کتاب پدر حضانتی

The adopted father
کد کتاب : 9949
مترجم :
شابک : 9786002296108
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 217
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه تئاتر آکادمی فرانسه

معرفی کتاب پدر حضانتی اثر دیدیه ون کولارت

یکی از مولفه های تاثیرگذار و متناقض زندگی ون کولارت «پدر» ش است که دست مایه ی رمان پدر حضانتی شده و آن را به اثری اتوبیوگرافیک تبدیل کرده است. روایتی پسر و پدری. پدری که وقتی او هفت سال داشت تصادف می کند و تا دم مرگ می رود. رمان پدر حضانتی اولین بار سال ۲۰۰۷ منتشر شد و شگفتی منتقدان فرانسوی را برانگیخت. این رمان روایتی است خطاب به پدر در بستر مرگ و مرور گذشته، روایتی که درش عشق، نفرت و راز حرف اول را می زند و ون کولارت چنان کولاژی از پدرش می سازد که همراه با وامی که نویسنده از تاریخ فرانسه ی میانه ی قرن بیستم گرفته است، تاثیر عمیق روایی و احساسی اش تا مدت ها باقی می ماند؛

کتاب پدر حضانتی

دیدیه ون کولارت
دیدیه ون کولارت(۱۹۶۰- )، نویسنده فرانسوی برنده جایزه گنکوراست.کولارت در ١٩٨٢ با رمان «بیست سال گرد و غبار» سرو صدای زیادی در ادبیات فرانسه به پا کرد و منتقدان او را فرانسوا نورسیه معاصر نامیدند. این رمان برنده جایزه «دل دوکا» شد.یک سال بعد او جایزه آکادمی تئاتر فرانسه را برای نمایشنامه «ستاره شناس» کسب کرد و دو رمان بعدی اش «ماهی عشق» و «تعطیلات شبح» به ترتیب برنده جوایز «روژه نیمیه» و «گتنبرگ دو لیور» شدند.اوج موفقیت او در ١٩٩٤ با نوشتن رمان «ساده رفتن» رخ داد و توانست با این رمان جایزه گنکو...
قسمت هایی از کتاب پدر حضانتی (لذت متن)
روز قبل از تولد نود و یک سالگی ات، تو را به خاک سپردیم. اگر می بودی احتمالا به این موضوع اشاره می کردی که یک سال جوان تر مرده ای بعد از مراسم تشییع به همه ی مهمانان غذای مفصلی داده شد. دوستان تو قدیمی و جدید از همه جا آمده بودند. تو تا آخرین روز زندگی ات استعداد خاصی در ایجاد روابط سریع فارغ از سن و سال و تفاوت ها داشتی. هنوز اشک ها کاملا خشک نشده، خنده ها شروع شده بود. همه مشغول یادآوری دروغ ها، گاف ها، عصبانیت های تندوتیز و شادی های زننده ات بودند و داستان ها، احساسات و موضوعات خنده دار را درباره ی تو با یکدیگر در میان می گذاشتند. من آدم هایی را که انگار در یک جشن دور میز نشسته اند و گفت و گو می کنند، تماشا می کردم و برایت خوشحال بودم. انگار آن جا بودی، انگار میزبان آن جشن تو بودی.