1. خانه
  2. /
  3. کتاب پاریس را هرگز پایانی نیست

کتاب پاریس را هرگز پایانی نیست

2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
3.5 از 1 رأی

کتاب پاریس را هرگز پایانی نیست

Never Any End to Paris
٪10
190000
171000
5 از 1 رأی

کتاب پاریس هرگز تمام نمی شود

Paris never ends
٪15
280000
238000
معرفی کتاب پاریس را هرگز پایانی نیست
کتاب «پاریس را هرگز پایانی نیست» نوشته انریکه ویلا ماتاس، در واقع روایتی نیمه‌خودزندگی‌نامه‌ است که به شکل یک سخنرانی سه‌روزه تنظیم شده. راوی، که به وضوح نماینده‌ای از خود نویسنده است، از سال‌هایی می‌گوید که در دهه ۱۹۷۰ به عنوان یک نویسنده جوان در پاریس زندگی می‌کرد. او در آن زمان اتاقی در خانه مارگریت دوراس اجاره کرده بود و با الهام از ارنست همینگوی، سعی داشت اولین رمان خود را بنویسد. داستان بیشتر بر تجربه‌های روزمره، تردیدها و مواجهه او با تنهایی، فقر و میل به نویسنده شدن تمرکز دارد.
در طول روایت، نویسنده بارها به نویسندگان و چهره‌های فرهنگی زمانه مثل رولان بارت و ساموئل بکت اشاره می‌کند. بخشی از کتاب به بررسی تأثیر این چهره‌ها بر شکل‌گیری هویت ادبی او اختصاص دارد. بخش‌هایی هم هست که راوی تلاش می‌کند خودش را به همینگوی نزدیک کند، حتی با شرکت در مسابقه‌ای برای افراد شبیه به همینگوی در آمریکا. در کل، کتاب تلفیقی است از یادداشت‌های شخصی، مواجهه‌های ذهنی با ادبیات، و تاملات درباره معنای نویسنده بودن.
نام کتاب اشاره‌ای مستقیم به جمله‌ای از کتاب (جشن بی‌پایان) همینگوی دارد، اما بر خلاف لحنی که همینگوی برای آن دوران دارد، ویلا ماتاس تصویری تلخ‌تر از همان فضا ارائه می‌دهد. او از آن زمان به عنوان دوره‌ای سخت اما مهم در مسیر نویسنده شدنش یاد می‌کند. در متن، مرز میان واقعیت و تخیل چندان روشن نیست و لحن کتاب اغلب ترکیبی از طنز، خودانتقادی و تأمل شخصی درباره ادبیات، نویسندگی و خاطره است.
درباره انریکه ویلا ماتاس
درباره انریکه ویلا ماتاس
انریکه ویلا ماتاس (متولد 31 مارس 1948 در بارسلونا) نویسنده اسپانیایی است. او چندین کتاب برنده جایزه نوشته است که ژانرها را با هم مخلوط می کند و به بیش از سی زبان ترجمه شده است.
او یک شوالیه موسس نظم فینگانس است، گروهی که هر ساله برای بزرگداشت جیمز جویس در دوبلین گردهم می آید. او در بارسلونا زندگی می کند.
قسمت هایی از کتاب پاریس را هرگز پایانی نیست

یک روز روی پله ها با مارگریت دوراس روبه رو شدم - من در حال رفتن به اطاقم بودم و او در حال پایین آمدن از پله ها به قصد رفتن به خیابان - و ناگهان او مشتاق شد که بداند سرم را با چه وسیله ای گرم می کنم. و من کوشیدم که خودم را در حال انجام کار مهمی نشان دهم و توضیح دادم که قصد دارم کتابی بنویسم که قصد جان همه خوانندگانش را می کند. مارگریت نگاه حیرت زده ای به من کرد، سراپا غرق شگفتی شد.

نظر کاربران در مورد "کتاب پاریس را هرگز پایانی نیست"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

ترجمه صابر مقدمی افتضاح ترجمه امین جنانی عالی.

1403/09/05 | توسطهادی مولایی
0
|