انسان باید در تمام اموری که خوشی و اندوه، و بیم و امیدهای مان در گرو آن است، به تخیل خودش لگام بزند و افسار آن را در دست بگیرد. به مجرد اینکه انسان در تخیلات و اوهام خود تمام موارد خوشبختی ممکن و پیامدهای آن را به تصویر می کشد و به آن رنگ و جلا می بخشد، به همان میزان، واقعیت برایش فاقد لذت می شود. انسان قصرهای آسمانی برای خود پی می ریزد و پس از آن، ناگزیر است به واسطه حدوث نومیدی، تاوان گرانی بابت آن بپردازد. ولی، گذشته از این ها، رنگ و لعاب دادن چه بسا پیامدهای ناگوارتری برای شوربختی های فرضی به دنبال داشته باشد: طبق گفته بالتازار گراسیان، تخیل ممکن است تبدیل به جلاد زشت رویی برای خودمان بشود.
فلسفه ی شوپنهاور با نامگذاری و پرداختن به نیرویی بنیادین در همه ی انسان ها آغاز می شود؛ نیرویی که به عقیده ی او، قدرتمندتر از همه ی نیروهای دیگر است
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
کتاب شامل ۵٠ قاعده هست که میتونه توی سعادتمندی شما تاثیر داشته باشه. هرچند که این قاعدهها به صورت کوتاه و خلاصه بیان شدن ولی تاثیرگذار هستن و شما رو به فکر وادار میکنن. تنها ایرادش اینه که متاسفانه ترجمه ضعیف هس.
یکی از کتابهایی که همه باید بخوانند، ترجمه هم متوسطه.
عالی هست. واقعیته خوشبختی رو شرح داده
چرا چند صفحه از کتاب و نمیزارین که هم خواننده مطمئنتر سفارش بده و هم از ترجمه و فونت رضایت پیدا کنه؟
خوشبختی به معنای واقعی و اصیل رو باید با این کتاب شناخت...