کتاب به سوی سرزمین سفید

کتاب «به سوی سرزمین سفید» نوشته‌ی جان کراکائور داستان واقعی کریستوفر مک‌کندلس را دنبال می‌کند، جوانی که در سال ۱۹۹۰، بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه، ارتباطش را با خانواده قطع کرد، همه‌ی دارایی‌هایش را کنار گذاشت و سفری بی‌برنامه به دل طبیعت آغاز کرد. او نامش را به "الکساندر سوپرترمپ" تغییر داد و طی دو سال، از طریق مسیرهای مختلف در غرب آمریکا حرکت کرد تا سرانجام در بهار ۱۹۹۲ به آلاسکا رسید. هدفش زندگی در دل طبیعت بود، بدون اتکا به جامعه، پول یا حمایت دیگران.
مک‌کندلس در مسیرش با افراد زیادی روبه‌رو شد؛ از کشاورزها و کارگرهای فصلی گرفته تا جهان‌گردها و راننده‌های کامیون. کراکائور از طریق مصاحبه با این افراد، دفترچه‌های یادداشت مک‌کندلس و سایر اسناد، تلاش می‌کند تصویری نسبتا دقیق از شخصیت او ارائه دهد. در جریان روایت، مشخص می‌شود که او از کودکی در خانواده‌ای پرتنش بزرگ شده بود و نگاه آرمان‌گرایانه‌ای به زندگی ساده، طبیعت و استقلال فردی داشت. او تحت تأثیر نویسندگانی مثل تولستوی، جک لندن و ثورو، زندگی مدرن را سطحی و تحمیل‌شده می‌دید.
بخش زیادی از کتاب به ماه‌های پایانی زندگی مک‌کندلس در آلاسکا اختصاص دارد، جایی که او در اتوبوسی متروکه ساکن شد و تلاش کرد با شکار و جمع‌آوری گیاهان خوراکی زنده بماند. کراکائور جزئیات مربوط به تغذیه، وضعیت جسمی و نشانه‌هایی از تغییرات ذهنی او در تنهایی را بررسی می‌کند. سرانجام، جسد مک‌کندلس در سال ۱۹۹۲ توسط چند شکارچی پیدا شد. علت مرگ، به‌طور دقیق مشخص نشد، اما کم‌غذایی، مسمومیت ناشی از گیاهان یا ضعف عمومی مطرح شده‌اند.
در کنار روایت زندگی مک‌کندلس، کراکائور گاه تجربه‌های شخصی خودش را هم وارد متن می‌کند؛ از جمله زمانی که در جوانی به صعودهای پرخطر می‌پرداخت. این مقایسه‌ها برای درک بهتر انگیزه‌های افرادی مثل مک‌کندلس به‌کار می‌روند، بی‌آن‌که لزوما او را قهرمان یا قربانی جلوه دهند. کتاب به جای نتیجه‌گیری قطعی، بیشتر بر بازسازی مسیر فکری و رفتاری مک‌کندلس تمرکز دارد و سعی می‌کند نشان دهد چرا بعضی افراد تصمیم می‌گیرند همه‌چیز را رها کنند و به‌دنبال نوع دیگری از زندگی بروند.