کتاب گردبادهای مغز من

Tornado Brain
کد کتاب : 63387
مترجم :
شابک : 978-6222740849
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 268
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2020
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

نامزد نهایی جایزه ادبی «Washington State»

معرفی کتاب گردبادهای مغز من اثر کت پاتریک

کتاب «گردبادهای مغز من» رمانی نوشته ی «کت پاتریک» است که اولین بار در سال 2020 منتشر شد. «فرانکی» نوجوانی سیزده ساله ساکن یک شهر ساحلی کسالت آور در ایالت «واشنگتن» است و تنها یک دوست دارد—یا این که یک دوست داشت. حالا «کولت» فقط می خواهد با خواهر «فرانکی» یعنی «تس» دوست باشد. «تس» دختری خوشرو و اجتماعی است؛ برخلاف «فرانکی» که به خاطر اختلالی که دارد، در تشخیص و درک حرف ها و رفتارهای آدم ها با مشکل رو به رو است. او سخت تلاش می کند تا بدون مصرف زیاد دارو، بتواند افکار و رفتارهایش را تحت کنترل درآورد اما صداها حواسش را پرت می کنند، عواطف گیج کننده هستند، و حتی لمس لباس هایش نیز ممکن است خیلی سریع باعث ناراحتی او شود. وقتی «کولت» ناپدید می شود، جهان «فرانکی» فرو می پاشد. «فرانکی» حالا تصمیم گرفته از طریق پیگیری سرنخ های به جا مانده، حقیقت ماجرا را کشف کند.

کتاب گردبادهای مغز من

کت پاتریک
کتپاتریک (متولد: 1950، شاین، وایومینگ، ایالات متحده) نویسنده فراموش شده و احیا شده است. او با همسر و دختران دوقلویش در منطقه سیاتل زندگی می کند. وقتی از او پرسیده شد که چگونه مفاهیم رمان‌هایش را ارائه می‌کند، کتتوضیح داد که او به «دبیرستان عجیب علاقه دارد.
نکوداشت های کتاب گردبادهای مغز من
A heartfelt and powerfully affecting story.
داستانی پراحساس و بسیار تأثیرگذار.
Barnes & Noble

A moving and intriguing work.
اثری تکان دهنده و جذاب.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

A tour de force that readers will remember long after they have finished the book.
دستاوردی که مخاطبین تا مدت ها پس از پایان، آن را در خاطر خواهند داشت.
Booklist Booklist

قسمت هایی از کتاب گردبادهای مغز من (لذت متن)
یاد اولین باری افتادم که «کولت» را دیده بودم. آن روز گردباد شدیدی می آمد. گردباد در حرکتی پیش بینی ناپذیر در آخرین لحظه به طرف جنوب غرب منحرف شد و پیش از آن که سوت زنان به میان ابرها کشیده شود، از بغل گوش مدرسه ی ما گذشت.

ولی البته ما آن موقع نمی دانستیم که قرار است برود و به مدرسه برخورد نکند. آن موقع فقط می دانستم که من هم ترسیده ام. گونه هایم را به گونه های «کولت» چسباندم و او را بغل کردم.

او اولین نفر بعد از خانواده ام بود که تا آن وقت بغلش کرده بودم. «کولت» گفت: «اگه نمردیم، بیا باهم دوست بشیم.» نمردیم و با هم دوست شدیم.