کتاب قرن دیوانه ی من

My Crazy Century
کد کتاب : 28527
مترجم :
شابک : 978-6004055307
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 582
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2013
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

قرن دیوانه من
My Crazy Century
کد کتاب : 20539
مترجم :
شابک : 978-6222341404
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 432
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2009
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب قرن دیوانه من اثر ایوان کلیما

ایوان کلیما ، نویسنده مشهور چک ، در زندگی نامه صمیمی و گرم خود که شامل شش دهه جنگ ، توتالیتاریسم ، سانسور و مبارزه برای دموکراسی بود ، به زندگی قابل توجه خود و این دوره ی حساس در تاریخ قرن بیستم می پردازد.
داستان کلیما از دهه 1930 در حومه ی پراگ آغاز شد ، جایی که او غافل از میراث مخفی یهودی خود بزرگ شد. وقتی خانواده اش به اردوگاه کار اجباری ترزین منتقل شدند برای او بسیار تعجب آور بود – اما وقتی بیشتر آنها زنده ماندند تعجب آورتر بود. آنها در تلاطم اقتصادی و در چنگال کمونیسم به خانه بازگشتند. در مقابل این اوضاع آشفته ، کلیما عشق خود را به ادبیات کشف کرد و به عنوان یک نویسنده شروع به رشد کردن کرد. اما وقتی رژیم شروع به تجاوز و دست درازی به زندگی روزمره کرد، پدرش را دستگیر کرده و کار او را سانسور کرد ، کلیما حزب را به خاطر آنچه که بود شناخت: یک دروغ اسفناک و عظیم. ماهیت واقعی ظلم و ستم برای او و بسیاری از هم سن و سالانش ، از جمله یوزف اشکورتسکی، میلان کوندرا و واسلاو هاول روشن شد. از امید کوتاه آزادی در بهار پراگ 1968 تا منشور 77 و سقوط نهایی رژیم در انقلاب مخملی 1989 ، گزارش وحیانی کلیما یک تاریخ شخصی و ملی بسیار غنی را ارائه می دهد.
قرن دیوانه ی من توسط علیرضا بهشتی ترجمه و توسط انتشارت روزنه به چاپ رسیده است.

کتاب قرن دیوانه من


ویژگی های کتاب قرن دیوانه من

نامزد جایزه کتاب اروپا سال 2014

ایوان کلیما
ایوان کلیما، زاده ی 14 سپتامبر 1931، نویسنده ای اهل چک است.کلیما دوران کودکی خود را در ترزیناشتات گذراند. بسیاری از آثار کلیما و هم عصرانش در دوره ای ممنوع الانتشار شدند اما او از کشورش خارج نشد و به گفته ی خود، در کنار شادی ها و اندوه های هموطنانش ماند. او در سال 1969 به دعوت دانشگاه میشیگان، برای تدریس به آمریکا رفت. کلیما یک سال بعد به پراگ بازگشت و به نوشتن نمایشنامه و داستان روی آورد اما آثارش تا سال 1989 فقط در خارج از چکسلواکی منتشر می شدند. کلیما در سال 2002 موفق شد جایزه ی فرانتس کاف...
نکوداشت های کتاب قرن دیوانه من
Impassioned . . . [with a] mixture of witty anecdotes and descriptions of grand events.
آتشین... همراه با حکایاتی بامزه و توصیف وقایع بزرگ.
Daily Telegraph Daily Telegraph

My Crazy Century describes how a man lived without freedom and fought for it
قرن دیوانه من نشان می دهد که مردی که بدون آزادی زندگی می کرد چگونه برای به دست آوردنش جنگید.
Washington Independent Review of Books

A sweeping, revealing look at one man’s personal struggle as writer and individual, set against the backdrop of political turmoil
نگاهی گسترده و آشکار به مبارزات شخصی یک مرد به عنوان نویسنده و به عنوان یک فرد، در پس زمینه آشفتگی های سیاسی.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب قرن دیوانه من (لذت متن)
آیا بشنوی! ناتوان از گوش سپردن به زبان مادری ات، به کلماتی که جهان را از عمق اولین تاریکی بیرون کشیدند؟ ... البته می توانی به هر زبانی سخن بگویی، می توانی دستور شام بدهی و از سیاست حرف بزنی، یا از شلوغ شدن بیش از حد شهرها در انگلستان یا اسپانیا، ولی آیا عشقت را هم می توانی بیان کنی، آیا می توانی این کار را به زبانی که مال تو نیست انجام دهی؟ و با خودم گفتم: دلبندم، جوجه اردکم، آهوی نازکم، بره غزالم، عزیز دلم، طلوع چونان برف بهارم، کوهپایۀ کوتاه لطیفم، شاهزاده خانم بیداری ام، کبوتر نازارم ترچکم، الهۀ مهربانم، عشقم، آیا ممکن است تو دیگر از آن من نباشی؟ آیا ممکن است تو را بگذارم و بگذرم، که تو را ترک گویم، تنها موجودی را که می تواند با لطافت به هیجانم آورد؟... سپس فهمیدم: چه جهان پروحشتی است جائی که در آن تنها می توانی میان میهنی که قول رنج می دهد و رنجی که ترک آن به همراه می آورد برگزینی. و به خود گفتم: تنها امتیاز آدمی حق انتخاب است، حتی اگر میان دو اندوه باشد. نمی دانم کدام رنج بزرگتر است، ولی اگر بمانم تنها نیستم. با شما باقی خواهم ماند، با دوستانم.

اینک نمی توانم اثاثهٔ آن آپارتمان جدید را دقیقا به یاد آورم؛ خاطره ای مبهم از یک صندوق سبز، یک کتابخانه با کاسه ای لاجوردی بر رویش، و یک نقشهٔ بزرگ اروپا و شمال آفریقا آویخته به دیوار اتاق، که پدر از روی آن تحولات جنگ را پی می گرفت. ظاهرا اوضاع خوب نبود. ارتش آلمان داشت به راحتی تمامی آن لکه های رنگی روی نقشه را می گرفت، لکه هایی که نام شان را بی غلط آموخته بودم: هلند، بلژیک، فرانسه، دانمارک، نروژ، یوگوسلاوی. علاوه بر همهٔ اینها هیتلر عوضی با کسی به نام استالین، که بر اتحاد شوروی حکم می راند، پیمانی بست که بر اساس آن امپراتوری های این دو نفر اینک دوست شمرده می شدند. این خبر پدر را حیرت زده کرد. همچنین فهمیدم که این یک نشانهٔ بد است، زیرا لکه ای که در نقشه اتحاد شوروی را نشان می داد چنان عظیم بود که اگر نقشه را تا می زدی مابقی اروپا را تماما می پوشاند.