یوری لوادا[۲] در زمستان ۱۹۸۷ فرصتی غیرمنتظره و وسوسهانگیز به چنگ آورد. لوادای ۵۷ساله، با سیمایی مهربان و مویی سفیدکرده، جامعهشناسی بود که حوزۀ علاقهاش او را سالها در محافل دانشگاهی به حاشیه رانده بود، چرا که صاحبمنصبان شوروی سابق برای دههها جامعهشناسی را شبهعلم بورژوایی میشناختند. دکترین رسمی آن زمان آنچه را نیاز به دانستن در باب جامعه بود در نظام طبقاتی مارکس و مفهوم ماتریالیسم تاریخی مسلم و مفروض میدانست. اما ظهور میخاییل گورباچف در اواسط دهۀ ۱۹۸۰ و سیاست پرسترویکا[۳]ی او، که بازاندیشی در اقتصاد شوروی و گشایش سیاسی و فرهنگ شهروندی را به دنبال داشت، فرصتی مغتنم برای لوادا و اندک همفکرانش به ارمغان آورد.
سال ۱۹۶۶ آخرین فرصتی بود که پیش از ریاست ویتیسیوم در اختیار داشت تا در فضایی عمومی با انبوهی از مخاطبان سخن بگوید؛ سخنرانیهایی که ادامهدار نبود و پایان چندان خوشی هم نداشت. او استادی جوان و سی وچندساله بود که همکار دلسوزش در دانشگاه دولتی مسکو از او دعوت کرده بود تا درسگفتارهایی دربارۀ جامعهشناسی را در تالار سخنرانی دانشگاه ارائه کند. دانشجویان و جامعۀ روشنفکری مسکو بهشدت از سخنرانیهای او استقبال کردند. مخاطبان در راهروی منتهی به سالن و در آستانۀ در ورودی می ایستادند و «از چلچراغها آویزان میشدند». در ظاهر هیچ تخطی و گفتار ممنوعی در سخنرانیهای او به گوش نمیرسید: او فقط از اصول جامعهشناسی سخن میگفت که در اواخر قرن نوزدهم در فرانسه و آمریکا در پاسخ به مدرنیته سر برآورده بود. حتی مخاطب امروزی هم بهسختی رگههایی از زبان تند مخالفی سیاسی را در صحبتهای او بازمیشناسد. او در سخنرانیهایش تماما از سیاست چشم پوشید و بر نظریههای نظم اجتماعی و ارتباطات بینافردی در نظامهای اجتماعی تمرکز کرد. سخنرانیهایش صریح، حرفهای و پرشور بود.
البته، لوادا به همراه گروهی کوچک از دوستان و همکارانش مطالعۀ تماموقت روی «انسان شورایی» را ادامه داد: گونهای جدید و ویژه از انسان که زادۀ آزمایشگاه اجتماعی بزرگ و وحشتناک جماهیر شوروی بود. دربارۀ آن روزها نوشته است: «هدف نه صرفا تأسیس پایگاهی اجتماعی… بلکه ابروضعیتی با کارکرد و گسترهای جهانشمول بود… گونهای پیشامدرن و پدرمنشانه که در همۀ زوایای زندگی انسان رخنه کند. پروژۀ وضعیت اجتماعی جدید در شوروی، بنا به تعریف، تمامیتخواهانه بود، چرا که هیچ فضای مستقل و خصوصی ای برای افراد باقی نمیگذاشت» و مهمتر اینکه افراد نهتنها دنبالهرو و زیردست، که باید قدردان این وضعیت می بودند. به تعبیر لوادا، «فرودستان مرهون لطف و توجه فرادستان بودند».