کتاب تا روشنایی بنویس!

Ta Roshanaee Benevis
کد کتاب : 31420
شابک : 978-9642533145
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 288
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب تا روشنایی بنویس! اثر احمد اخوت

"تا روشنایی بنویس!" کتابی است از زبان شناس و مترجم شناخته شده ی ایرانی، "احمد اخوت" که در این اثر با روایت منحصر به فرد و نوشتار مخصوص به خودش از "نوشتن" می نویسد. او به ارواح منزوی داخل قلم اشاره می کند و از انسان هایی سخن می گوید که به جز نوشتن، مامن دیگری ندارند. کاری بس دشوار و طاقت فرسا، که در آن روح نیز همراه جسم مشقت می کشد و عرق می ریزد و "احمد اخوت" در "تا روشنایی بنویس!"، به ناگفته ها و نانوشته های این اهالی می پردازد.
روزگاری می رسد که چنین فردی حتی از تنها مامن خود نیز می هراسد و مواجهه با کاغذ سفید، تمام توانایی او را برای نوشتن می بلعد. اکنون حال این فرد را تصور کنید که نه می تواند قلم را روی کاغذ بچرخاند و نه می تواند از نوشتن دست برگیرد. او در گردابی از کسالت و کلافگی گرفتار می آید و اضطراب نوشتن و ننوشتن، وی را هر لحظه در هم می کوبد. گاهی هم نویسندگان از این مخمصه عبور می کنند و در چاله ی دیگری گرفتار می آیند؛ چاله ی نوشتن و نابود کردن. "احمد اخوت" از همه ی این ها می نویسد و حتی از از وابستگی به اشیاء، علی الخصوص وابستگی به کتاب و قلم در نویسندگان نیز سخن می گوید. از اندوه خواستن و نتوانستن، خواندن و نوشتن، نخواندن و ننوشتن، همه و همه در "تا روشنایی بنویس!" همچون افسونی که از دل صفحه ها بیرون می جهد، بر جان خواننده می نشیند و شاید خواننده ی این کتاب را نیز همچون شخصیت هایی که به آن پرداخته شده، طلسم کند.

کتاب تا روشنایی بنویس!

احمد اخوت
احمد اخوت (زاده ۱۳۳۰ در اصفهان) داستان‌نویس، داستان‌شناس، مترجم و منتقد ادبی است. وی دارای مدرک دکترای زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی است. وی از یاران حلقه ادبی جنگ اصفهان بوده‌است. همچنین وی عضو شورای نویسندگان فصلنامه زنده رود است.
دسته بندی های کتاب تا روشنایی بنویس!
قسمت هایی از کتاب تا روشنایی بنویس! (لذت متن)
چشم اسفندیار شازده احتجاب پایان آن بود.بعدها ظاهرا یکی از دوستان ,بی انکه خود بداند چه کمک بزرگی دارد به شازده احتجاب می کند,از آدم غریبی حرف زده بودکه در محله آنها,کوچه ملاباشی اصفهان زندگی می کردو عادت داشت خبر مرگ به مردم بدهد.آدمی دراز و باریک و خل وضع با چشمهایی پر خنده و آبکی .در واقع نوعی پیک مرگ بود.هر جا پیدایش می شد همه می فهمیدند کسی مرده است.گلشیری با این خبر گمشده اش را پیدا می کند. جالب اینکه در واقعیت هم اسم این مردمراد بود.خلاصه مراد محله ملاباشی می شود یکی از ارکان مهم رمان شازده احتجاب و پایان آن را نجات می دهد و یکی از درخشان ترین رمانهای فارسی را رقم میزند.