آشنایی با «ارسطو»، معلم اول انسان



«ارسطو» بدون تردید یکی از شناخته شده ترین افراد در تاریخ یونان باستان است

«ارسطو» زاده ی سال 384 قبل از میلاد مسیح در شهری کوچک به نام «استاگیرا» در شمال یونان، بدون تردید یکی از شناخته شده ترین افراد در تاریخ یونان باستان است. حتما می دانید او یکی از شاگردان محبوب فیلسوف برجسته ی یونانی، «افلاطون» بود. ارسطو اما برخلاف «افلاطون» و «سقراط»، به استفاده از استدلال های مبتنی بر واقعیت و علم در پژوهش خود درباره ی طبیعت گرایش داشت؛ گرایشی که فیلسوفان قبل از او به شکلی متداول از آن چشم پوشی می کردند چرا که به افکار فلسفی خودشان ارجحیت می دادند. به خاطر شگفتی و علاقه ی بی حد و حصر ارسطو نسبت به طبیعت، منطق و تعقل بود که این فیلسوف تأثیرگذار، مشارکت هایی حیاتی را در این عرصه ها داشت که همچنان در ریاضیات، متافیزیک، فیزیک، زیست شناسی، اخلاقیات، سیاست، و پزشکی در جهان امروز، طنین انداز هستند. او به واقع شایستگی این را دارد که «معلم اول» نامیده شود. برای آشنایی بیشتر با دستاوردهای ماندگار ارسطو، ده مشارکت برتر او را در عرصه های مختلف با هم مرور می کنیم.

 

 

 

زیست شناسی

 

ارسطو در کتاب «تاریخ حیوانات»، به عنوان اولین نفر در تاریخ بشر شناخته شد که پروژه ی وسیع دسته بندی حیوانات مختلف را آغاز کرد. او از ویژگی های مشترک میان حیوانات مشخص استفاده می کرد تا آن ها را در گروه های مشابه قرار دهد. به عنوان نمونه، بر اساس دیده شدن یا نشدن خون، او دو گروه متفاوت به وجود آورد که در یکی، حیوانات دارای خون و در دیگری حیوانات بدون خون قرار می گرفتند. به همین شکل، بر اساس زیستگاه، ارسطو حیوانات را به دو گروه آبزی و خشکی زی دسته بندی کرد. زندگی در نظر ارسطو، ساختاری سلسله مراتبی دارد و همه ی حیوانات را می توان بر اساس ویژگی هایشان، در این سلسله مراتب از پایین به بالا قرار داد. او نوع بشر را در بالاترین قسمت از این سلسله مراتب در نظر می گرفت.

ارسطو همچنین، سیستم «نامگذاری دوتایی» را به وجود آورد. با استفاده از این سیستم، به تمامی موجودات زنده می شد دو نام اختصاص داد که یکی بر اساس «گونه» و دیگری بر اساس «تفاوت» آن ها بود. «گونه» یک موجود زنده در نظر ارسطو، نشان دهنده ی گروه و یا خانواده ی کلی آن موجود بود. «تفاوت» نیز ویژگی ای بود که آن موجود را از سایر اعضای گروه و خانواده ی خود متمایز می کرد. 

 

سیر تدریجی طبیعت از اقلیم جماد به منطقه ی حیات، به نحوی صورت گرفته است که مرز میان آن دو مبهم و مشکوک است. از کتاب «تاریخ حیوانات» اثر ارسطو

 

 

 

فیزیک

 

این نکته درست است که مشارکت های ارسطو در عرصه ی فیزیک، در مقایسه با کارهای او در زمینه ی علومِ مربوط به موجودات زنده، کمتر به چشم می آید. به نظر می رسد که پژوهش های او در زمینه ی فیزیک، کاملا تحت تأثیر ایده های پذیرفته شده ای بوده که اندیشمندان یونانی معاصر و قبل از او، به وجود آورده بودند. به عنوان مثال، ارسطو در رساله هایی با نام های «در باب نسل و زوال» و «در باب آسمان»، ساختاری از جهان را به تصویر می کشد که شباهت های بسیار زیادی با تفسیرهای برخی از نظریه پردازان دوران قبل از «سقراط» دارد. او نگرش فیلسوف یونانی «امپدکلس» را درباره ی ساختار کیهان پذیرفته بود؛ طبق این نگرش، همه چیز در این جهان از طریق ترکیب های متفاوتِ چهار عنصر اصلی به وجود آمده بود: خاک، هوا، آب و آتش.

ارسطو علم فیزیک را بخشی از علم نظری در نظر می گرفت که با فلسفه ی طبیعی، در هارمونی و هماهنگی بود. در واقع شاید بتوان گفت او علم فیزیک را علم پژوهش درباره ی طبیعت در نظر می گرفت. «مارتین هایدگر» فیلسوف برجسته ی آلمانی در مورد مطالعات ارسطو در باب فیزیک می نویسد: 

 

فیزیک، رساله ای است که ارسطو در آن می کوشد که موجودهایی را که از خود برمی آیند، نسبت به وجودشان تعیین کند. فیزیک ارسطویی با مفهوم امروزی این واژه متفاوت است، نه تنها به این دلیل که فیزیک ارسطو به دوران باستان تعلق دارد و علم فیزیک به مدرنیته، بلکه فراتر از آن، فیزیک ارسطو به واسطه ی این حقیقت با علم فیزیک متفاوت است که فیزیک ارسطو در واقع فلسفه است اما علم فیزیک علمی اثبات گراست که فلسفه ای را به عنوان پیش فرض پذیرفته است. این کتاب تار و پود کل تفکر غربی را تعیین می کند، حتی در جاهایی که تفکر مدرن غربی با تفکر باستان مغایرت پیدا می کند. این مخالفت همواره یک وابستگی مصمم و حتی مخاطره آمیز را در بر دارد. بدون فیزیک ارسطو هرگز گالیله ای نمی بود.

 

 

 

روانشناسی

 

ارسطو اولین شخصی بود که کتابی نوشت که به جزئیات و ویژگی های روانشناسی می پرداخت: کتاب De Anima یا «در باب روح». او در این کتاب، بیان می کند که بدن و ذهن در یک ذات واحد قرار دارند و به شکلی در هم تنیده شده اند که ذهن، در واقع یکی از عملکردهای اساسی بدن است. 

ارسطو در یک تحلیل روانشناختی جزئی نگرانه تر، قوه ی درک و خرد انسان را در دو گروه اصلی دسته بندی می کند: خرد منفعل و خرد فعال. طبق نظریات ارسطو، این در ذات انسان است که به انجام کاری ادامه دهد که نوعی از خوشحالی و یا رضایت را در او به وجود می آورد. شاید بتوان برجسته ترین بخش در مشاهدات روانشناختی او را پرداخت به پیوندی ظریف در نظر گرفت که روانشانسی انسان را با فیزیولوژی انسان مرتبط می سازد. مشارکت های ارسطو باعث به وجود آمدن پیشرفت های بزرگی در روانشناسیِ دوران «پیش از علم» شد و انسان را وارد عصری از تحلیل های به مراتب دقیق تر از نظر کیفی و کمی کرد.

 

 

هواشناسی

 

ارسطو در مقایسه با سایر اندیشمندان و دانشمندان معاصر خود، قادر بود تحلیلی بسیار وسیع و جزئی نگرانه را از جهان پیرامونش ارائه دهد. در دنیای امروز، واژه ی «هواشناسی» به طور خاص به پژوهش و مطالعه ی علمی وضعیت جو و آب و هوا اطلاق می شود.

ارسطو اما از ساختاری بسیار کلی تر استفاده می کرد و در رساله ی خود با عنوان «هواشناسی»، جنبه ها و پدیده های مختلف مربوط به هوا، آب و خاک را مورد تحلیل و بررسی قرار داد. 

قابل توجه ترین بخش در این رساله، تفاسیر ارسطو درباره ی تبخیر آب، زمین لرزه ها و سایر پدیده های آب و هوایی رایج است.

تحلیل های او از این رویدادهای هواشناختی مختلف، یکی از اولین پرداخت ها به این پدیده ها به حساب می آید، اگرچه پژوهش های او در این زمینه، اشتباهات و بی دقتی هایی نیز در خود دارد. ارسطو به وجود «بادهای زیرزمینی» باور داشت و معتقد بود بادهای سطح زمین و زمین لرزه ها از آن ها ناشی می شوند. او صاعقه، رنگین کمان، شهاب سنگ ها و دنباله دارها را به عنوان پدید های جوی مختلف، طبقه بندی کرد.

 

 

اخلاقیات

 

این که بخواهیم جزئیات غنی اخلاقیات ارسطویی را تنها در چند پاراگراف خلاصه کنیم، حق مطلب را ادا نمی کند. با این حال، می توان اثری به نام «اخلاق نیکوماخوسی» را نقطه ی عطف تفسیرهای ارسطو در باب اخلاقیات در نظر گرفت: مجموعه ای از ده کتاب که بر اساس یادداشت برداری از جلسات تدریس او در مدرسه ی «لیسیِم» به وجود آمده است. «اخلاق نیکوماخوسی» دربردارنده ی اندیشه های ارسطو درباره ی فضیلت های اخلاقی گوناگون و جزئیات مربوط به هر کدام از آن ها است. ارسطو طبق اخلاقیات خود معتقد بود که «صرف نظر از تأثیرات مختلف والدین، جامعه و طبیعت، ما خودمان تنها راویان روح خود و وضعیت های بیدار در آن هستیم.»

اخلاقیات ارسطویی، فضیلت های اجتماعی و رفتاریِ مختلفِ یک انسان ایده آل را معرفی می کند. به عنوان نمونه، اعتماد و اطمینان به خود در مواجهه با ترس یا شکست، شجاعت را در فرد به وجود می آورد؛ و یا مقاومت در برابر وسوسه های لذت های جسمانی، نشانی از خویشتن داری یک شخص است. این گونه از تفاسیر، پایه و اساس تلاش های ارسطو در زمینه ی اخلاقیات را شکل می دهد. 

 

به نظر می رسد اعمالی غیرارادی است که به حکم اجبار، یا به سبب جهالت، صورت می گیرد. عمل بالاجبار آن است که مبدا آن، خارج از حیطه ی ما باشد، به طوری که عامل فعل، یا طرف مقابل، به هیچ وجه در آن دخالت نداشته باشند. مثل این که، باد شدیدی بوزد یا کسانی که حیات ما در اختیار و قدرت آن هاست، ما را جا به جا کنند. به همه ی اعمالی که ما از ترس عواقب بدتر یا به هوای هدف و پناهی انجام می دهیم، این موضوع درخور اهمیت است که دانسته شود آیا ارادی بوده اند یا خیر. من باب مثال، وضع جابری را به نظر آوریم که صاحب اختیار جان متعلقات و فرزندان ما است و ما را وادار به عمل ناشایسته کرده و مشروط به این سازد که انجامش مایه ی نجات وابستگان ما و تخلف از آن به مرگ آنان منتهی می شود. این وضع بی شباهت به کشتی ای نیست که در دریا گرفتار طوفان باشد. در اکثر اوقات هیچ کس، نسبت به کشتی بی تفاوت نمی ماند، بلکه با کمال میل برای نجات خود و دیگران به هر زحمتی تن می دهد. همانند کسانی که دارای روح سالمی هستند. از کتاب «اخلاق» اثر ارسطو

 

 

 

ارسطوگرایی

 

«ارسطوگرایی» در واقع بهترین نمونه از تأثیرات گسترده ای است که فلسفه ی ارسطو بر تمامی مکتب های فلسفی پس از خود داشته است. «ارسطوگرایی»، سنتی فلسفی را ارائه می کند که خاستگاهش، آثار فلسفی مختلف ارسطو است. مسیر رایج در تفکر فلسفی، تأثیرات زیادی را از جنبه های مختلف نگرش های ارسطویی، از جمله تفاسیر او درباره ی روش شناسی فلسفی، معرفت شناسی، متافیزیک، زیبایی شناسی، اخلاقیات و بسیاری دیگر، دریافت کرده است.

این حقیقت همچنان پابرجا است که اندیشه های ارسطو در ساختار فکری و اجتماعی بسیاری از تمدن های پس از او در جهان غرب، عمیقا تأثیرگذار بوده است. آثار فلسفی او ابتدا مورد حمایت اعضای «مکتب مشاء» قرار گرفت. پس از اندکی، پیروان مکتب «نو-افلاطونی» این مسیر را ادامه دادند و تفسیرها و نقدهای مفصلی را درباره ی شناخته شده ترین آثار ارسطو ارائه کردند. تاریخ نگاران همچنین از ارجاعات مهمی به «ارسطوگرایی» در فلسفه ی اسلامی اولیه سخن می گویند: فیلسوفان مسلمان همچون «ابو یوسف کندی» و «فارابی» آثار ارسطو را ترجمه می کردند و از آموزه های او در چارچوب فکری خود بهره می بردند.

 

 

سیاست

 

واژه ی سیاست در انگلیسی (politics) از کلمه ی یونانی «پولیس» (polis) مشتق شده که در یونان باستان، برای اشاره به «دولت‌شهرها» به کار می رفت. ارسطو معتقد بود که «پولیس» در بالاترین سطح جهانِ سیاست قرار دارد و شهروند یک «دولت‌شهر» بودن، برای داشتن یک زندگی خوب و با رفاه، ضروری به نظر می رسد. این یعنی هر شهروند نیاز داشت که ارتباطات سیاسی لازم را با افراد درست برقرار کند تا بتواند سکونت خود را دائمی کند. این نیاز، در نگاه ارسطو، اشاره به این موضوع داشت که «انسان، حیوانی سیاسی است.»

او «پولیس» و ویژگی های مربوط به آن را در شش دسته تقسیم کرد که سه تا از آن ها طبق نظر او خوب هستند و سه تای دیگر بد. در این دسته بندی، حکومت مشروطه، اشرافیت و سلطنت، خوب تلقی می شوند و بدها نیز، دموکراسی، الیگراشی و حکومت استبدادی هستند. ارسطو اعتقاد دارد که سنجش سیاسی هر فرد، به شکلی مستقیم با مشارکت های او در بهبود زندگی در «پولیس» در ارتباط است. 

 

شاید بتوان گفت: اصولاً نادرست است که حکومت به جای آن که تابع قانون باشد، در حیطه ی اقتدار شخص (یا اشخاص) در آید؛ زیرا هر شخصی گرفتار هوس ها و سوداهایی است که روان آدمیزاد از آن گریزی ندارد، ولی در صورتی که قانون در جامعه حکومت کند، اما دارای روح الیگارشی، یا دموکراسی باشد، در آن صورت چه توفیری خواهد کرد و چه گره ای از کار ما خواهد گشود؟ اما اگر یک تن را (یا چند تن را که تعداد آن ها برای تشکیل حکومت کافی نباشد) بتوان یافت که دارای آن چنان فضایل نمایان است که تمامی مردم دیگر در فضیلت و شایستگی سیاسی با ایشان برابری نتوانند کرد، باید آن یک (یا چند) تن را برتر از شهروندان دانست؛ زیرا روا نیست که چنین برگزیدگانی با مردمی که در فضیلت و شایستگی سیاسی فروتر از ایشان هستند، یکسان شناخته شوند این گونه کسان را میان مردم باید طبعا همچون خدایان دانست. از کتاب سوم سیاست اثر ارسطو

 

 

 

ادبیات

 

بسیاری از متون مربوط به نگرش های ارسطو درباره ی هنر و شعر، مانند بسیاری از متون مربوط به آثار فلسفی او، در حدود سال 330 قبل از میلاد مسیح به وجود آمدند. بیشتر این متون امروزه بر جای مانده اند چون شاگردان او به هنگام جلسات تدریس، آن ها را به خوبی ثبت و نگهداری می کردند. پرداخت های ارسطو به شعر و ادبیات بیشتر حول محور «نمایشنامه» می چرخد.

در خلال عصرهای بعدی که در آن، «ارسطوگرایی» در حال جلب توجهات بیشتر در سراسر جهان بود، پرداخت های اصلی ارسطو به هنر نمایش، به دو بخش مجزا تقسیم شد. بخش اول بر «تراژدی» و «حماسه» تمرکز داشت و بخش دوم، جزئیات و جنبه های مختلف «کمدی» را به بحث می گذاشت. طبق نگرش ارسطو، یک تراژدی خوب باید مخاطبین را در خود غرق کند و احساسی از «کاتارسیس» (احساسی از روان‌پالایی به واسطه ی تجربه ی شفقت و ترس) را در آن ها به وجود آورد. 

 

باید آنچه مورد تقلید واقع می شود، موجب انگیختن ترس و شفقت نیز بشود؛ و این احوال از همه بیشتر هنگامی دست می دهد که وقایع بر خلاف انتظار روی دهد، و در عین حال آن وقایع نیز یکی از دیگری ناشی گردد، زیرا در این صورت جنبه ی اعجاب و شگفتی آن وقایع بسی بیشتر خواهد بود تا این که در اثر بخت و اتفاق روی داده باشد. چون حتی وقایع و حوادثی هم که از روی تصادف و اتفاق روی داده است، وقتی بیشتر موجب اعجاب و شگفتی می شود که به ظاهر از روی عمد و قصد به نظر بیاید. آنچه مورد شفقت است، کسی است که دچار شقاوتی شده اما مستحق آن بدبختی نبوده است، و آنچه ترس را برمی انگیزد، احوال کسی است که به خود ما شباهت دارد. پس موضوع شفقت، آدمی است که مستوجب شقاوتی که دچار آن شده، نیست، و موضوع ترس، آدمی است که شبیه و مانند خودمان است. از کتاب «شاعری» اثر ارسطو

 

 

اکنون بیش از 2300 سال از آخرین روز «عصر ارسطویی» در یونان باستان می گذرد اما با این حال، تحقیقات و آثار ارسطو همچنان تأثیرگذاری خود را مانند همیشه حفظ کرده است. از عرصه هایی تجربی و علمی همچون فیزیک و زیست شناسی گرفته، تا تحلیل های موشکافانه و جزئی نگرانه درباره ی ماهیت دانش، واقعیت و وجود، مشارکت های وسیع و جریان ساز این اندیشمند یونان باستان، او را به یکی از تأثیرگذارترین افراد در تاریخ نوع بشر تبدیل کرده است.