کتاب بگذار با تو رو راست باشم

Let Me Be Frank With You
کد کتاب : 25592
مترجم :
شابک : 978-9644044267
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 189
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2014
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

برنده جایزه ادبی مین سال 2015

نامزد جایزه پولیتزر سال 2015

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب بگذار با تو رو راست باشم اثر ریچارد فورد

کتاب «بگذار با تو روراست باشم» رمانی نوشته ی «ریچارد فورد» است که اولین بار در سال 2014 منتشر شد. «ریچارد فورد» از طریق شخصیت «فرانک بسکم»—مردی دمدمی، شوخ طبع، رک، باهوش و اغلب ناسازگار—بلندپروازی ها، رنج ها، آرزوها، دستاوردها و شکست های یک زندگی آمریکایی را به شکلی به یاد ماندنی به تصویر کشید. اکنون «فورد» در کتاب «بگذار با تو روراست باشم»، جانی دوباره را به این شخصیت جذاب، در رویدادهای پس از وقوع «طوفان سندی»، بخشیده است. در چهار بخش روایی مختلف، «فرانک» تلاش می کند تا با جهانی که یک فاجعه ی طبیعی آن را زیر و رو کرده، مواجه شود و در آن به زندگی ادامه دهد. این کتاب، ادیسه ای شگفت انگیز و بسیار سرگرم کننده از میان آمریکا است.

کتاب بگذار با تو رو راست باشم

ریچارد فورد
ریچارد فورد، زاده ی 16 فوریه ی 1944، نویسنده ای آمریکایی است که در سال 1996، جایزه ی پولیتزر داستان را از آن خود کرد. فورد در جکسون می سی سی پی به دنیا آمد. او مدرک کارشناسی خود را از دانشگاه ایالتی میشیگان و مدرک کارشناسی ارشد هنرهای تجسمی را از دانشگاه کالیفرنیا دریافت نمود. فورد قبل از نگارش اولین رمان خود در سال 1976، برای «اسکوایر» و «نیویورکر» داستان کوتاه می نوشت. او جایزه های ادبی متعددی دریافت کرده و عضو انجمن نویسندگان آمریکا است.
نکوداشت های کتاب بگذار با تو رو راست باشم
With the maturity and brilliance of a writer at the absolute height of his powers.
با بلوغ و درخشش نویسنده ای در نقطه ی اوج توانایی های خود.
Barnes & Noble

Altogether a joy to read.
اثری سراسر لذت بخش.
Detroit News

Both funny and profound.
هم خنده دار و هم عمیق.
Lansing City Pulse

قسمت هایی از کتاب بگذار با تو رو راست باشم (لذت متن)
واقعیت امر این است که الان چند ماهی است-چیزی که شاید در این لحظات پایانی زندگی (الان شصت و هشت سالم است) عجیب به نظر برسد-سعی می کنم تا جایی که می توانم از شر دوستان خلاص شوم و راستش را بخواهید تعجب می کنم که چرا بقیه ی آدم ها این کار را نمی کنند که وسیله ای ساده و عملی است برای رسیدن به یک نظم و نسق لذت بخش که برای آخر بازی خوب است.

زندگی آدم مخصوصا وقتی به بزرگسالی می رسد، همیشه پر است از زیاده روی هایی که عاقبتش به کمبود ختم می شود. این کمبود (از نظر من البته) از آن کمبودهایی است که بهتر از هر چیز دیگری است که قبلا پیش آمده-علاوه بر این که خیلی هم آسان تر است.

هیچ کدام از ما-تا آن جایی که من می دانم-واقعا طوری طراحی نشده ایم که آن همه دوست داشته باشیم. درباره ی این موضوع مطالعه کرده ام و آمارهای موسسه ی «کولیج» هم (که البته شروع با آن اصلا به نفعتان نیست) نشان می دهد که هر کدام از ما حداکثر 40 درصد از وقت محدودمان را به پنج نفر که مهم ترین آدم هایی هستند که در زندگی می شناسیم، اختصاص می دهیم. چون کیفیت دوستی با وقتی که برای آن صرف شده است، معین می شود، داشتن بیشتر از پنج دوست واقعی به احتمال زیاد غیرممکن است.