کتاب نویسنده پشت پرده

The Prague Orgy
کد کتاب : 1649
مترجم :
شابک : 978-600-367-128-7
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 183
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1985
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

شب نشینی در پراگ
The Prague Orgy
کد کتاب : 22849
مترجم :
شابک : 978-6008740568
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 88
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 9185
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب نویسنده پشت پرده اثر فیلیپ راث

کتاب نویسنده پشت پرده، رمانی نوشته ی فیلیپ راث است که اولین بار در سال 1985 منتشر شد. در اواسط دهه ی 1970 میلادی، رمان نویسی آمریکایی به نام نیتن زوکرمن در تلاش برای یافتن دست نوشته های منتشر نشده ی یک نویسنده، به پراگِ تحت اشغال نیروهای شوروی می رود. او در سرزمینی که تحت خفقان شدید ناشی از یک حکومت کمونیستی تمامیت طلب قرار گرفته، مشکلاتی را به چشم می بیند که از بی عدالتی های سازمان یافته نشأت می گیرند و با مشکلات خودش متفاوت هستند. او همچنین در نویسندگانی که خیلی زود با آن ها وارد ماجراجویی هایی عجیب و مخاطره آمیز می شود، اراده ای محکم و دلگرم کننده برای انجام کارهایی قهرمانانه را کشف می کند.

کتاب نویسنده پشت پرده


ویژگی های کتاب نویسنده پشت پرده

فیلیپ راث از پرفروش ترین نویسندگان آمریکا

فیلیپ راث
فیلیپ راث در سال ۱۹۳۳ در نیوآرک، نیوجرزی آمریکا زاده شد. او فرزند یک خانواده ی آمریکایی و نوه ی یک خانواده ی یهودی اروپایی بود که در موج مهاجرت قرن نوزدهم به آمریکا کوچ کرده بودند. فیلیپ در بخش کم درآمد شهر بزرگ شد. او پس از دبیرستان به دانشگاه باکنل رفت و مدرک کارشناسی گرفت. سپس تحصیلاتش را در دانشگاه شیکاگو ادامه داد و در همان دانشگاه هم به تدریس ادبیات پرداخت. وی در دانشگاه پنسیلوانیا نیز ادبیات تطبیقی درس می داد که در نهایت در سال ۱۹۹۲ بازنشسته شد.فیلیپ راث در سال ۱۹۹۰ با کلر بلوم بازیگر ...
نکوداشت های کتاب نویسنده پشت پرده
A startling story.
داستانی خیره کننده.
Goodreads

One of Roth's most brilliant and funniest works.
یکی از درخشان ترین و بامزه ترین آثار راث.
Newsweek Newsweek

It is the best of Roth.
راث در اوج توانایی های خود.
The New York Times Book Review

قسمت هایی از کتاب نویسنده پشت پرده (لذت متن)
از منهتن وحشت داشت، اما بوستون مسکوی اونه، فردا می ره اون جا. فکر می کنه تو کمبریج خیلی بهش خوش می گذره. اما من از اون مهمونی های شام بیزارم. ترجیح می دم به جاش با اسبه حرف بزنم.

من عاشق او بودم! بله، احساسم نسبت به این مرد چیزی کمتر از عشق نبود، بدون هیچ توهمی: عشق به بی تعارف بودن کلامش، دقت وسواس گونه، بی پیرایگی، و بیگانگی و سردی اش؛ عشق به نمود یافتن بی امان ذره های خویشتن کودکانه و پرعطش و پرشورش که پنداری در برابر نسیم باد افشان می شد؛ عشق به آن لجبازی و یکدنگی هنری و ظن و تردید نسبت به تمام چیزهای دیگر؛ و عشق به جذابیتی مدفون و نهفته، که او به من اجازه داده بود فقط یک نظر آن را ببینم. بله، تنها چیزی که لونوف می بایست می گفت، این بود که حتی اسبی هم ندارد که با آن حرف بزند، و همین مرا تحت تأثیر قرار داد.

عذرخواهی نکن مگر این که مطمئن باشی دفعه ی بعد نمی گذاری چنین اتفاقی بیفتد.