کتاب فرار ربات های انسان نما

Cog
کد کتاب : 37434
مترجم :
شابک : 978-6004629157
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 169
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

نامزد جایزه آندره نورتون سال 2020

معرفی کتاب فرار ربات های انسان نما اثر گرگ فن ایکهاوت

کتاب «فرار ربات های انسان نما» رمانی نوشته «گرگ فن ایکهاوت» است که اولین بار در سال 2019 چاپ شد. این داستان در مورد رباتی به نام «کاگ» است که طوری طراحی شده تا شبیه یک پسربچه 12 ساله به نظر برسد. او که توسط شرکتی طمعکار به نام «یونی مایند» ساخته شده که قصد دارد کنترل کارهای تمام ربات ها و همینطور موجودات زنده را در دست بگیرد، طوری برنامه ریزی شده تا چیزهای جدید بیاموزد و آموخته هایش را به دیگران اعلام کند. «کاگ» تحت نظارت دانشمندی مهربان به نام «جینا»، می آموزد که از اشتباهاتش درس بگیرد؛ اما وقتی تلاش «کاگ» برای «آموختن به واسطه اشتباه کردن» باعث می شود او به دست تعدادی از کارمندان شرور «یونی مایند» بیفتد و به «جینا» نیز دسترسی نداشته باشد، او به همراه چهار ربات دیگر از مهارت های رباتیک گوناگون خود استفاده می کنند تا هم «جینا» را بیابند و هم شورشی را ضد شرکت مستبد «یونی مایند» به وجود آورند.

کتاب فرار ربات های انسان نما

گرگ فن ایکهاوت
گرگ فن ایکهاوت (Greg van Eekhout) نویسنده داستان های علمی و تخیلی است. "در اواخر دسامبر" (2003) وی نامزد جایزه سحابی بهترین داستان کوتاه شد و رمان فانتزی درجه متوسط او "پسر در پایان جهان" نامزد جایزه آندره نورتون 2012 برای داستان علمی بزرگسالان جوان و فانتزی شد.
نکوداشت های کتاب فرار ربات های انسان نما
A thought-provoking tale for younger readers about hubris and what it means to be human.
داستانی تفکربرانگیز برای مخاطبین کم سن و سال درباره غرور و معنای انسان بودن.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

A charming adventure with an unforgettable character.
یک ماجراجویی جذاب با کاراکتری فراموش نشدنی.
Barnes & Noble

Readers will be charmed by this sci-fi tale.
مخاطبین، مجذوب این داستان علمی تخیلی خواهند شد.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب فرار ربات های انسان نما (لذت متن)
مدام سرش را تکان می دهد و سریع یادداشت می کند. وقتی یادداشت کردنش تمام می شود، خودکارش را با صدای تق می بندد و دفترچه یادداشتش را در جیبش می گذارد. «خب، یه چیزهایی هست که باید روش کار کنیم، بیشتر مربوط میشن به قضاوت. ولی از اونجایی که اولین بارت بود که خرید می کردی، کارت رو خیلی خوب انجام دادی کاگ.»

دلگرم می شوم. این احساسی آشناست، احساسی که در مواقعی تجربه می کنم که «جینا» به من می گوید کاری را به خوبی انجام داده ام. در ادامه می گوید: «ولی ما عملا نه این همه پنیر لازم داریم، و نه هفت کیسه سیب یا هشت نوع مختلف آب پرتقال یا دوازده نوع مختلف مایع ظرفشویی. پس بیا خیلی از این ها رو برگردونیم سر جاشون.»

از او می پرسم: «قضاوت من نتیجه یه باگه؟ میتونی درستش کنی؟» او می گوید: «نه.» و هفت بسته پنیر ریش ریش را دوباره به قلاب ها آویزان می کند. «این چیزیه که فقط باید یاد بگیری. شبیه اون چیزیه که استاد قدیمی من بهم می گفت: قضاوت خوب از تجربه میاد، ولی تجربه از قضاوت بد میاد. این یعنی ما با اشتباه کردن یاد می گیریم.» مدتی این جمله را پردازش می کنم.