کتاب عشق در برابر عشق

Love Against Love
کد کتاب : 14181
شابک : 978-6009545056
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 272
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب عشق در برابر عشق اثر امید کوره چی

رمان "عشق در برابر عشق" که توسط "امید کوره چی" به نگارش درآمده و انتشارات کتابستان آن را منتشر ساخته، از نخستین آثار داستانی محسوب می شود که در باب زندگانی پر نور و برکت امام دوم شیعیان، امام حسن مجتبی (ع) به انتشار رسیده است. این اثر داستانی با استقبال مخاطبان نیز مواجه شده و چندین بار به تجدید چاپ رسیده است.
فضای "عشق در برابر عشق" نمایانگر عادات و رفتار مردم عربستان با گذشت نیم قرن از اشاعه ی دین اسلام بوده و ترسیماتی از شهر کوفه و فرهنگ و منش مردم آن نیز به دست می دهد. "امید کوره چی" موفق شده تا احادیث و موعظات امام حسن مجتبی (ع) را نیز در بستر قصه قرار دهد و به این ترتیب مخاطب علاوه بر خواندن اثری داستانی، با سخنان گهربار این امام بزرگوار نیز آشنا می شود. "امید کوره چی" هویت ایرانی خود را نیز به این داستان گره زده و قصه را پیرامون شخصیت یک جوان ایرانی به نام هرمز شکل می دهد. هرمز دلش را به یکی از دختران عرب باخته. اما نه هر دختری؛ معشوقه ی او دختر یکی از اشراف عرب است و هرمز رقیبان دیگری نیز دارد. بالاخره بین او و یکی دیگر از رقبایش یک مسابقه ی رزمی برقرار می شود تا هر کس که در این نبرد موفق شد، به عنوان برنده ی ماجرا انتخاب شود. اما این تنها شرط خانواده ی دختر نیست. آن ها مهریه ای سنگین برای دخترشان قرار داده اند و آن به قتل رساندن امام حسن مجتبی (ع) است. اینجاست که "عشق در برابر عشق" قرار می گیرد و هرمز باید بین ترور امام دوم شیعیان و رسیدن به عشق زندگی اش یکی را انتخاب کند.

کتاب عشق در برابر عشق

امید کوره چی
امید کوره چی متولد سال 1361 ، نویسنده و داستان نویس ایرانی می باشد.
قسمت هایی از کتاب عشق در برابر عشق (لذت متن)
لرزش دست، ترسی به دلش ریخت. سعی کرد روی نشانه تمرکز کند اما ذهنش پر بود از خیالات درهم وبرهمی که مثل ابرهای سرگردان، آسمان ذهنش را تاریک کرده بود. باید هر طور شده هدف را می زد. باید خودش، توانش، حیثیت قبیله و قوم و ادعای برتر بودنش را اثبات می کرد. حریفش قدر بود. حریفش در رزم آوری و به خصوص تیراندازی هماورد نداشت. هر دو نفرشان ربیعه، دختر زیبای سعد بن وائل بزرگ قبیله ثقیف را خواستگاری کرده بودند. هر دو مردانی جنگاور بودند و بارها و بارها در نبردهای مختلف لیاقت خود را نشان داده بودند اما او یک ویژگی داشت که برتری اش بر رقیب را به رخ می کشید؛ اینکه او عرب بود و رقیبش ایرانی، ولی افسوس که دل ربیعه با هرمز بود. فکر رقیب ایرانی، لرزش دستش را بیشتر کرد، به خودش نهیب زد «دل ربیعه مهم نیست، مهم این است که من او را می خواهم.

بعد از چند بار خواستگاری بالاخره کار از حرف به عمل کشید. قرار شد هرکدام توانست برتری اش را در رزم و تیراندازی ثابت کند، برنده این ماجرا باشد و حالا ابن نمیر در کشاکش مسابقه تازه شک کرده بود که این ترفند می بایست از سوی ربیعه به پدرش القا شده باشد؛ چه او از برتری رزمی هرمز اطمینان داشت. یاد لحظه ای افتاد که با مطرح شدن کفایت جنگاوری، بی هوا عصبیّت قبیله و قومش تحریک شد و بدون درنگ پیشنهاد مسابقه را پذیرفت و جاهلانه خود را در دامی انداخت که از سوی معشوق پهن شده بود، معشوقی که دل در گرو عشق دیگری داشت و اکنون در لحظه حساس کمان کشی، این افکار همچون موریانه های سرخ، تنه پوسیده اراده اش را می جویدند و او را از عاقبت این نبرد ابلهانه می ترساندند.

دو روزی بود که به اجبار توی کوفه ماندنی شده بود.دروازه های شهر بسته بود و نگهبان ها دربه در دنبال همدست های مردی بودند که شمشیر بر فرق علی کوبیده بود.در این دو روز هرمز هزار بار از خودش پرسید:آخر فرزند علی قضیه دیلمان و بردگی بهمن را از کجا می دانست!هیچ کس جز من خبر نداشت! هرمز چندباری خواست برود و مرد را ببیند اما جلوی خانه آن قدر شلوغ بود که هربار فقط با حسرت به دیوارهای خانه نگاه کرد و بعد هم راهش را کشید و رفت.هربار وقتی صف دراز بیچارگان شهر را بر در خانه مرد دیده بود،از خودش مرسیده بود:واقعا این ها چه کسانی هستند؟هرجا حاکمی بمیرد همه مفلس ها و بیچارگان جشن می گیرند،اما چرا فقرای این شهر همه عزادارند!خدای این ها چه جور خدایی است؟خدایی که می گوید به فقرا کمک کن!گرسنه ها را سیر کن!