کتاب فرزندان معجزه

Miracle's Boys
کد کتاب : 50342
مترجم :
شابک : 978-9643484163
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1390
سال انتشار میلادی : 2000
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : ---

برنده جایزه کتاب لس آنجلس تایمز سال 2000

نامزد جایزه کتاب کودک دوروتی کانفیلد فیشر سال 2002

برنده جایزه کتاب کورتا اسکات کینگ سال 2001

معرفی کتاب فرزندان معجزه اثر ژاکلین وودسن

کتاب «فرزندان معجزه» رمانی نوشته ی «ژاکلین وودسن» است که اولین بار در سال 2000 انتشار یافت. «لافایت» و برادرانش، والدین خود را از دست داده اند و حالا برادر بزرگتر یعنی «تایری» وظیفه ی حمایت از آن ها را بر عهده دارد، و «چارلی» نیز به تازگی از یک مرکز اصلاح و تربیت به خانه بازگشته است. «لافایت» عاشق برادرانش است و هر کاری لازم باشد انجام می دهد تا آن ها مثل یک تیم با چالش های دنیا رو به رو شوند. با این که «تایری» به آن ها اهمیت می دهد، اما تمام وقت او صرف کار و مسئولیت های خانه می شود. و «چارلی» نیز آنقدر تغییر کرده که محبت سابقش نسبت به «لافایت» حالا به خصومت آشکار تبدیل شده است. رویدادهای آخرهفته ای پر فراز و نشیب، این پسرها را مجبور می کند که تصمیمی مهم بگیرند: این که در کنار هم بمانند یا در مقابل رنج ها و مشکلات زندگی تسلیم شوند.

کتاب فرزندان معجزه

ژاکلین وودسن
ژاکلین وودسن، زاده ی 12 فوریه ی 1963، نویسنده ی آمریکایی است.وودسن در اوهایو به دنیا آمد. او سال های ابتدایی زندگی را در کالیفرنیای جنوبی گذراند و در هفت سالگی به بروکلین رفت. وودسن پس از کالج، به کار در یک شرکت فعال در تولید کتاب های کودک مشغول شد. او در همین شرکت، توجه یکی از مسئولین را به خود جلب کرد و همین آشنایی، باعث ورود او به عرصه ی نوشتن کتاب های کودک و نوجوان گردید.
نکوداشت های کتاب فرزندان معجزه
A remarkable story of three young men.
داستان شایان توجه سه پسر جوان.
Amazon Amazon

Once again, Woodson reveals a keen understanding of the adolescent psyche.
یک بار دیگر، «وودسن» درکی دقیق از ذهن نوجوانان را از خود نشان می دهد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

An intelligent, thought-provoking story.
داستانی هوشمندانه و تفکربرانگیز.
Audible

قسمت هایی از کتاب فرزندان معجزه (لذت متن)
و «چارلی» همچنان دیوانه ی «آرون» بود. جوری با او وقت می گذراند انگار او برادرش بود. انگار «آرون»، من بود.

«چارلی» قدیمی، برایش مهم بود که من به او برسم. سر میز غذاخوری می نشست و ساعت ها درس می خواند، چون شرمنده می شد که من تقریبا به پایه ی تحصیلی او رسیده ام. می دانید، «چارلی» قدیمی احساس و عاطفه داشت.

این آدمی که جلوی آینه ایستاده بود و موهایش را دور سرش حرکت می داد، آدم یا چیزی متفاوت بود. آن آدمی نبود که قبل ها می خندید و جوک می گفت و دستش را روی شانه هایم می گذاشت.