برترین نویسندگان در «ادبیات ژاپن»



در این مطلب می خواهیم با برخی از بزرگترین نویسندگان ژاپنی بیشتر آشنا شویم

ژاپن با فرهنگ و تاریخ غنی و کهن خود، به شکل گسترده به عنوان زادگاه اولین رمان جهان در نظر گرفته می شود، و البته زادگاه سه نویسنده ای که جایزه ی «نوبل ادبیات» را از آن خود کرده اند. از شاعران کلاسیک دوره ی «اِدو» گرفته تا نویسندگان مدرن و خالقین «مانگا»، عمق و وسعت «ادبیات ژاپن» برای مخاطبین سراسر جهان شگفت انگیز بوده است. در حقیقت مخاطبین می توانند تنها با مطالعه ی آثار ادبی این کشور، تمام گستره ی تجارب و عواطف بشر را تجربه کنند. 

 

 

در این مطلب می خواهیم با برخی از بزرگترین نویسندگان ژاپنی بیشتر آشنا شویم: از زنی که اولین رمان جهان را به رشته ی تحریر درآورد تا نویسندگان مدرنی که با سرعت در حال پیش بردن و تغییر دادن چشم اندازهای ادبی ژاپن هستند. اگر به ادبیات «سرزمین آفتاب» علاقه مند هستید، این مطلب را از دست ندهید.

 

 

یوکو اوگاوا

 

«اوگاوا» یکی از تأثیرگذارترین و شناخته شده ترین نویسندگان ژاپنی در عصر کنونی است که در آثارش، تنوع شگفت انگیزی به چشم می خورد. هر کدام از کتاب های «اوگاوا» را می توان به راحتی در ژانری متفاوت قرار داد—از «داستان پادآرمان‌شهری» گرفته تا «درام خانوادگی» و «داستان وحشت گوتیک». «اوگاوا» معتبرترین جایزه ی ادبی ژاپن یعنی «جایزه آکوتاگاوا»، و همچنین «جایزه شرلی جکسون» را از آن خود کرده است.

موفق ترین اثر ترجمه شده از «یوکو اوگاوا»، کتاب «خدمتکار و پروفسور» است. داستان این اثر توسط خدمتکاری روایت می شود که استخدام شده تا از استاد ریاضی سالخورده ای مراقبت کند که همزمان با فاصله گرفتن از واقعیت به خاطر بیماری خود، جادوی علم ریاضیات را به خدمتکار نشان می دهد. کتاب «خدمتکار و پروفسور» یک داستان عاشقانه نیست، اما به شکلی هنرمندانه به وجوه مختلف عشق می پردازد.

هیچ وقت واقعا به نظر نرسید برای استاد مهم باشد که ما جواب درستِ یک مسئله را پیدا کنیم. حدس های بیهوده و از سر ناامیدیِ ما را به سکوت ترجیح می داد و حتی وقتی آن حدسیات به سوالات جدیدی منجر می شدند که ما را از مسئله ی ‌اصلی فراتر می برد، خوشحال تر هم می شد. نسبت به آن چه اسمش را «تصحیحِ محاسبه ی ‌غلط» می گذاشت، احساس خاصی داشت چون معتقد بود اشتباه ها اغلب به اندازه ی ‌جواب های درست روشنگرند. این به ما جسارت می داد، حتی وقتی بیشترین تلاشمان هم به نتیجه نمی رسید. از کتاب «خدمتکار و پروفسور»

 

 

 


 

 

 

 

هاروکی موراکامی

 

 

اگر تنها یک نویسنده ی برجسته ی ژاپنی—چه کلاسیک و چه مدرن—نیازی به معرفی نداشته باشد، آن نویسنده «هاروکی موراکامی» است! او یکی از نویسندگان کم تعدادی است که آثارش هم در دنیای غرب و هم شرق، توجه و علاقه ی مخاطبین و منتقدین را به خود جلب کرده است.

«موراکامی» با داستان های منحصر به فرد، عجیب و سوررئالیتی خود که مضمون هایی همیشگی از جمله گربه ها، زنان گمشده، موسیقی جاز و جهان های موازی در آن ها به چشم می خورد، توانسته نام خود را به عنوان یکی از موفق ترین نویسندگان معاصر در «ادبیات ژاپن» و ادبیات جهان مطرح کند.

یکی از پرفروش ترین آثار «موراکامی»، کتاب «جنگل نروژی» است که داستان دانشجویی را روایت می کند که عاشق دو زن می شود: یکی، دوست یکی از دوستانش که خودکشی کرده و دیگری، دختری عجیب که هر کاری دلش بخواهد انجام می دهد.

 

اگر ذهنم را آرام کنم، از هم فرو می پاشم. همیشه این گونه زندگی کرده ام و این تنها راهی است که برای ادامه ی زندگی بلدم. اگر برای یک ثانیه آرام بگیرم، دیگر هرگز نمی توانم راهم را پیدا کنم. تکه تکه می شوم و تکه هایم را باد با خود خواهد برد. از کتاب «جنگل نروژی»

 

 

 


 

 

 

هیرومی کاواکامی

 

«کاواکامی» که یکی از برجسته ترین نویسندگان معاصر ژاپن به حساب می آید، نام خود را به عنوان نویسنده ای مطرح کرده که درکی کامل از روابط میان انسان های عادی دارد. این روابط ممکن است عاشقانه، دوستانه، کاری و یا خانوادگی باشند اما عشق و دوستی در همه ی آن ها به شکلی هنرمندانه توسط «کاواکامی» مورد کاوش قرار می گیرد. 

موفق ترین اثر این نویسنده، کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو» است که داستان زنی کارمند و ماجرای ملاقات او با استاد سابقش را روایت می کند. «کاواکامی» رابطه ی جذاب این دو شخصیت را به کار می گیرد تا چشم اندازی از زندگی در کشورش را به تصویر بکشد؛ چشم اندازی از دنیاهای متفاوتِ ژاپن پیش از جنگ و پس از جنگ، و همینطور پیامدهای مواجهه ی این دو دنیا با یکدیگر. 

 

دم پیشخان نشستم و «ماهی تون همراه با لوبیای سویای تخمیر شده، ریشه ی نیلوفر آبی سرخ شده و موسیر شور» سفارش دادم. در همین حین، پیرمردی که کنار من نشسته بود تقریبا به صورت همزمان، «موسیر شور، ریشه ی نیلوفر آبی سرخ شده و ماهی تون همراه با لوبیای سویای تخمیر شده» درخواست کرد. وقتی به سمتش نگاهی انداختم، دیدم که او هم داشت مستقیما به من نگاه می کرد. با خودم گفتم، چرا چهره اش را می شناسم…؟ سنسه به حرف آمد. ‌«ببخشید، شما اِتسکیکو اُماچی هستید؟» من که تعجب کرده بودم، در پاسخ به نشانه ی بله، سر تکان دادم. سنسه گفت: «گهگاه شما را اینجا دیده ام.» از کتاب «حال و هوای عجیب در توکیو»

 

 

 


 

 

 

یوکیو میشیما

 

«میشیما» سرنوشت عجیب و پر فراز و نشیبی داشت. او یک فعال سیاسیِ راستگرای افراطی بود که سرسختانه به بازگرداندن ژاپن به گذشته ی نظامی و اقتدارگرایانه ی این کشور اعتقاد داشت. این اعتقاد، آنقدر سفت و سخت بود که «میشیما» تلاش کرد کودتایی را علیه حکومت به انجام برساند، که البته به شکستی بزرگ انجامید و باعث شد این نویسنده به سبک ساموریی ها دست به خودکشی بزند. 

«میشیما» در طول دوران حرفه ای خود، داستان های پرتعدادی را خلق کرد که تقریبا تمام آن ها، استعاره هایی از نگرش خودش نسبت به ژاپنِ پس از جنگ بودند و یا گاهی اوقات حتی مانیفست هایی برای تغییر در سبک زندگی ژاپنی ها به حساب می آمدند. «میشیما» چندین بار تا آستانه ی دریافت جایزه ی «نوبل ادبیات» پیش رفت، و وقتی خبر خودکشی او منتشر شد، دوست نزدیکش یعنی «یاسوناری کاواباتا» که جایزه ی «نوبل ادبیات» را به دست آورده بود، اندکی بعد از او پیروی کرد و جان خود را گرفت.

 

پسر به خاطر نمی آورد که این دختر را پیش از این دیده باشد. چرا که چهره ای در یوتاجیما نبود که او نشناسد. در نظر اول، گمان کرد که غریبه است. اما لباس دختر مثل لباس اهالی بود. تنها تفاوتش با دیگر دختران جزیره، حالت ایستادن و خیره شدنش به دریا بود. مخصوصا از جلوی دختر رد شد. مثل کودکی کنجکاو که به غریبه ای خیره شود، ایستاد و به چشمان دختر زل زد. دختر کمی اخم کرد ولی همان طور خیره به دریا ماند و نگاهش را به طرف پسر برنگرداند. پسر پس از این کنجکاوی دقیق و بی صدا، به سرعت به راهش ادامه داد. از کتاب «آوای امواج»

 

 

 


 

 

 

یاسوناری کاواباتا

 

نویسندگان اندکی در تاریخ ژاپن وجود دارند که بیشتر از «کاواباتا» مورد تحسین و احترام مخاطبین و منتقدین باشند. او که جایزه ی «نوبل ادبیات» را در سال 1968 از آن خود کرد، مانند پلی در نظر گرفته می شود که نویسندگان کلاسیک ژاپنی را با نویسندگان معاصر این کشور پیوند می دهد. ظرافت، احساس و جنبه ای شاعرانه در نثر این نویسنده به چشم می خورد که از آن زمان تا کنون در آثار سایر نویسندگان، کمتر دیده شده است. 
یکی از شناخته شده ترین آثار «کاواباتا»، کتاب «قلمرو رویایی سپید» است. این رمان کوتاه اما متراکم، به داستان مردی می پردازد که از «توکیو» می گریزد و به مناطق وحشی و دورافتاده ی ژاپن پناه می برد. او در آنجا با یک «گیشا» آشنا می شود و پس از آن، عشق، کنترل امور را به دست می گیرد.

 

قطار از تونلی طولانی بیرون آمد و وارد سرزمین برف شد. زمین سپید، زیر آسمان شب، به خواب رفته بود. قطار سرعت خود را کم کرد و برای تعویض خط متوقف شد. دختر جوانی که آن طرف کوپه نشسته بود، بلند شد و پنجره ی مقابل شیمامورا را گشود. هوای سرد برفی به داخل روان شد. دختر تا کمر از پنجره خم شد و رئیس ایستگاه را طوری صدا زد که انگار در فاصله ی خیلی دوری است. رئیس ایستگاه با قدم هایی آهسته در برف، در حالی که فانوسی در دست داشت، پیش آمد. صورتش تا روی بینی در شالی پشمی فرو رفته بود و لبه های کلاه پوستی اش را تا روی گوش هایش پایین کشیده بود. یعنی واقعا اینقدر سرد است، تا این اندازه؟ شیمامورا پیش خود چنین فکر کرد. از کتاب «قلمرو رویایی سپید»

 

 

 


 

 

 

کنزابورو اوئه 

 

«اوئه» یکی دیگر از نویسندگان ارزشمند ژاپنی است که جایزه ی «نوبل ادبیات» را به دست آورده است. آثار او درباره ی چشم اندازهای در حال تغییرِ جامعه ی ژاپن و همچنین، درباره ی مشکلات ریز و درشت خانوادگی، فراموش نشدنی هستند. اما شاید قابل توجه ترین نکته در مورد آثار «اوئه» این باشد که کتاب های او همچنان با زمانه ی کنونی کاملا در ارتباط هستند. لحنی منحصر به فرد در آثار او وجود دارد که باعث می شود این کتاب ها پس از گذشت چندین دهه همچنان تازه و امروزی جلوه کنند.

کتاب «گریه ی آرام»، شاهکاری در ادبیات پس از جنگ است که همه ی ویژگی های ذکر شده در بالا را دارد. دو برادر که در روستایی آرام و خلوت ساکن هستند، تصمیم می گیرند مسیر زندگی خود را از یکدیگر جدا کنند اما اتفاقات گریزناپذیر و دست سرنوشت، آن ها را دوباره در مسیر هم قرار می دهد.

 

هر زمان که از خواب بیدار می شوم، آن حس گمشده و امید شورانگیز را جست و جو می کنم که حقیقتی است بدون تردید و نه آگاهی از عدم. هنگامی که متقاعد می شوم دیگر آن را نخواهم یافت، تلاش می کنم تا در خواب دوم خود سقوط کنم: خواب، خواب، جهان عدم؛ اما امروز صبح، آزار این زهر کشنده در من نمی گذارد تا دوباره در خواب غرق شوم. هراس چنان نهیب می زند که مرا در کام خود می بلعد. دست کم یک ساعت تا طلوع خورشید مانده است؛ تا آن وقت نمی توان گفت که امروز چگونه روزی خواهد بود. چیزی نمی دانم... مانند جنین در رحم مادر. از کتاب «گریه ی آرام»

 

 

 


 

 

ناتسومه سوسه‌کی

 

«سوسه‌کی» در سراسر ژاپن از محبوبیت کم نظیری برخوردار است؛ مخاطبین ژاپنی دهه ها است که آثار او را با عشق و علاقه مطالعه می کنند و حتی شاید «سوسه‌کی» را برجسته تر از نویسندگان تاریخ ساز «ادبیات ژاپن»، همچون «کاواباتا» و یا «اوئه» در نظر می گیرند.

خلاقانه ترین اثر «سوسه‌کی»، کتاب «من یک گربه هستم»، اثری طنزآمیز، گزنده و هوشمندانه است که جنبه های متظاهرانه ی طبقه ی متوسط جامعه ی ژاپن در آستانه ی ورود به قرن بیستم را با ظرافت های کلامیِ به یاد ماندنی مورد انتقاد قرار می دهد. تمام داستان از نقطه نظر گربه ای خانگی روایت می شود که حرف ها و کارهای صاحبش در اغلب اوقات، حسی از تعجب و تمسخر را در او برمی انگیزد.

 

سه روز بعد، او در دفتر خاطراتش نوشت: «شب گذشته، خواب دیدم که فردی یکی از نقاشی های آبرنگ مرا که بی ارزش می دانستم و آن را به کناری انداخته بودم، برداشته است. این شخص در رویای من نقاشی را در قابی باشکوه گذاشته و آن را بر سر دری آویخته بود. هنگامی که به اثرِ قاب شده ام خیره نگاه می کردم، دریافتم که یکباره به هنرمندی واقعی تبدیل شده ام. احساس بسیار دلپذیری داشتم. روزهای متمادی به این اثرم خیره نگاه می کردم و خوشحال بودم از این که این نقاشی یک شاهکار است. سپیده دمید و من بیدار شدم. در نور خورشید صبحگاهی بار دیگر آشکار شد که تابلو به همان فلاکت زمانی است که آن را کشیده بودم.» به نظر می رسد که ارباب حتی در رویاهایش نیز افسوس آثار آبرنگش را می خورد. از کتاب «من یک گربه هستم»

 

 

 


 

 

ماتسوئو باشو

 

«باشو»، شاعر جریان ساز و افسانه ایِ «عصر اِدو» بود که در هایکوهای خود، طبیعتِ همیشه در حال تغییرِ پیرامونش را به هنرمندانه ترین شکل به تصویر می کشید. جهان و زمانه ی «باشو» اکنون دیگر وجود ندارد و همین نکته باعث می شود هایکوهای استادانه ی او در دنیای امروزی، ضروری تر و آموزنده تر جلوه کنند.

اثر ماندگار «باشو»، کتاب «مسیر باریک به ژرفای شمال»، گونه ای از سفرنامه است که حال و هوای فصل های متغیر و چشم اندازهای طبیعی ژاپن در «دوره ی اِدو» را با زیبایی، خِرد و شکوهی بی همتا برای مخاطبین نقش می کند.

 

ماه، بس خالص و پاک / راهبی سرگردان حملش می کند / در میان شن زار از اشعار «باشو»

 

 

 


 

 

موراساکی شیکیبو

 

با این که قالب «رمان» در دنیای غرب، در حدود سیصد سال پیش و با انتشار کتاب «رابینسون کروزوئه» پا به عرصه ی وجود گذاشت، اما به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، اولین رمان تاریخ توسط بانویی ژاپنی خلق شد. «شیکیبو» ندیمه ای در دربار امپراطور ژاپن در اوایل قرن یازدهم میلادی بود. با این که رسم بر این بود زنان در آن دوره از سواد خواندن و نوشتن محروم باشند، جایگاه «شیکیبو» در دربار باعث شد او این مهارت را یاد بگیرد و از آن برای خلق تغییری همیشگی در چشم انداز ادبیات کشورش استفاده کند. 

کتاب «داستان گِنجی» که از آن به عنوان اولین رمان جهان یاد می شود، به زندگی پسر یک امپراطور می پردازد که از مقام ولیعهدی رانده می شود و در عوض شغلی معمولی را به دست می آورد. کتاب به شکلی جزئی نگرانه، مواجهات عاشقانه ی این شخصیت را توصیف می کند و در همین حین، تفسیری از آداب دربار و سیاست ژاپن در «دوره هِیان» را به مخاطبین ارائه می دهد.

 

چیزهای واقعی در تاریکی، از رویا واقعی تر به نظر نمی رسند. از کتاب «داستان گِنجی»

 

 


 

 

کازوئو ایشی گورو

 

«ایشی گورو» در شهر «ناگویا» به دنیا آمد اما در پنج سالگی به همراه خانواده اش به انگلستان مهاجرت کرد. او از همین رو آثارش را به زبان انگلیسی می نویسد و در سال 2017 به سومین نویسنده ی ژاپنی تبدیل شد که جایزه ی «نوبل ادبیات» را از آن خود کرده است. اگرچه «ایشی گورو» اغلب درباره ی انگلیس می نویسد، در دو رمان نخست خود بیش از هر چیز به مردم، فرهنگ، تاریخ و سیاست ژاپن پرداخته است.

اولین رمان «ایشی گورو»، کتاب «منظر پریده رنگ تپه ها»، داستان زنی ژاپنی را روایت می کند که برای سال ها در مناطق روستایی انگلیس زندگی کرده است. دختر بزرگ این شخصیت، به تازگی دست به خودکشی زده و دختر کوچکش نیز برای ملاقات او آمده است. اما اکنون شکافی میان رابطه ی آن ها به وجود آمده که ریشه در گذشته ی این زن دارد: زمانی که او به همراه دختر بزرگش در ژاپن زندگی می کرد، و تابستانی به خصوص که همه چیز را تغییر داد.  

 

نیکی امسال، در ماه آوریل، وقتی روز‌ها هنوز سرد بود و سوزن‌ریز باران بیداد می کرد، به دیدنم آمد. شاید هم می خواست بیشتر پیشم بماند، نمی دانم. اما خانه ی من در بیرون شهر و سکوتی که آن را در برگرفته بود، حوصله اش را سر برد، و چیزی نگذشت که آشکارا برای بازگشت به لندن بی تابی می کرد. بی حوصله به صفحه های کلاسیکم گوش می داد و خودش را با مجلات مختلف مشغول می کرد. تلفن مرتب برایش به صدا درمی آمد، از روی فرش جستی می زد—اندام لاغر و استخوانی اش به پیراهن تنگش چسبیده بود—و همیشه حواسش جمع بود که در را پشت سرش ببندد تا حرف هایش خدای نکرده به گوشم نرسد. بعد از پنج روز رفت. از کتاب «منظر پریده رنگ تپه ها»