آنها فقط دو تا آمریکایی بودند که جلوی هتل توقف کردند. هیچ کدام از افرادی را که در مسیر رفت و آمد به اتاق از کنارشان رد می شد نمی شناختند. اتاقشان طبقه ی دوم و رو به دریا بود، چشم اندازی هم رو به پارک عمومی و مجسمه ی یادبود جنگ داشت. نخل های بزرگ و نیمکت های سبز در آن پارک به چشم می خورد. زمانی که هوا خوب بود همیشه یک نقاش با سه پایه نقاشی در آنجا حضور داشت. نقاش ها نحوه ی رویش نخل ها و رنگ های روشن هتل رو به باغ ها و دریا را دوست داشتند. ایتالیایی ها از راه دور می آمدند تا از مجسمه ی یادبود جنگ بازدید کنند. این مجسمه از جنس برنز بود و زیر باران می درخشید. هوا بارانی بود و باران از لای درخت های نخل چکه می کرد. آب به صورت گودالچه در مسیرهای شنی جمع شده بود. دریا در امتداد خطی طولانی در زیر باران می شکست و به سوی ساحل می لغزید تا بالا بیاید و زیر باران در امتداد خطی طولانی باز هم بشکند. وسایل نقلیه از میدان هم جوار با مجسمه ی یادبود متفرق شده بودند. در آستانه ی درب کافه ی مقابل میدان، گارسونی ایستاده بود در حالی که به بیرون و به میدان خلوت نگاه می کرد.