کتاب چوب بدستهای ورزیل

Choob Bedast haye Varzil
کد کتاب : 13350
شابک : 978-9643518912
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 95
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1965
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب چوب بدستهای ورزیل اثر غلامحسین ساعدی

"چوب بدستهای ورزیل" اثر جاودانه ای است از "غلامحسین ساعدی" ملقب به "گوهرمراد" که در آن به خوبی، دیدگاه نویسنده را نسبت به حضور بیگانگان در کشور، به تصویر می کشد. "چوب بدستهای ورزیل" قصه ی مردم یک روستا است که زمین های کشاورزی شان، که در واقع یگانه دارایی و سرمایه ی این مردم است، توسط گرازها مورد حمله قرار گرفته است و حال آن ها باید فکر چاره ای باشند.
در شروع نمایش نامه با شخصیتی به نام "محرم" مواجهیم که همه ی محصولش، طعمه ی گراز شده و نه تنها سایر اهالی روستا به فکر کمک برای عبور او از این بحران نیستند، بلکه اعتقاد دارند حتما عملی از محرم سر زده که گرازها به زمین های او حمله کرده اند. این اتفاق سبب می شود تا محرم خود را در میان این اهالی تنها ببیند و بفهمد که زبان و درد مشترکی با آن ها ندارد؛ پس در قبای یک عاقل دیوانه نظیر بهلول درآمده و در طول نمایش نامه ی "چوب بدستهای ورزیل"، با زبان اشاره و کنایه، اشتباهات اهالی را به آنان گوشزد می کند؛ اما کجاست گوش شنوایی؟
خیلی زود مشکل همه گیر می شود و مردم روستا هرچه می کنند نمی توانند گرازها را فراری دهند؛ پس تصمیم می گیرند به روستای مجاور رفته و از آن ها طلب مشورت و یاری کنند. در آنجا شخصیتی به نام "موسیو" وارد داستان می شود که راه حلی به اهالی روستا پیشنهاد می کند و آنان غافل از اینکه این راه حل، مشکل جدید و بزرگ تری برایشان خواهد بود، آن را می پذیرند. این نمایش نامه، آیینه ی نگرانی های "غلامحسین ساعدی" در برابر اشغال و استثمار است و به شکلی نمادین و درخشان، خطاها و رنج های مردم را نشان می دهد.

کتاب چوب بدستهای ورزیل

غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی (زادهٔ ۲۴ دی ۱۳۱۴، تبریز – درگذشتهٔ ۲ آذر ۱۳۶۴، پاریس) با نام مستعارِ گوهرِ مراد، نویسنده و پزشک ایرانی بود. ساعدی نمایشنامه نیز می‌نوشت و پس از بهرام بیضایی و اکبر رادی از نامدارترین نمایشنامه‌نویسان زبان فارسی به‌شمار می‌رفت.ساعدی در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی از پیروان جلال آل احمد به‌شمار می‌رفت؛ و از اوایل تشکیل کانون نویسندگان ایران بدان پیوست.
قسمت هایی از کتاب چوب بدستهای ورزیل (لذت متن)
عبدالله: تنها چاره همینه. باید به درگاه خودش متوسل بشیم. چاره ساز اونه… از من و تو چی ساخته اس؟ باید نذر و نیاز کنیم… توسل کنیم! اسدالله: اینا درست… اما خدا که نمی آد گرازا رو بتارونه بابا… اون به من و تو دست داده که خودمون این کارو بکنیم… مگه نه مش ستار؟ مش ستار: [که مشغول پاک کردن کفش است و حواسش نیست.] هرچی شما بگین… شما وکیل من. [همه می خندند]

صحنه خالی است. صدای خروپف شکارچی ها بلندتر از صحنه قبل مرتب از ساختمان به گوش می رسد. صدای ماشین شنیده می شود که ترمز می کند. چند لحظه بعد محرم از کوچه چپ عقبی پیدا می شود، می آید و می ایستد و گوش می دهد. صدای خروپف، آهنگ مخصوصی پیدا می کند. محرم با تعجب به بالا نگاه می کند. مسیو از کوچه راست عقبی وارد می شود. مسیو: همشهری ... سالام ... سالام! محرم: تویی پیرمرد؟ مسیو: آره منم... پس اینا کجان؟... هیچ کس پیداش نیس؟ ... کجا رفتن؟ محرم: ] جلو می آید. چی کارشون داری؟ مسیو: کارشون دارم! محرم: همه شون رفتن صحرا. مسیو: من الان از اونجا میام ... کسی نبود؟ محرم: پس حتمآ رفته ان خونه هاشون. مسیو: خونه هاشون؟ ... واسه چی؟ محرم: رفتن تو مطبخ ها ... پای اجاق ها ... مسیو: که چی کار کنن؟ محرم: یعنی تو نمیدونی؟ مسیو: نه، چه میدونم؟ محرم: از دور که میومدی، ندیدی چه دودی از ورزیل بالا میره؟ مسیو: ] به اطراف و آسمان نگاه می کند. دود؟] عینکش را برمی دارد و آسمان را نگاه می کند. ها ... دود خیلی زیاد شده ... دود چرا زیاد شده؟