دقیقا خاطرم نیست که از چه زمانی شروع به نوشتن فصل های این کتاب کردم، اما فکر می کنم پنج یا شش سال پیش بود. از مدت ها پیش قصد داشتم درباره ی نوشتن داستان و مسئله تداوم کار داستان نویسی چیزهایی بنویسم. به همین دلیل هر بار که در بین کار ها فرصتی دست می داد اندک اندک در این باره مطالبی با موضوع های مختلف می نوشتم.
بیشتر وقت ها، شخصیت هایی که در داستان های من ظاهر می شوند در جریان داستان به طور طبیعی شکل می گیرند. به جز چند مورد استثنایی و معدود، هرگز ار پیش تصمیم نگرفته ام که چگونه شخصیت هایی را خلق کنم. آدم هایی که در روند خلف داستان ضاهر می شوند ابتدا محور اصلی شخصیتشان شکل می گیرد و بعد کم کم جزئیات بیشتری به آن اضافه می شود درست مثل آهن ربایی که براده های آهن را به خودش جذب می کند و بدین ترتیب پیکره ی کامل شخصیت ها ساخته می شود