بیانیه ی کلاسیک «میزس» در دفاع از جامعه ای آزاد.
یکی از الهام بخش ترین کتاب هایی که درباره ی مفهوم آزادی نوشته شده است.
دفاعی پرشور از خردگرایی.
افراد معتاد به الکل و مواد مخدر، با رفتارشان فقط به خودشان آسیب می رسانند؛ اما کسی که قوانین اخلاقی حاکم بر زندگی انسان در جامعه را زیر پا می گذارد، نه فقط به خودش بلکه به همه آسیب می زند.
سرکوب از طریق نیروی خشونت آمیز، همیشه اعترافی به ناتوانی در استفاده از سلاح های کارآمدتر عقل است-کارآمدتر چون فقط آن ها، نویدبخش موفقیت نهایی هستند.
در نبرد میان زور و ایده، دومی همیشه برتری می یابد.
بخشی از کتاب:لیبرالها 2 چیز را هیچ گاه نفهمیدند: نخست این که توده توانایی آن را ندارد که منطقی بیندیشد ، و دوم این که بیشتر افراد حتی اگر درست درست را از غلط تشخیص داده باشند ، امتیاز لحظه ای را از سودی بزرگ و پایدار مهمتر میانگارند. کتابی بسیار ستودنی
بسیار خوب برای آشنایی با مفهوم لیبرالیسم، به علاوهی این کتاب کتابِ لیبرالیسم لئونارد هابهاوس هم خوبه و با وجود تمایزات و اختلاف نظرهای بین هردو تضادی در اصول و بنیانهای لیبرالیسم دیده نمیشود
لیبرالیسم تنها ایدعولوژی موفق جهان است اصلا هرچی از خوبی از لیبرالیسم بگیم کم گفتیم لیبرالیسم دموکراسی نوین را بنیاد نهاد درحالی که مکاتب دیگر همه تبدیل به حکومتهای دیکتاتوری و تمامیت خواه شدند لیبرالیسم تنها ایدعولوژی ای است که توانسته راهکارهای عملی برای اجرای اهدافش اراعه بده اقتصاد لیبرالی اقتصاد بازار آزاد تنها اقتصادی است که میتونه رشد اقتصادی به همراه بیاره و به جز اون بقیه اقتصادها نتیجه ای جز فقر و بیچارگی ندارند توسعه یافتهترین دموکراتکترین و بهترین جوامع جوامع لیبرالی هستند و بدبختترین و بیچارهترین جوامع غیر لیبرال هستند حقوق بشر و دموکراسی و ارزشهای انسانی رو فقط در جوامع لیبرال میتوانید مشاهده کنید مدرنیته ،سکولاریسم و دموکراسی و اقتصاد آزاد همه محصول لیبرالیسم هستند و تمام
سلام این کتاب چند روز پیش دوباره چاپ شده. لطفا موجود کنید
لطفا این کتاب رو موجود کنید
فروتنانه همۀ پیروان لیبرالیسم و محافظه کاری و سوسیالیسم و مارکسیسم را (با تمامی شاخهها و گرایشات آنان) به خواندن دقیق فصل پنجم کتاب سیاست ارسطو، که مرتبط با علل پدیدآیی انقلاب است دعوت میکنم، همچنان که تقاضا دارم دفتر پنجم اخلاق نیکوماخوسی را، که در بارۀ دادگری و انصاف است، نیز با دقت بخوانند. من، با بیمِ هایک از حکومتهای توتالیتر راست و چپ همدلم (آنچنان که فون میزس در مقاله یِ "دولتِ قدرقدرت و جنگ تمام عیار" میگوید) حتی میتوانم بگویم که آرزوی نهایی من حذف کامل حکومت در آیندۀ دور یا نزدیک، با برقراری شرایط زیست بهینۀ همۀ انسانها در کنار یکدیگر، است. ولی تا آن زمان باید به بهینهسازی ساختار و کارکرد حکومت توجه کرد.
متاسفانه شما و بسیاری از اندیشه ورزان یک اصل طبیعی که در طبیعت کاملا مشهود هست رو نادیده گرفتید و این چیزی جز سلسله مراتب نیست که قانونی کاملا طبیعی ست و انسانها نیز بالاجبار دارای سلسه مراتب خواهند بود تا ابد! نه مارکسیسم و نه اندیشه دیگری نمیتواند این اصل جهان هستی را به هم بزند. آنچه انسانها میتوانند تحقق بخشند قرارگیری هرکس در جایگاه خودش است و خشم بی امان مردم از سلسه مراتب و تفاوتها نیست بلکه از سلسه مراتب بین آدمهای تقریبا مشابه است که خشونت آفرین است. مثلا شما هیچگاه خود را با یک جراح مغز مقایسه نمیکنید چون میدانید که تخصص ایشان ایجاب میکند که با شما نسبتی سلسه وار داشته باشد . آنچه مردم باید تحقق بخشند عدالت است که به معنای برابری برای انسانهای برابر است و نه انسانهای دارای ویژگیهای متمایز کننده !
و حذف حکومت نهایتا به تروریسمی واگیر دار و در نهایت بدویتی منسوخ و موقت میرسد ! ما باید همیشه عدالت خواه باشیم این تنها راه نجات جهان است و روشهای رادیکال به بدتر شدن اوضاع یا درمان موقت کمک میکند!
مطمانا ارسطو نیز ادعا نداشت که انسانها برابرند بلکه عقیده داشت انسانها موظف اند که در دولت شهر حقوق یکدیگر را رعایت کنند که همان انصاف است همان اخلاق است همان عدالت است و در نهایت دولتشهر متعادل خواهد بود !
و در نهایت با خوانش دقیق فلاسفه و تاریخ یونان باستان موافقم چونکه بهترین اندیشه ورزان دولتشهری آنان بودند .
نکته ای دربارهی فون میزس وجود داره که بنظرم طرفداران لیبرالیسم باید به اون توجه کنن. بخصوص ایرانیانِ لیبرالِ طرفدارِ نظریات افرادی همچون فون میزس که تعدادشون هم کم نیست. و آن اینکه فون میزس که از بنیان گذارانِ اقتصادِ مکتب اتریش که حامیِ آزادیِ مطلقِ بازار و قیمت هاست در کتاب لیبرالیسم، جنبشهای فاشیستی را چنین میستاید: (( نمیتوان انکار کرد که فاشیسم و دیگر جنبشهای مشابهی که هدفشان برقراری دیکتاتوری است، سرشار از نیّات خیر هستند و مداخلاتشان، در لحظه یِ کنونی، تمدن اروپایی را نجات داده است. شایستگی ای که فاشیسم بدین ترتیب برای خود به ارمغان آورده است، در تاریخ جاودانه خواهد ماند)) ! همدلی و هم سخنی فون میزس با راستِ افراطی اتفاقاً امروز، ریشه یِ لیبرتارینیسم سنت گرا هم هست و شما این اندیشههای بلقوه خطرناک را میتوانید در سخنان و رفتار رئیس جمهور آرژانتین خاویر میلی نیز مشاهده بفرمایید.
و البته ترامپ
فاشیسم بر پایه اقتصاد دولتی , دولت بزرگ , نفی مالکیت خصوصی و بازار دستوری تعریف شده و اینها پایههای فاشیسم برای امکان اجرا هستن , در صورتی که لیبرالیسم و در کل مکتب اتریشی خواستار دولت حداقلی , بازار ازاد و تضمین مالکیت خصوصی ان , لیبرالیسم و جریانهای چپ منجمله سوسیالیسم , فاشیسم و کمونیسم مثل جن و بسم الله هستن , ضرری که اموزههای امثال میزس به فاشیسم زده رو کمتر کسانی زدن البته خب چه میشه کرد شما چپها به مخالفانتون برجسب فاشیست نزنید چیکار کنید در دیدگاه جماعت شما همه یا باید چپ افراطی افراطی باشن یا میشن فاشیست مرکزگرای گوشت خوار نژاد پرستن حتی اگه طرف حسابتون شخص و مکتبی باشه که اصلا ضد فاشیسم شکل گرفته اون فیلما دیگه زیادی قدیمی شده اخوی تغییر رویه بدید
شما که مشخصه اصلا کتاب رو نخوندی...
مکتبِ اقتصادی آدام اسمیت که از نظریه پردازان اصلی سرمایه داری مدرن و به طریق اولی، از نظریه پردازانِ اصلیِ اقتصادیِ لیبرالیسمِ کلاسیک (موضوع همین کتاب) است بر پایه یِ اولویت اقتصاد (غیراجتماعی) بر جامعه و سیاست و نیز اصالتِ فرد (دربرابر اصالت جامعه) و منافع فردی (که بزعم اسمیت در بردارنده یِ منافع جمعی از طریق ازدیاد ثروت جمعی است) و در نتیجه فایده گراییِ متاثر از سودِ شخصی بنیان نهاده شده است. در حالیکه از منظرِ عمده یِ مکاتبِ جامعه شناسی و جامعه شناسیِ اقتصادی (بطور مثال مکتب فرانسوی یا آلمانی و یا حتی آمریکایی) این فکر که جامعه، اجتماعی از فردهاست و تنها فرد است که واقعیت و شخصیت دارد (بطور مثال نظریات آدام اسمیت در ثروت ملل یا فرانس فانون در دوزخیان زمین) صحت ندارد.این فردگراییِ جدید که انسان در آن بعنوان سوژه، موجودی توانمند و خلاق معرفی میشود اما در عین حال موجودی تنها، غیراجتماعی و خسته از خود نیز است (فرد اتمیزه شده) به زعم دورکیم و موس با معیار غلبه یِ منافع شخصی تعریف میشود و به فایده گرایی منتهی میشود.در حالیکه فردگراییِ اخلاقیِ دورکیمی یا حتی مارکسی، معتقد است فرد از جامعه زاده میشود و نه جامعه از جمعِ افراد.و از این روی، در قبالِ جامعه متعهد و مسئول است. درحقیقت از این منظر، مسئله یِ اجتماعی (برخلافِ گفتههای اسمیت و ریکاردو و فون میزس) در درجهی نخست مسئله ای اقتصادی نیست(هرچند اولویت با اقتصاد است چون اقتصاد است که مفهوم طبقه را شکل و روابط آنرا سامان میدهد) بلکه مسئله یِ اجماع و همبستگیِ اجتماعی است.از این منظر تلقی دورکیم، موس و حتی مارکس و انگلس(تاحدی) از سوسیالیسم عبارتست از: مجموع ایده ها، اَشکال و نهادهایِ جمعی که کارکردشان تنظیمِ منافع اقتصادیِ جمعیِ ملت به مددِ جامعه و به شکلِ اجتماعی است. به عبارتِ دیگر اگر شما این تعریف را قبول دارید و اگر میپذیرید که سوسیالیسم بمعنایِ کنترلِ قدرتِ اقتصادی از جانب ملت (جامعه) و نه فرد یا طبقه یِ خاصی از افراد یا حتی لزوماً دولت است و بواسطه یِ نهادهایِ جمعیِ برآمده از ملت و باسازوکارهای تعیین شده از سوی اکثریت جامعه (بطور مثال همان سَمَن ها) هدایت میشود پس شما هم سوسیالیست هستید.
سروش فاشیسم و نازیسم برآمده از لیبرالیسمه نه جریان هایِ چپ ... حالا که میخوای از یه ایدئولوژی دفاع کنی لااقل بیشتر مطالعه کن تا بتونی درست دفاع کنی... پیشنهاد میکنم کتاب کم حجم "راه بندگی" فردریش هایک رو حداقل بخون. پیوست اولش مقاله ایه بقلم همین فون میزس؛ به صراحت داره میگه لیبرالهای کلاسیک بریتانیا و نازیها از جنبه باور به احکام جزمی (قبلش در ۶ بند درباره این احکام توضیح میده) هیچ فرقی با هم ندارن. پیوست دوم هم بقلم استیو کانگاسِ و عنوانش "افسانه یِ سوسیالیست بودن هیتلرِ" .
موسولینی ارادت خاصی هم به لنین داشته ، شما توی یک مرحله دیگه هستی ، فاشیسم توسط موسولینی که اسم روزنامه و بعد حزبی درست کرده گذاشته ریشه این اسم هم مرتبط به ایتالیا هس ، بعد اگر زندگی این شخص رو خوانده باشی یک سوسیالیست دو آتیشه بوده و بعد کم کم با آن حزبی درونش بوده به مشکل میخوره و آخر هم اخراج میشود و کم کم افکار ناسیونالیسم افراطی رو میاره و بعد یک ناسیونال سیوسالیسم مبدل میشود ، شما در سیاست گذاریهای چه موسولینی چه هیتلر ، هیچ نوع لیبرالی وجود نداره ، شما اولین رکن اصلی و ساده لیبرال که بازار آزاد هس نمیبینی ، همه چیز در اختیار دولت یا حاکمیت یا آن حزب حاکم هس هم از نظر اقتصادی هم اجتماعی هم سیاسی ، این مدل شبیه کشور بریتانیا و آمریکا آن زمان هس یا شوروی ، بجای این کپی کردنها ذهن رو باز بزارید و راحتر مطالعه کنید ، فاشیسم رو باید بدون پیش زمینه فکری مطالعه کرد تا بتونیم اون را بفهمیم
اره فاشیسم و نازیسم برامده از لیبرالیسمه , مثل همون واقعیت که طالبان بر پایه سکولاریسمه ! منظور واقعی اینه : اره درسته اینا از بنیان با هم تفاوت دارن و در تضاد با هم شکل گرفتن و تکامل پیدا کردن و این لیبرالیسم و کشورای کاپیتالیستی بودن که فاشیسم و سوسیالیسم رو مضمل کرده و شکستش دادن و نزاشتن جهان ویران شه . ولی اینا مهم نیست مهم اینه من چپم کلا با منطق میونه ای ندارم باید بزنم کانال سفسطه و نفرتم از مکتبی که نزاشت ایدئولوژیم جهان رو ویران کنه نشون بدم
آقای اشکان نعمت زاده ، ممنون بابت وقتی که برای نوشتن تحلیلت در کامنتها گذاشتی (کامنتی که آخرش نوشتی پس شما هم سوسیالیست هستی) ، نکاتی که گفتی جالب بود، ولی چندتا اشکال جدی درش وجود داره که باعث میشه نتیجهگیریهات قابل اتکا نباشه. اجازه بده چند موردو برات روشن کنم سعی میکنم بصورت کاملا منظم به پیام شما پاسخ بدم که برای دوستان دیگر هم قابل استفاده باشه : 1 - آدام اسمیت فقط طرفدار خودخواهی اقتصادی نیست : برخلاف چیزی که نوشتی، آدام اسمیت فقط در مورد سودِ شخصی و اقتصاد نگفته. قبل از کتاب "ثروت ملل" ، او کتابی به نام "نظریه احساسات اخلاقی" نوشت که در اون نشون میده انسانها در تصمیمگیریهاشون به همدلی، وجدان، اخلاق و هنجارهای اجتماعی هم توجه میکنن. پس اینکه بگیم نظریهی اسمیت ضد جامعهست یا فقط به سود شخصی فکر میکنه، تصویر ناقصیه. 2 - فایدهگرایی ربطی به آدام اسمیت نداره : در نوشتهات نظریاتِ اسمیت رو با فایدهگرایی (که بیشتر مربوط به جرمی بنتام و جان استوارت میل هست) قاطی کردی. اینا دوتا مکتب متفاوتن. فایدهگرایی میگه: (( بهترین کار، کاریه که بیشترین فایده رو برای بیشترین افراد داشته باشه)) ، ولی اسمیت بیشتر بر «نظم طبیعی» و «همراستایی منافع فرد و جامعه» تأکید داشت. 3 - لیبرالیسم فرد رو جدا از جامعه نمیبینه: در لیبرالیسم مدرن، مثلاً توی نظریات جان راولز یا آمارتیا سن، فرد آزاد و مستقل مهمه، ولی همیشه در کنار نهادهای اجتماعی، قانون، دموکراسی و مسئولیت اجتماعی قرار داره. یعنی آزادی فردی به معنی «تنها بودن» یا «ضد اجتماع بودن» نیست. اینکه بگی «فردگرایی لیبرال یعنی اتمیزه شدن فرد و از بین رفتن همبستگی»، خیلی سادهسازی و نادرسته.
4 - ترکیب نظریات مارکس و دورکیم بدون دقت علمی : تو توی متنت حرفهای مارکس، دورکیم، موس و حتی فرانس فانون رو با هم ترکیب کردی، ولی این نظریهپردازا رویکردهای خیلی متفاوتی دارن. * مارکس باور داره ریشهی مسائل اجتماعی، اقتصادیه و ساختار طبقاتی از دل اقتصاد میاد. * دورکیم بیشتر دنبال نظم اجتماعی و همبستگیه، نه تضاد طبقاتی. اینکه اینا رو با هم مخلوط کنی، بدون اینکه تضادهاشون رو در نظر بگیری، روش علمی نیست. ۵ - تعریف نادرست از سوسیالیسم: تو توی متن گفتی: "سوسیالیسم یعنی اینکه مردم با نهادهای خودشون اقتصاد رو کنترل کنن، نه دولت یا یک طبقه خاص". ولی این تعریف، تعریف کلاسیک سوسیالیسم نیست. در منابع علمی، سوسیالیسم یعنی: * مالکیت یا کنترل جمعی (یا دولتی) بر ابزار تولید * برنامهریزی اقتصادی بهجای بازار آزاد * کاهش نقش سرمایهداری و مالکیت خصوصی اینکه بگیم سوسیالیسم یعنی "سمنها اقتصاد رو کنترل کنن"، تعریف نرمیه که باهاش میشه هر چیزی رو سوسیالیسم نامید. در واقع این تعریف بیشتر شبیه لیبرالیسم اجتماعیست که در اون جامعهی مدنی نقش داره، نه یک نظام سوسیالیستی. 6 - حضور نهادهای اجتماعی، نشونهی سوسیالیست بودن نیست حتی در جوامع لیبرال مثل سوئد، آلمان یا کانادا هم مردم نهادهای اجتماعی قوی دارن، ولی اون کشورها همچنان اقتصاد بازار دارن، حقوق مالکیت فردی دارن و دولت، سرمایهداری رو سرکوب نمیکنه. پس صرف اینکه یک جامعه نهاد اجتماعی فعال داشته باشه، دلیل نمیشه سوسیالیستی باشه. برای اینکه نقد لیبرالیسم علمی باشه، باید بین مفاهیمی مثل: * لیبرالیسم کلاسیک * لیبرالیسم اجتماعی * نئولیبرالیسم * سوسیالیسم * جامعهشناسی مارکسی * جامعهشناسی کلگرایانه (مثل دورکیم) تفاوت قائل شد. نمیشه همهی اینها رو با هم قاطی کرد و یه نتیجهی کلی گرفت. مانا باشید
در مورد نقل قولی که از میزس در کتاب لیبرالیسم درباره "فاشیسم" آوردهاید، باید تأکید کنم این نقل قول "ناقص و تقطیعشده" است و برداشت نادرستی را منتقل میکند – مشابه آنچه "هربرت مارکوزه" نیز پیشتر بهنادرستی انجام داده بود. میزس در فصل کامل «برهان فاشیسم» در این کتاب ، نهتنها فاشیسم را بهشدت نقد میکند، بلکه آن را آشکارا ضد لیبرالیسم میداند. او تأکید میکند: فاشیسم مبتنی بر سلطه اقلیت بر اکثریت است و نمیتواند ساختار پایداری باشد. به مالکیت خصوصی، آزادی نهادهای مدنی و بازار آزاد اعتقاد ندارد. از زور و خشونت استفاده میکند و در سیاست خارجی نیز منجر به جنگهای ویرانگر میشود که برای رشد اقتصادی و صلح(که از ارکان ایدئولوژی لیبرال میباشد) سَم است. میزس حتی صراحتاً میگوید که فاشیسم، گرچه واکنشی موقت به خشونتهای مارکسیسم بوده، اما ناپایدار، مضر و محکوم به نابودی است. او تنها راه مقابله با افراطیگریهای چپ را نه در سرکوب و خشونت، بلکه در لیبرالیسم عقلانی و آزادیمحور میداند. ضمن اینکه باید توجه داشت کتاب لیبرالیسم در میانه دهه ۱۹۲۰ نوشته شده؛ یعنی زمانی که چهره واقعی فاشیسم، مخصوصاً در ایتالیا، هنوز کاملاً برای جهان روشن نشده بود. نقل قول ناقص از متنی که موضعی ضد فاشیستی دارد، تحریف امانتداری علمی است. اگر کل فصل بررسی شود، هیچ تردیدی در موضع ضد فاشیستی میزس باقی نمیماند. مننیز خوانندگان محترم را به این زیرفصلِ ۷ صفحه ای از کتاب با عنوان"برهان فاشیسم" ارجاع میدهم تا خودشان بتوانند موضع میزس درباره فاشیسم را مطالعه کنند و از دیدگاههای جهتدار و غیر امانتدارانه دور بمانند.
اینا مال جامعه شناسین درسته؟جالبن؟!
در مورد فلسفه سیاسی و اقتصاد سیاسیه ولی به جامعه شناسی هم مربوط میشه
این کتاب توسط نشر پارسه تجدید چاپ شده چرا هنوز موجود نیست!؟
چاپ جدید کتاب رو نشرپارسه منتشر کرده.اونجا هم در مشخصات کتاب سال چاپ کتاب۲۰۰۵ عنوان شده.احتمالا نسخهی تجدیدچاپ شدهی کتاب درسال ۲۰۰۵ مورد رجوع مترجم بوده
چرا کلا کتابهای با ترجمه مهدی تدینی ایقد کمن؟ینی انگار ۵ بار چاپ شدن و دیگه چاپ نشدن با اینکه کتابای خییییلی خوبین
چون خوبن کم چاپ میشن اینجا ایران است سرزمین ماندگار 😂😂
سلام چرا این کتاب و دوباره چاپ نمیکنن خیبی کتاب با ارزشیه
با سلام چاپ کتاب متوقف شده خواهشا فایل پی دی اف را در دسترس بگذارید که مطالعه بشه خیلی دوس دارم این کتاب رو مطالعه کنم.
در کانال آقای تدینی قابل دسترس هست،خوانش کتاب توسط خود مترجم
این کتاب با زبانی نسبتا ساده به مفهوم لیبرالیسم و اثرات آن در حوزهی اقتصاد ، سیاست و اجتماع پرداخته است. نکته مهم دربارهی این کتاب اینه که توسط یکی از تئوریسینهای معروف لیبرالیسم در ابتدای قرن بیستم نوشته شده و تا امروز بعنوان یکی از منابع معتبر در شناخت لیبرالیسم در بسیاری از دانشکدههای علوم سیاسی دنیا تدریس میشه و در ایران هم با ترجمهی خوب و روان آقای تدینی منتشر شده ؛ کتاب بخاطر زبان نسبتا ساده ولی عمیقی که داره برای هر دو طیف طرفداران و مخالفان سرسخت لیبرالیسم میتونه خواندنی و جذاب باشه
سال انتشار کتاب 2005 نوشته شده در حالی که نویسنده 1973 فوت شده
سلام و وقت به خیر. اصلاح شد. متشکریم از تذکر و حسن توجه شما.