کتاب نیکلاس نیکلبی (وزیری)

Nicholas Nickleby
کد کتاب : 2959
مترجم :
شابک : 9789643695255
قطع : وزیری
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1839
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 17 مهر

نیکلاس نیکلبی (جیبی)
Nicholas Nickleby
کد کتاب : 25144
مترجم :
شابک : 978-9643695385
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 256
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1839
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 22 مهر

معرفی کتاب نیکلاس نیکلبی (وزیری) اثر چارلز دیکنز

نیکلاس نیکلبی با روایتی از گادفری نیکلبی ، پدربزرگ قهرمان داستان شروع می شود. گادفری مرد فقیری است که همراه همسر و دو پسر خود در لندن زندگی می کند. خیلی زود گادفری نامه ای دریافت می کند و پی می برد که عمویش مرده و برای او ارثیه ی قابل توجهی باقی گذاشته است. در نتیجه نیکلبی بزرگ پس از مرگش برای دو پسرش نیکلاس و رالف پول خوبی به جا می گذارد که هر یک روشی در استفاده از آن به کار می گیرند...
پس از موفقیت دو رمان اول چارلز دینکز به نام های یادداشت های پیک ویک و الیور تویست و مقدمه ای که دکتر تی. کوک برای آن نوشت ، نیکلاس نیکلبی به عنوان یک طنز مورد ستایش قرار گرفت و به موقعیت دیکنز را به عنوان " جنتلمن ادبی" محکم کرد. نیکلاس نیکلبی طیف گسترده ای از شخصیت ها را دارا است که از شخصیت های نامشخص واکفورد اسکوییرز و خانواده اش گرفته تا شخصیت دلپذیر خانم نیکلی. این رمان با ترکیب عناصر معمول دیکنزی مانند بورلسک و فارس ، کاملا مناسب اقتباس دراماتیک است. همانطور که از روی آن تا کنون 5 فیلم ساخته شده است. تأثیر این رمان به قدری زیاد بود که پیش از آنکه نسخه ی اصلی منتشر شود تعداد زیادی نسخه ی جعلی از آن وارد بازار شد. خوانندگان نیکلاس نیکلبی که غالبا مورد غفلت منتقدین قرار گرفته است همواره از خواندن این رمان لذت می برند . نیکلاس نیکلبی عنوان یکی از بزرگترین شاهکارهای طنز ادبیات قرن نوزدهم قلمداد می شود.

کتاب نیکلاس نیکلبی (وزیری)

چارلز دیکنز
چارلز جان هوفام دیکنز، زاده ی ۷ فوریه ۱۸۱۲ و درگذشته ی ۹ ژوئن ۱۸۷۰، برجسته ترین رمان نویس انگلیسی عصر ویکتوریا و فعال اجتماعی توانمند بود. به عقیده ی جیمز جویس، نویسنده ی بزرگ معاصر، از شکسپیر به این سو، دیکنز تأثیرگذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده است.دیکنز در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره ی کارپردازی بحریه بود. پدرش اهل لاابالی گری بود و کار را به جایی رساند که او را به زندان مارشالسی انداختند. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله را برای تأمین معاش خانه به کارخانه...
قسمت هایی از کتاب نیکلاس نیکلبی (وزیری) (لذت متن)
صبح روز بعد هنوز نیکلاس درست از خواب بیدار نشده بود که صدای چرخ های درشکه ای را شنید که به خانه نزدیک می شد. درشکه ایستاد و صدای خانم اسکوئرز آمد که نشان می داد خوشحال است. اما نیکلاس اولش جرئت نکرد از پنجره بیرون را نگاه کند. وقتی هم که بالاخره با نگرانی بیرون را نگاه کرد، اسمایک را دید که عصبانی و خسته بود. سرتائایش هم خیس و گل بود طوری که به زحمت می شد او را شناخت. آقای اسکوئرز داد زد: «بلندش کنید. بیاوردیدش تو! بیاوریدش تو!» خانم اسکوئرز به شوهرش که خواست کمک کند گفت: «مواظب باش، پایش را بسته ایم به گاری تا دوباره نزد به چاک.»

عد از ظهر آقای اسکوئرز که ناهار خورده بود و سرحال بود، همه را در اتاق مدرسه جمع کرد. وقتی هم وارد اتاق مدرسه شد، شلاق نرم و محکمی که آن روز صبح برای آن مراسم خریده بود، در دستش بود. پشت سرش هم همسرش وارد اتاق مدرسه شد. بعد آقای اسکوئرز داد زد: «همه ی بچه ها آمده اند؟» همه ی بچه ها جمع بودند اما سرشان را پایین انداخته بودند و می ترسیدند حرف بزنند. آثای اسکوئرز مثل همیشه برای شروع مراسم محکم با چوب روی میزش زد. بعد گفت: «همه سر جای شان بنشینند! نیکلبی! بنشینید سرجای تان آقا!» نیکلاس جا خورد، اما چیزی نگفت و نشست. آقای اسکوئرز نگاه پیروزمندانه ای به دستیارش انداخت و نگاه تندی به بچه ها کرد. بعد از اتاق بیرون رفت و خیلی زود اسمایک را کشان کشان به اتاق آورد.