگی اش قرار می دهد. «آنی» که شخصیتی دوست داشتنی، باهوش و قدرتمند است، مخاطبین را وادار می کند که داستان را ادامه دهند تا از سرانجام او باخبر شوند.

کتاب قرنطینه

جنیفر ای نیلسن
جنیفر آن نیلسن (زاده 10 10 ژوئیه 1971) یک نویسنده آمریکایی است که در درجه اول برای داستانهای نوجوانان شناخته شده است. از آثار او می توان به Trilogy Ascendance ، Behind Enemy Lines (یکی از کتاب های مجموعه Infinity Ring)، مارک دزد، یک شب تقسیم شده و تاریخ های زیرین اشاره کرد.نیلسن در یوتا شمالی متولد و بزرگ شد .
نکوداشت های کتاب قرنطینه
With a significant message about how misinformation breeds intolerance.
با پیامی مهم درباره این که چگونه اطلاعات غلط باعث شکل گیری تعصب می شود.
Publishers Weekly Publishers Weekly

With a strong, three-dimensional heroine and a plot that will keep readers guessing.
با یک قهرمان زن قوی و سه بعدی، و پیرنگی که مخاطبین را وادار می کند به حدس زدن ادامه دهند.
School Library Connection

The characters are well defined and memorable.
کاراکترهای این اثر، خوش-ساخت و به یاد ماندنی هستند.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب قرنطینه (لذت متن)
اغلب از «ویول» می پرسیدند چطور می تواند با من دوست باشد، انگار او فقط با من از روی لطف، خوب بود، یا شاید چون مادرم در عوضش بهش پول می داد. هیچکس نمی پرسید چرا من با «ویول» دوست هستم. انگار او فقط قرار بود به من مهربانی بکند. هرچند، آن ها «ویول» را مثل من نمی شناختند.

اگر نگوییم بیشتر از من، اما او درست اندازه ی من، لجباز بود. او شوخی هایی را که با مردم می کردیم دوست داشت، هرچند برای در رفتن از دستشان زرنگ تر بود. او ایرادهای زیاد دیگری هم داشت که فقط من می دانستم، مثلا غرورش که جوری بهش می چسبید که انگار زندگی اش است.

اما مهم تر از همه، «ویول» استعدادی داشت که نه پدر و نه مادرش چیزی از آن نمی دانستند. هیچکس نمی دانست، چون اگر کسی به خاطر چیزی به او شک می کرد، سرزنشش به جای او متوجه من می شد و من هیچ وقت نمی توانستم با آن ها سر و کله بزنم.