کتاب خداحافظ ویتامین

Goodbye, Vitamin
کد کتاب : 45745
مترجم :
شابک : 978-6002537270
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 255
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

خداحافظ ویتامین
Goodbye, Vitamin
کد کتاب : 39096
مترجم :
شابک : 978-6226652872
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 202
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب خداحافظ ویتامین اثر ریچل کانگ

کتاب «خداحافظ ویتامین» رمانی نوشته ی «ریچل کانگ» است که اولین بار در سال 2017 انتشار یافت. «روث» سی ساله که به تازگی از نامزدش جدا شده و احساس می کند زندگی اش آنطور که می خواسته پیش نرفته، شغل و محل زندگی خود را رها می کند و به خانه ی والدینش می رود، اما در آنجا درمی یابد که شرایط از چیزی که فکر می کرده، پیچیده تر است. پدرش، یک استاد تاریخ برجسته، در حال از دست دادن حافظه اش است. مادر «روث» نیز رفتار چندان نرمالی ندارد. اما همزمان با شدت گرفتن بیماری پدر، موقعیت های طنزآمیز در زندگی «روث» نمایان می شوند و به آرامی، شکل دیگری به رنج های این شخصیت می دهند. کتاب «خداحافظ ویتامین» به شکلی به یاد ماندنی به مفاهیمی همچون فقدان، عشق و شرایط همیشه در حال تغییر زندگی می پردازد.

کتاب خداحافظ ویتامین


ویژگی های کتاب خداحافظ ویتامین

برنده ی جایزه ی کتاب کالیفرنیا سال 2017

ریچل کانگ
ریچل کانگ (متولد 1985) نویسنده و ویراستار آمریکایی مستقر در سانفرانسیسکو است. او پس از اتمام دوره تحصیلات تکمیلی به سانفرانسیسکو نقل مکان کرد و در صنعت خدمات غذایی کار کرد. وی در حالی که در دانشگاه در حال تحصیل بود ، در مک سوینی کارآموز بود و پس از فارغ التحصیلی کتابهای آشپزی را برای آنها ویرایش می کرد. وی بعداً سردبیر اجرایی Lucky Peach شد.
نکوداشت های کتاب خداحافظ ویتامین
A moving story that sparks empathy where you’d least expect it.
داستانی تکان دهنده که در غیرمنتظره ترین لحظات، احساسی از همدلی را برمی انگیزد.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Don't miss it.
این کتاب را از دست ندهید.
BuzzFeed

A heartwarming book.
کتابی دلگرم کننده.
NPR NPR

قسمت هایی از کتاب خداحافظ ویتامین (لذت متن)
جوئل هرگز کالیفرنیا را دوست نداشت و مدام درباره ی ترک کردن کالیفرنیا حرف می زد. من در ظاهر با او موافقت می کردم ولی در باطن امیدوار بودم نظرش را عوض کند. امیدوار بودم بتوانم او را به کالیفرنیا علاقه مند کنم. ما یک عمر اینجا زندگی کرده ایم. منظورم خانواده ی پدرم است. اجداد پدری ام از ایرلند و آلمان به نیویورک و پنسیلوانیا آمدند.

خب، پس چرا نباید همین جا بمانیم؟ در خانه ای که بزرگ شده ام و جایی که هنوز هم والدینم در آنجا زندگی می کنند. من سی سال پیش در یکی از بعد از ظهرهای ژوئیه در فونتانا به دنیا آمدم، شهری نزدیک اینجا. مادرم بیست و پنج ساله بود که به دنیا آمدم و مدت کوتاهی بعد از تولدم، او برای بار دوم والدینش را از دست داد.

همان سالی که پدر و مادری را که سرپرستی اش را پذیرفته بودند از دست داد، والدین اصلی اش به احتمال زیاد داشتند در چین زندگی می کردند. مادرم درباره ی والدین اصلی اش هیچ اطلاعاتی نداشت. شاید آن ها مدام به او فکر می کردند. شاید هم هرگز به او فکر نمی کردند و شاید گاهی به او فکر می کردند. یا در مواقع خاصی به او فکر می کردند مثلا وقتی که خودشان پدربزرگ و مادربزرگ بچه هایی شده بودند که من یکی از آن ها نبودم.