کتاب جنوب بدون شمال

South of No North
کد کتاب : 14118
مترجم :
شابک : 978-6003534483
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 264
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1973
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

آدمکش ها
South of No North
کد کتاب : 1445
مترجم :
شابک : ‏‫‭‭978-600-3670-65-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 64
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 1973
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب آدمکش ها اثر چارلز بوکوفسکی

کتاب آدمکش ها، مجموعه ای از داستان های کوتاه نوشته ی چارلز بوکفسکی است که نخستین بار در سال 1973 به چاپ رسید. این کتاب بدون شک دربردارنده ی برخی از بهترین آثار بوکفسکی است. در پنج داستان جذاب این مجموعه، با شخصیت های جالبی آشنا می شویم: مردی که در آستانه ی اولین تجربه ی دزدی در زندگی خود قرار می گیرد؛ نویسنده ای که قرار است مستندی از زندگی اش ساخته شود؛ شخصیتی که به دیدن نمایشی می رود که در آن، شیطان در قفسی اسیر شده است؛ مردی که برای مواجهه و حتی مبارزه با همینگوی اعلام آمادگی می کند؛ و کاراکتری که دوست دارد به هر طریق ممکن، به نویسنده ای مهم تبدیل شود. بوکفسکی در داستان های کتاب آدمکش ها، تصویری به یاد ماندنی از تنهایی و مشکلات افرادی بیگانه با جامعه ی پیرامون را ترسیم می کند.

کتاب آدمکش ها


ویژگی های کتاب آدمکش ها

چارلز بوکفسکی، از پرفروش ترین نویسندگان آمریکا

چارلز بوکوفسکی
هاینریش چارلز بوکوفسکی،( زاده ی 16 آگوست 1920 و درگذشته ی 9 مارس 1994) شاعر و داستان نویس آمریکایی بود.بوکوفسکی در شهر آندرناخ آلمان به دنیا آمد. بعد از فروپاشی اقتصاد آلمان در پی جنگ جهانی اول، خانواده ی او در سال 1923 به بالتیمور رفتند. بوکوفسکی بعد از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان لس آنجلس، دو سال را در دانشگاه شهر لس آنجلس گذراند و در دوره های هنر، روزنامه نگاری و ادبیات شرکت کرد. او در 23 سالگی، اولین داستان کوتاه خود را در مجله ای به چاپ رساند.بوکوفسکی در اوایل دهه ی 1950 در اداره ی پست ...
نکوداشت های کتاب آدمکش ها
By one of America’s best-known contemporary writers.
اثری نوشته ی یکی از شناخته شده ترین نویسندگان معاصر آمریکا.
Amazon Amazon

One of Bukowski’s legendary short story collections.
یکی از مجموعه داستان های کوتاه خارق العاده ی بوکفسکی.
Social Book Shelves

قسمت هایی از کتاب آدمکش ها (لذت متن)
تقریبا صبح است. توکاها روی کابل تلفن منتظرند و من امروز ساندویچ فراموش شده ی دیروز را می خورم. صبح آرام روز جمعه، یک لنگه کفشم یک گوشه ی اتاق راست ایستاده و لنگه ی دیگر به پهلو افتاده است. بله، بعضی زندگی ها برای هدر دادن آفریده شده اند...

«یه قیافه ای به خودت گرفتی که انگاری کشتی هات غرق شده.» «فقط از انگل بودن خسته شده م، تا مغز استخونم خسته م.» «دلت می خواد برگردی تو جامعه، هری؟» «نه، اصلا. برعکس دلم می خواد از شرش خلاص شم.» «راه خودکشی همیشه بازه.» «می دونم.»