سوتلانا الکسیویچ، یک زن با قلمی شگفت انگیز و لایق جایزه نوبل ادبیات



آیا تا به حال نام سوتلانا الکسیویچ به گوش شما خورده؟ او یک نویسنده زن اهل بلاروس است که در سال 2015 موفق به کسب جایزه نوبل ادبیات شد. با ما همراه شوید تا او را بهتر بشناسید.

اکثر ما شاید واقعا با نام نویسنده‌های معاصر سایر کشورهای جهان ناآشنا باشیم. این اصلا جای تعجب نیست. زیرا معمولا چنین کتاب‌هایی در بین افراد اهل ادبیات، خیلی جای ندارد. اما با این حال گاهی بهتر است کمی در مورد نویسنده‌های معاصر کشورهای دیگر اطلاعاتی به دست آورد. نویسنده‌هایی که شاید چند سال دیگر و پس از مرگشان، آثار آنها همانند کتاب‌های شکسپیر معروف شوند. پس چرا زمانی که این افراد در میان ما هستند قدر آنها را ندانیم؟ دقیقا زمانی که تصور می‌کنید هیچ کتابی نمانده که ارزش خواندن را داشته باشد، آثار این نویسنده‌های ناشناس به شما کمک می‌کنند. سوتلانا الکسیویچ را می‌توان یکی از همین نویسنده‌های معاصر دانست. او نه تنها در میان ایرانیان، بلکه حتی در بین انگلیسی زبان‌ها هم خیلی مشهور نیست. اما باید بدانید که در سال 2015، توانسته جایزه نوبل ادبیات سوئد را از آن خود کند. پس شناختن هرچه بهتر او خالی از لطف نخواهد بود. با ما همراه شوید. 

 

سوتلانا الکسیویچ کیست؟ 

 

سوتلانا الکسیویچ یک نویسنده واقع‌گرا و مردمی اهل بلاروس است. او در حال حاضر حدود 71 سال سن دارد و در سال 2015، جایزه نوبل ادبیات را به خود اختصاص داد. این نویسنده مردمی و پر عاطفه، کتاب‌های بسیار پر‌احساسی را نوشته که طرفداران بسیاری نیز دارد. او در مورد فاجعه اتمی چرنوبیل و همچنین جنگ جهانی دوم، دو کتاب بسیار معروف را منتشر کرده. این دو کتاب را در حقیقت می‌توان باعث شهرت بی‌حد و حساب او در جوامع بین المللی دانست. 

جالب است بدانید که این کتاب بر اساس محاسبه با شاهدان عینی این حوادث بزرگ تاریخی تدوین شده. به همین دلیل آن را هم می‌توان بسیار موثق دانست و هم سبکی بسیار واقع گرایانه دارد. شاید خواندن این کتب برای کسانی که به دنبال یک داستان شاد با پایانی خوش می‌گردد مناسب به نظر نرسد. اما همیشه این را باید در ذهن خود داشته باشید که حقیقت تلخ است. پس در این کتاب‌ها نباید به دنبال شیرینی یک داستان عاشقانه گشت. داستان کتاب سوتلانا الکسیویچ، دقیقا عیب واقعیت تلخ و غیر‌قابل پذیرش است.

 
او در وصف خود چنین می‌گوید که :

من همانند یک جفت چشم می‌بینم و همانند یک جفت گوش می‌شنوم و هرچه را که باید و شاید را بدون هیچ‌گونه کم و کاستی از زبان خود بیان می‌کنم.

خب طبیعی است که بیان کردن دیده‌ها و شنیده‌های سوتلانا الکسیویچ به مذاق سیاست‌مداران جمهوری شوروی خوش نمی‌آمد. در دوران زندگی سوتلانا الکسیویچ، لوکاشنکو رئیس جمهور وقت شوروی بود. به همین دلیل همانطور که انتظار می‌رفت، اجازه چاپ آثار او صادر نمی‌شد. خود سوتلانا این دوران را، دوران سانسور عمیق می‌داند. دوره‌ای که نمی‌توانست آثار خود را به چاپ برساند تا مردم جهان از حقیقت تلخ سیاست آگاه شوند.

 

شخصیت واقعی سوتلانا الکسیویچ

 

پیش از هرچیز ، اکثر ما ترجیح می‌دهیم که با خود نویسنده آشنا شویم. شاید شناخت بهتر یک نویسنده، روی میزان محبوبیت او تاثیر مثبت یا منفی بگذارد. این مساله قطعا بارها و بارها در دنیای ادبیات و کتاب‌خوانی دیده شده. اینکه خلق و خوی یک نویسنده بیشتر از آثار او مشهور شده باشد. از این رو بهتر است ما نیز قبل معرفی کامل سوتلانا الکسیویچ به عنوان یک نویسنده، او را به عنوان یک انسان بررسی کنیم. ببینیم چه کسی بوده و چه عقایدی داشته.

سوتلانا الکسیویچ در سوم ماه می سال 1948 در شهر Frankvish اکراین به دنیا آمد. پدر او اهل بلاروس و مادر او اهل اکراین بود. والدین او هر دو معلم بودند. اما پدرش در آن دوران مشغول خدمت به ارتش کشورش بوده. او در بین سال‌های 1967 و 1972 در دانشگاه مینسک، تحصیلات خود را در حوزه روزنامه‌نگرای تکمیل کرد. پس از آن، سوتلانا به صورت رسمی مشغول کار در روزنامه‌ها و مجلات محلی شهر خود شد. افکار او بسیار مردمی بود و تلاش می‌کرد تا صدای درد مردمش باشد. او از روزنامه‌ها و مجلات به عنوان یک تریبون استفاده می‌کرد تا صدای درد مردم خود را به گوش جهان برساند. 

از طرفی می‌دانید که در آن دوران، وضعیت حکومت شوروی بسیار خفخان بوده. به همین دلیل او تلاش داشت تا در مورد وقاع تلخی همانند جنگ جمهوری شوروی و افغانستان، سقوط جمهوری شوروی، جنگ جهانی دوم و در نهایت واقعه اتمی چرنوبیل بنویسد. او را می‌توان به نوعی فمنیست و حامی حقوق زنان دانست. سوتلانا به شدت با حضور زنان در جنگ مخالف بود. به همین دلیل در دوران جنگ جهانی دوم، به عنوان یک خبرنگار جنگی، با زنان سرباز جنگی به صورت مستقیم مصاحبه می‌کرد.

 

همانطور که اشاره کردیم، آثار او تنها بوی حقیقت می‌دهد. به همین دلیل شاید باب میل بسیاری از افراد نباشد. اما سوتلانا الکسیویچ برای سلیقه عوام مردم نمی‌نویسد. او برای مخاطبانی می‌نویسد که به دنبال درک واقعیت هستند. واقعیتی تلخ اما حقیقی، واقعیتی که آن روی سکه را به همه نشان می‌دهد. واقعیتی که شاید از نظر بسیاری افراد مخفی مانده. 

بررسی سوتلانا الکسیویچ به عنوان یک نویسنده برجسته 

 

آثار سوتلانا الکسیویچ را می‌توان در ژانرهای مختلف مشاهده کرد. او داستان‌های کوتاه، رپورتاژ و کتاب‌های طولانی نوشته. در یکی از مصاحبه‌های صورت گرفته، سوتلانا الکسیویچ چنین بیان می‌کند که :

من به دنبال یک سبک خاص می‌گشتم. سبکی که بیشتر به زندگی واقعی انسان‌ها نزدیک بود. حقیقت همیشه یک آهن‌ربای قوی بود و من هم فلزی که به سمت آن جذب می‌شدم. حقیقت همیشه من را هیپنوزیم می‌کرد و باعث می‌شد آن را به رشته تحریر در بیاورم. پس همین باعث شد تا به چنین سبکی راغب شوم. سبکی که در آن تنها از صدای مردم، اقرار‌ انسان‌ها، شواهد عینی و مستندات تاریخی استفاده شده. سبکی که دقیقا برابر شنیده‌ها و دیده‌های من از دنیای واقعی است. به این شکل آثار من سرشار از احساسات خواهند بود. احساساتی واقعی و سرشار از حقیقت.

او یک نویسنده روس زبان است. آثار او نیز به زبان روسی منتشر شده‌اند. از طرف دیگر تا سال 2000 میلادی و از بین رفتن حکومت دیکتاتوری روسیه، آثار او اجازه انتشار نداشتند. پس تا آن زمان توجهی خاصی را معطوف خود نکرده بود. البته با این حال او دست از تلاش نمی‌کشید و با تمام وجود سعی داشت به واسطه روزنامه‌ها و مجلات محلی، صدای مردم را به گوش همه دنیا برساند. اما با تمام این اوصاف، پس از سال 2000، سوتلانا الکسیویچ شکوفا شد. آثار او همه گیر شد و صدای خود را به گوش دنیا رساند.

 
بررسی آثار سوتلانا الکسیویچ در طول تاریخ

 

او آثار متعددی در طول عمر خود به چاپ رسانده. در سال 1983 میلادی، او توانست کتاب جنگ، چهره ی زنانه نداردرا منتشر کند. جالب است بدانید که این کتاب به مدت دو سال در چاپ‌خانه حضور داشت، اما اجازه چاپ به آن داده نمی‌شد. در این کتاب سوتلانا الکسیویچ با زنان سرباز در دوران جنگ جهانی مصاحبه شده بود. نکته قابل تامل اینجاست که مصاحبه‌ها بدون ذره‌ای سانسور در این کتاب وجود داشتند. در آن دوران نه تنها کتاب او به چاپ نرسید، بلکه سوتلانا الکسیویچ را به صلح طلبی، بیزاری از جنگ و عدم تمایل به پیروزی جمهوری شوروی در جنگ متهم کردند. شاید تصور کنید چنین اتهاماتی اصلا مهم نیستند، اما در دوران خفقان آن زمان، این اتهامات بسیار جدی و خطرناک بودند.

 

اما این اولین باری نبود که سوتلانا را مورد اتهام قرار می‌دادند. اولین کتاب او " من روستایم را ترک کرده‌ام" نام داشت. او در این کتاب نقل قول‌هایی را از افرادی درج کرده بود که مجبور به ترک دیار خود شده بودند. پس از انتشار این کتاب، او را به ضد حکومت و ضد جمهوری شوروی بودن متهم کردند. در آن دوران او بارها و بارها تهدید شد. در ابتدا او را به اخراج از مجله تهدید کردند. اما زمانی که سوتلانا الکسیویچ کنار نکشید، بارها و بارها تهدید به مرگ شد. 

اما خوشبختانه از سال 1985، با روی کار آمدن گورباچوف، جنبش سواد سیاسی آغاز شد. در سال 1985، کتاب "جنگ، چهره ی زنانه ندارد" به صورت همزمان در موسکو و مینسک چاپ شد. در همان سال، استقبال عمومی از این کتاب آنقدر بالا بود، که بارها و بارها به چاپ مجدد رسید. چاپ این کتاب آنقدر ادامه داشت که به فروش 2 میلیون نسخته رسید. به همین دلیل است که این کتاب را می‌توان نقطه عطفی برای سوتلانا الکسیویچ دانست. 

اما این پایانی بر موفقیت سوتلانا الکسیویچ نبود. او در همان سال کتاب دوم خود را با نام "آخرین شاهدان" را به چاپ رساند. باز همانطور که انتظار می‌رفت، او را به عدم تبعیت از ایداولوژی فرهنگی متهم کردند و اجازه چاپ به کتاب وی داده نشد. اما پس از مدتی انتظار و توقیف، این کتاب نیز نهایتا به چاپ رسید و همانند کتاب "جنگ، چهره ی زنانه ندارد" بارها و بارها چاپ مجدد شد.

در سال 1989، او کتاب دگیری از خود با نام "پسرانی از جنس روی" را منتشر کرد. انتشار این کتاب سوتلانا الکسیویچ جنجالی بزرگ به پا کرد. در کتاب پسرانی از جنس روی، او از اسراری پرده برداشت که به مدت 10 سال از مردم مخفی شده بود. سوتلانا الکسیویچ در این کتاب، جنایات دولت شوروی در جنگ با افغانستان را شرح می‌دهد. او برای تدوین این کتاب، به مدت چهار سال زندگی خود را رها کرد و عمر خود را وقف سفر به نقاط مختلف نمود. طی این چهار سال سوتلانا الکسیویچ توانست با مادران جنگ زده و کهنه سربازان جنگ افغانستان مصاحبه کند. او حتی برای موثق بودن اطلاعات و درک حس آن مردم، به افغانستان نیز سفر کرد. این کتاب آنقدر جنجال به پا کرد که باعث دادگاهی شدن سوتلانا الکسیویچ در سال 1992 شد. خوشبختانه به دلیل شروع شیوع دموکسرای در کشور، دادگاه مینسک، به نفع سوتلانا الکسیویچ رای صادر کرد.

یک سال پس از دادگاه او در مینسک، او کتاب بعدی خود را چاپ کرد. انگار هیچ چیز مانع افشاگری‌های سوتلانا الکسیویچ نمی‌شد. این کتاب "مسحور شده با مرگ" نام داشت. قطعا پیش از هر چیز، نام این کتاب شما را جذب خود می‌کند. موضوع این کتاب ارتباط بسیاری نزدیکی با نام آن دارد. جالب است بدانید که موضوع کتاب "مسحور شده با مرگ"، داستان افرادی است که پس از فروپاشی شوروی، خودکشی را ترجیح دادند. افرادی بزرگ، سیاست‌مداران و یا حتی تاجرانی که با فروپاشی این جمهوری دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند، خودکشی کردند و تنها نام آنها در این کتاب باقی ماند. 

اما پس از چاپ کتاب مسحور شده با مرگ، تا حدود 4 سال هیچ کس خبری از سوتلانا الکسیویچ نداشت. پس از چهار سال سکوت، نهایتا او با کتاب "صداهایی از چرنوبیل" دوباره به عرصه ادبیات باز گشت. کتابی بسیار جنجالی که حتی سریال کوتاه چرنوبیل نیز بر آن استناد کرده بود. کتاب‌های زیادی در مورد فاجعه هسته‌ای چرنوبیل نوشته شده‌اند.

اما نکته جالب توجه در مورد کتاب "صداهایی از چرنوبیل" این است که اصلا در مورد خود فاجعه نیست. همانطور که از نام آن مشخص است، موضوع کتاب حول اتفاقات پس از فاجعه نوشته شده. اینکه فاجعه چرنوبیل چه تاثیری بر آیندگان گذاشت. اینکه چطور مردم با این فاجعه کنار آمدند. اینکه چطور آنها پس از جنگل جهانی سوم (فاجعه چرنوبیل) زنده ماندند و زندگی کردند. به همین جهت است که این کتاب سر و صدای بسیاری کرد.

 

سوتلانا الکسیویچ در دنیای امروز 

 

امروز، سوتلانا الکسیویچ را یک منتقد سیاسی دولت روسیه می‌دانند. یک نویسنده ضد رژیم دیکتاتوری که در مینسک بلاروس زندگی می‌کند. تا به امروز کتاب‌های او را به 45 زبان زنده دنیا ترجمه کرده‌اند و در 47 کشور جهان به چاپ رسیده است. فیلم‌های بسیاری را بر اساس داستان‌های او ساخته‌اند. این کتب قابل استناد هستند و می‌توانند آنها را یک روایت تاریخی موثق دانست. او در سال 2015 برنده جایزه نوبل ادبیات شد و در سال 2013 توانست جایزه صلح نوبل کتاب‌های آلمانی را به دست آورد. 

همچنین در همان سال 2013، جایزه فرانسوی مدیسی را نیز به دست آورد. این جایزه تنها به خاطر کتاب "زمان دسته دوم" بود که در یکی از مجله‌های فرانسوی به چاپ رسیده بود. در سال 2011 جایزه ادبیات لهستان را به دست آورد. سال 2006 برای کتاب "صداهایی از چرنوبیل" در لهستان به او جایزه دادند. سال 2001 توانست جایزه صلح دانشگاه Osnabrück آلمان را به دست آورد. سال 2000 نیز در برلین برای اجرای هنرمندانه کتاب صوتی‌اش توانست جایزه‌ای مهم را از آن خود کند. همچنین سال 1997 در موسکو جایزه Andrei Sinyavsky به او تعلق گرفت.

 

به چه ترتیبی باید آثار سوتلانا الکسیویچ را مطالعه کنیم؟ 

 

خب اگر به آثار سوتلانا الکسیویچ علاقه پیدا کردید، قطعا می‌خواهید بدانید که بهتر است با کدام اثر شروع کنید. پیش از هر چیز بهتر است کتاب "جنگ، چهره ی زنانه ندارد" را تهیه نمایید. این کتاب توسط عبدلمجید احمدی ترجمه شده و نشر چشمه وظیفه چاپ آن را به عهده داشته.


 

کتاب بعدی که باید به سراغ آن بروید، کتاب پسرانی از جنس روی نام دارد. ابولفضل الله دادی در سال 1395 این کتاب را ترجمه کرده و توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده. 


 

کتاب بعدی که توصیه می‌شود، کتاب صداهایی از چرنوبیل است. این کتاب که یک تاریخ شفاهی به شمار می‌آید.


 

در نهایت بهتر است به سراغ کتاب "زمان دست دوم" برویم. این کتاب نیز همانند نجواهای چرنوبیل یک تاریخ شفاهی می باشد.



 

سوتلانا الکسیویچ از نظر منتقدان 

 

زمانی که صحبت از نوشتن آثار سیاسی، فرهنگی به میان می‌آید، جنجال بسیاری به پا خواهد شد. از این رو باید انتظار داشت که منتقدان زیادی به آثار  الکسیویچ ایراد بگیرند. بسیاری از منتقدان آثار هنری تصور می‌کنند که همیشه اهدای جایزه نوبل ادبیات، با مسائل سیاسی عجین شده. به همین خاطر بسیاری از منتقدان بر این باور هستند که اهدای جایزه نوبل ادبیات سال 2015، تنها به دلایل سیاسی بوده و الکسیویچ لایق آن نبوده. 
این در حالی است که برخی دیگر در دفاع از الکسیویچ چنین بیان می‌کنند که او برای جمع آوری این آثار و مصاحبه حضوری بدون سانسور، عمر خود را صرف کرده و لایق این جایزه است. البته کار منتقدان آثار هنری، نقد و بررسی است و همیشه گروهی دیگر در پی دفاع از هنرمند محبوب خود می‌آیند. شاید اینکه به تمام افتخارات الکسیویچ جنبه سیاسی داد، اصلا انصاف نباشد. او یک نویسنده زن مبارز سیاسی به شمار می‌آید. نویسنده‌ای رئال که وقایع را آنطور که بوده‌اند به تصویر کشیده. آنقدر این روایت حقیقی است که می‌توان بر آن همانند یک کتاب تاریخی استناد کرد.

پس حتی اگر اهدای جایزه نوبل ادبیات را سیاسی بدانیم، باز هم چیزی از ارزش‌های آثار ارزشمند الکسیویچ کم نمی‌کند. قلم او ساده، احساسی و موثق است. او حداقل چهل سال از عمر خود را صرف ادبیات کرده و همیشه با دول اسکتباری و دیکتاتوری مخالف بوده. جالب است بدانید که حتی هنوز هم او را می‌توان یکی از منتقدان اصلی ولادیمیر پوتین دانست.