کتاب هیچ کس نامه نمی نویسد

No one writes back
کد کتاب : 62899
مترجم :
شابک : 978-6006999982
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 220
سال انتشار شمسی : 1402
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 6
زودترین زمان ارسال : 11 اردیبهشت

معرفی کتاب هیچ کس نامه نمی نویسد اثر جانگ یون جین

ارتباط – یا فقدان آن – مسئله ی اساسی ای است که این رمان به آن پرداخته و آن رابه چالش می کشد.
.هیچ کس نامه نمی نویسد داستان مرد جوانی است که تنها با سگ نابینای خود، یک دستگاه پخش MP3 و یک کتاب، خانه را ترک می کند و به مدت سه سال بی هدف از متلی به متل دیگر سفر می کند و در جاده با مردم ملاقات می کند. او به جای اینکه نام همسفران خود را بیاموزد - یا برای آنها نام مستعار اختراع کند - به آنها شماره می دهد. برای مثال، 239 کسی است که زمانی آرزوی شاعر شدن را داشت، اما اکنون فقط شعرهای خود را برای دوستی که در کما است می‌خواند. 109 کسی است که به دلیل دل شکستگی سوار قطار میشوند. و 32 هم کسی است که قبلا تصمیم به خودکشی گرفته است. راوی برای این مردان و زنان نامه می نویسد به این امید که بتواند آنها را در مصیبت های مختلف تسلی دهد و همچنین تجربیات خود را ثبت کند: «نامه برای من مانند یک دفتر روزنامه است، با این تفاوت که برای دیگران ارسال می شود." البته هیچ کس پاسخ نمی نویسد، اما این بدان معنا نیست که امیدی وجود ندارد که روزی یکی از آنها این کار را انجام دهد. . .

کتاب هیچ کس نامه نمی نویسد

قسمت هایی از کتاب هیچ کس نامه نمی نویسد (لذت متن)
مترو جلوی ما توقف می کند و درها باز می شوند. مردم خسته مثل چمدان از مترو خارج می شوند. مردمی که از در ما استفاده می کنند، منتظر واجو می شوند که اول داخل شود. وقتی مردم با افراد معلول مواجه می شوند، اولین کاری که می کنند عقب نشینی است. چیزی که اکنون به من نشان می دهند، یا ادبی ناخودآگاه است و یا ترحم. یا ملاحظه است یا امتیاز. با ادب و ترحم و ملاحظه و امتیازی که به من داده شده، به داخل مترو پا می گذارم. مرد جوانی که MP3 پلیر دارد و سرش را با آهنگ در گوشش تکان می دهد، از جایش بلند می شود و همان طور که آموزش دیده است، صندلی اش را به من تسلیم می کند. شاید می خواهد از ما دوری کند. مردم تنها به این دلیل که اقلیت اجتماعی هستم، صندلی شان را واگذار نمی کنند. گرچه واگذاری صندلی کار سختی نیست. با این کار تنها عادی بودن خود را ثابت می کنند و احساس راحتی به آن ها دست می دهد. باید بنشینم تا آن ها حس راحتی داشته باشند. انگار که واقعا نابینا بودم. انگار این تنها نقشی است که معلولان باید بازی کنند. در غیر این صورت، مردم مضطرب و معذب می شوند.