بهترین کارآگاه ها در داستان های معمایی



در این مطلب، با برخی از بهترین کارآگاه های خیالی در دنیای ادبیات داستانی بیشتر آشنا می شویم.

در «داستان های معمایی» هیجان انگیز، چیزی وجود دارد که مخاطبین را مسحور خود می کند: نیازی سفت و سخت به یافتن حقیقت رویدادها. بهترین داستان های معمایی کاری می کنند که مخاطبین، خودشان بتوانند با استفاده از مدارک و شواهد ارائه شده، تکه های جورچین ماجرا را در کنار یکدیگر قرار داده و تصویری از واقعیت را خلق کنند. با این حال، همیشه به یک «واسطه» نیاز است تا مشکل درون داستان را برای مخاطبین حل کند: شخصیتی که در طول روایت به ما کمک می کند تا سرنخ های جدید را کشف کنیم و تئوری خود از حقیقت رویدادها را گسترده تر سازیم. 

 

 

اما چه کسی بهتر از یک کارآگاه می تواند گره از معماهای سخت باز کند؟ کاراکتری که همیشه آماده است تا با مسائل و مشکلات پیچیده مواجه شود، کسی که با هیجان و لذت از چالش های به ظاهر حل نشدنی استقبال می کند. در طول تاریخ، کارآگاه های خیالیِ مشهورِ زیادی در رسانه های مختلف به مخاطبین معرفی شده اند؛ با این وجود، تنها تعداد اندکی از این شخصیت ها توانسته اند از محدودیت های زمان و مکان عبور کنند و به جایگاهی تزلزل ناپذیر در ادبیات برسند. در این مطلب، با برخی از بهترین کارآگاه های خیالی در دنیای ادبیات داستانی بیشتر آشنا می شویم.

 

«شرلوک هولمز»

 

 

حتما او را می شناسید. این شخصیت تا حد زیادی، استانداردها و معیارهای مورد توقع از کارآگاهان خصوصی در ادبیات را به وجود آورد. علاوه بر این، «هولمز» به عنوان یک شخصیت خیالی آن قدر پرطرفدار و محبوب است که نام این کاراکتر با خالقش «آرتور کانن دویل» مترادف شده است. «هولمز» اولین بار در سال 1887 و در داستان «اتود در قرمز لاکی» حضور پیدا کرد و پس از آن نیز، بین سال های 1891 تا 1927، به عنوان شخصیت اصلی چندین داستان کوتاهِ انتشار یافته در مجله ی «استرند» به زندگی خود ادامه داد. اما دنیای «شرلوک هولمز» بسیار فراتر از کلمات و کتاب ها است. کتاب رکوردهای گینس، «شرلوک هولمز» را به عنوان دارنده ی رکورد «بیشترین تعداد حضور یک شخصیت در فیلم ها» معرفی کرده است. بیش از 70 بازیگر در بیش از 200 فیلم، نقش «شرلوک هولمز» را بازی کرده اند. اما حتی این حضور چشمگیر نیز حق مطلب را در مورد «هولمز» ادا نمی کند چرا که این رکورد، تمام اقتباس های تلویزیونی، نمایشی و رادیوییِ پرتعداد از این شخصیت جاودان را شامل نمی شود.

 

از نظر من، هولمز در برخورد علمی کمی افراط می کند ــ تا حدی که به قساوت نزدیک می شود. هیچ بعید نیست کمی از جدیدترین سم گیاهی را به دوستی بخوراند ــ نه از روی سوءنیت، می فهمی که، بلکه فقط به منظور کسب اطلاعات ــ تا از تأثیرات آن تصور دقیقی به دست بیاورد. اگر بخواهیم انصاف را در حق او رعایت کنیم، به گمان من، خودش هم به همان سهولت حاضر است آن را بخورد. به نظر می رسد علاقه ی وافری به دانش روشن و دقیق داشته باشد.» «نظرش کاملاً درست است.» «بله، ولی گاهی ممکن است این کار از حد بگذرد؛ مثلاً وقتی پای کتک زدن موضوع آزمایش با چوب در اتاق تشریح در میان باشد، قطعا شکل غریبی پیدا می کند.» «کتک زدن موضوع آزمایش!» «بله، برای اثبات این که پس از مرگ تا چه میزان می توان خونمردگی و کبودی ایجاد کرد. به چشم خودم او را حین این کار دیدم. از کتاب «اتود در قرمز لاکی»

 

 

 

«هرکول پوآرو»

هیچ فهرستی درباره ی برترین کارآگاه های خیالی در طول تاریخ، بدون نام بردن از این شخصیت کامل نمی شود: «پوآرو»، کارآگاه بلژیکی که در مرکز روایت تعداد زیادی از محبوب ترین رمان های ملکه ی داستان های جنایی، «آگاتا کریستی» قرار دارد. «هرکول پوآرو» در 33 رمانِ خالق خود، حضوری فراموش نشدنی دارد. «پوآرو» که مورد احترام نیروی پلیس است، مردی است که به حل کردن معمای جنایت های مختلف به اندازه ی رسیدگی به سبیل و ظاهر همیشه مرتب خود علاقه مند است! «پوآرو» اولین بار در اوایل دهه ی 1920 در رمانی به نام «ماجرای اسرارآمیز در استایلز» حضور پیدا کرد. روزنامه ی «نیویورک تایمز» پس از آخرین داستان «پوآرو» در سال 1975، آگهی درگذشت این کارآگاه خیالی را در صفحه ی نخست به چاپ رساند. 

 

عجیب است که وقتی باوری پنهانی دارید که نمی خواهید وجودش را بپذیرید، گفتن آن توسط کسی دیگر باعث برانگیخته شدن آشوبی از انکار در شما می شود. از کتاب «قتل راجر آکروید»

 

 

«فیلیپ مارلو»

 

این شخصیت جذاب که توسط نویسنده ی آمریکایی «ریموند چندلر» خلق شده، تأثیراتی انکارناشدنی بر داستان های کارآگاهی داشته است. «مارلو» نخستین بار در رمان تحسین شده ی «چندلر» در سال 1939 یعنی کتاب «خواب گران» به مخاطبین معرفی شد اما برخی از داستان های کوتاه اولیه ی این نویسنده، نسخه های مختلفی از این شخصیت را با نام های متفاوت به تصویر می کشیدند. «مارلو» در نگاه اول، شاید یک کارآگاه خصوصی سرسخت و کلیشه ای به نظر برسد، اما حساسیت ها و نگرش های فیلسوفانه ای در بطن زندگی اش وجود دارد که او را به شخصیتی بسیار پیچیده و چندوجهی تبدیل می کند. به عنوان نمونه، «مارلو» در کنار علاقه به گشودن گره از جنایت های مخوف، عاشق شعر و ادبیات است. تأثیرگذاری های «فیلیپ مارلو» را می توان هم در کارآگاه های خیالی پس از او و هم در ژانر داستان کارآگاهی، به وضوح مشاهده کرد.

 

دو ماشین از تپه بالا آمدند و از این هلالی رد شدند. به نظر کوچه ی خلوتی می آمد. کمی بعد از شش میان بارانی که شلاقی می آمد، چراغ های درخشان بیشتری ورجه ورجه کردند. حالا دیگر به سیاهیِ قیر بود. ماشینی برای ایستادن جلوی منزل گایگر سرعتش را کم کرد. در باز شد و زنی آمد بیرون. زن کوچک باریک اندمای کلاه ولنگارانه به سر و بارانیِ شفاف در بر از لای هزارتوی شمشادها داخل شد. نواختِ زنگی نرم، نوری از ورای باران، دری که بسته شد، سکوت. از کتاب «خواب گران»

 

 

 

«آگوست دوپن»

 

 

اگرچه «آگوست دوپن» برخلاف سایر کارآگاه های برگزیده در این مطلب، در داستان های زیادی حضور نداشته، اما این شخصیت خلق شده توسط «ادگار آلن پو»، نقشی اساسی را در تکامل ژانر داستان های کارآگاهی ایفا کرده است، و داستان «قتل در کوچه مورج» (مورگ) که اولین حضور او به شمار می آید، به شکلی گسترده به عنوان اولین داستان کارآگاهی به معنای امروزی آن در نظر گرفته می شود. «دوپن» که توانایی هایی تقریبا فرا-انسانی در استنتاج و درک روانشناسی جرم و جنایت دارد، شخصیتی آن قدر مبتکرانه به حساب می آید که حتی قبل از به وجود آمدن واژه ی «کارآگاه» (detective)، پا به عرصه ی وجود گذاشت. کاراکتر او به همین خاطر، الگو و نمونه ای را به وجود آورد که سایر آثار در ژانر داستان کارآگاهی، بر اساس آن شکل گرفتند. 

 

برای فقدانش فقط یک توضیح می شود ارائه داد، و آن غفلت قاتل است که باعث شده احتیاط لازم را به خرج ندهد و قبل از دور شدن از ساحل، وزنه ای همراه نبرد. بی تردید، موقعی که خواسته جنازه را در رودخانه پرت کند، متوجه حواس پرتی اش شده، اما چیزی در دسترسش نبوده که چاره ساز باشد. تن دادن به هر خطری برایش از بازگشت به آن کرانه ی نفرین‌ شده سهل تر بوده. قاتل، پس از خلاصی یافتن از آن بار منحوس، شتاب داشته هرچه زودتر به شهر برگردد. آن جا، در اسکله ای تاریک و متروک، بر ساحل جهیده. اما تکلیف قایق چه می شد، آیا باید آن را محکم به جایی می بست؟ او شتاب‌ زده تر از آن بود که به فکر بستن قایق باشد. از این گذشته، با بستن قایق به اسکله، گمان می برد مدرکی را علیه خودش به آن‌جا گره می زند؛ طبیعی ترین واکنش این بود که هر چه را به جنایتش مربوط می شد، تا جایی که امکان داشت از خود دور کند. از کتاب «معمای ماری روژه»

 

 

 

 

«خانم مارپل»

 

این بانوی انگلیسی سالخورده و دوست داشتنی که یکی دیگر از مخلوقات ماندگار «آگاتا کریستی» به شمار می آید، می تواند مثل آب خوردن و با آرامشی مثال زدنی، از حقایق و ناگفته های مربوط به جرم و جنایت های مختلف پرده بردارد. «خانم مارپل» که نخستین بار در کتاب «قتل در خانه کشیش» در سال 1930 به مخاطبین معرفی شد، در 11 رمان دیگر و 20 داستان کوتاه نیز حضوری درخشان داشت. آخرین رمان با حضور این شخصیت نیز در سال 1976 به چاپ رسید. «خانم مارپل» تا کنون در نمایش ها، سریال ها و فیلم های بسیار زیادی به تصویر کشیده شده است. حتی انیمه ای 39 قسمتی با حضور «خانم مارپل» وجود دارد که این شخصیت را در کنار «هرکول پوآرو» قرار می دهد.

 

تازه می خواستم شروع به نوشتن کنم که لتیس خزید توی کتابخانه. لغت «خزید» را آگاهانه به کار می برم. دیده ام که در رمان ها می گویند جوان لبریز از انرژی و به اصطلاح شور جوانی است. ولی همه ی جوان هایی که من تا به حال دیده ام، مثل ارواح و اشباح بوده اند. لتیس امروز عصر بیش از همیشه به ارواح شباهت داشت. دختر زیبایی است. بور و قدبلند و کاملاً گیج. از در شیشه ای خزید تو، با حواس پرتی کلاه زرد رنگش را برداشت و با نوعی شگفتی توأم با گیجی گفت: «آه، شمایید؟» از «تالار قدیم» تا جنگل پشت باغ ما کوره راهی است، به طوری که بیشتر کسانی که از آن سمت می آیند، به جای این که جاده را دور بزنند و از در اصلی وارد شوند، از در باغ عبور می کنند و از در شیشه ای کتابخانه وارد می شوند. تعجب نکردم که لتیس از این در آمد، ولی از حرفش کمی ناراحت شدم. وقتی وارد خانه ی کشیش می شوی، طبیعی است که کشیش را هم می بینی. از کتاب «قتل در خانه کشیش»

 

 

 

 

«سم اسپِید»

 

 

این شخصیت که یکی از ماندگارترین مخلوقات «داشیل هِمِت» به شمار می آید، با این که در آثار کمی حضور داشته اما به شکلی گسترده به عنوان تأثیرگذارترین کاراکتر در رشد و گسترش داستان های کارآگاهیِ «هارد-بویلد» (hard-boiled) در نظر گرفته می شود. اولین حضور او در سال 1930 و در رمان تحسین شده ی «شاهین مالت» رقم خورد و او بعد از آن نیز در سه داستان کوتاه کمتر شناخته شده حضور یافت. سه اقتباس سینمایی از داستان «شاهیت مالت» صورت گرفت که موفق ترین آن ها، فیلمی بود که «هامفری بوگارت» در آن ایفای نقش می کرد. به همین خاطر از دهه ی 1940 به بعد، شخصیت «سم اسپِید» بیشتر با این بازیگر تأثیرگذار شناخته می شود. تصویری که «بوگارت» از این شخصیت ارائه کرد، تأثیری گسترده هم بر «فیلم نوآر» و هم بر کهن الگوهای مربوط به کارآگاهان خصوصی در ژانر معمایی گذاشت.

 

اما خب، اگر پسرت را از دست بدهی، می توانی یکی دیگر داشته باشی. اما فقط یک شاهین مالت وجود دارد. از کتاب «شاهین مالت»

 

 

 

 

«نانسی درو»

 

«نانسی درو» مدت ها است که به الگویی برای بسیاری از دختران نوجوان در سراسر دنیا تبدیل شده است. پدر «نانسی» یعنی «کارسن درو»، وکیل است و «نانسی» اغلب در حل کردن تعداد زیادی از پرونده های به ظاهر حل نشدنی به او کمک می کند. «نانسی» که دختری هجده ساله است، یکی جوان ترین کارآگاهان در جهان به شمار می آید. او در اصل یکی از مخلوقات نویسنده ی آمریکایی «ادوارد استرِیت مایر» است اما داستان هایش بعدها توسط چندین نویسنده ی مختلف نوشته شدند و با نام مستعار «کارولین کین» انتشار یافتند. اقتباس های صورت گرفته از دنیای «نانسی درو» شامل دو سریال، پنج فیلم سینمایی، چندین بازی ویدیویی و آثاری دیگر می شود.

 

نانسی درو، دختری جوان و زیبا، در حومه ی شهر با کروکیِ آبی رنگش به سوی خانه می راند. همین چند دقیقه پیش مدارکی را برای پدرش به جایی تحویل داده بود و با خودش فکر می کرد: «بابا واقعاً مهربونه که همچین ماشینی برای تولدم خریده. کمک کردن تو کاراش چه کیفی می ده.» پدرش، کارسن درو، وکیل شناخته شده ی شهر ریورهیتس بود. او همیشه درباره ی وجوه معماگونه ی پرونده ها با دختر هجده ساله ی چشم آبی و موطلایی اش گفت و گو می کرد. نانسی لبخند زد: «بابا روی حس ششم من حساب می کنه. از کتاب «ماجراهای نانسی درو»

 

 

 

 

«هری هول»

 

 

این شخصیت بیش از اندازه سیگار می کشد، بیش از اندازه الکل می نوشد، از روش های غیرمتعارف برای به دام انداختن جنایتکاران استفاده می کند، و دوستان خیلی کمی دارد. با این وجود، در حالی که این ویژگی ها کاملا ممکن است کلیشه ای به نظر برسند، اما توانایی شگفت انگیز نویسنده ی نروژی «یو نسبو» در زندگی بخشیدن به کاراکتر «هری هول»، داستان های این کاراکتر را از خطر تکراری جلوه کردن کاملا دور می کند. «هری هول» به نقاط مختلف دنیا سفر می کند و قصدش این است که با استفاده از توانایی خارق العاده اش در استنتاج، شماری از بزرگترین و خطرناک ترین جنایتکاران را به دست عدالت بسپارد.

یک موش، نه خوب است و نه بد. فقط کاری را می کند که موش ها مجبورند انجام دهند. از کتاب «شبح»

 

 

 

 

«جک ریچر»

 

 

با این که «جک ریچر» را نمی توان یک کارآگاه واقعی در دسته بندی «مارلو، پوآرو و هولمز» در نظر گرفت، اما این شخصیت خلق شده توسط «لی چایلد»، در طول ماجراجویی های هیجان انگیز و مرگبار خود، گره از معماهای زیادی باز می کند. او که سرگردِ سابق ارتش آمریکا است، به نقاط مختلفی از کشور زادگاهش می رود—کشوری که «ریچر» واقعا نمی شناسد و گاهی اوقات برایش کاملا ناآشنا به نظر می رسد—و با کمال میل با خطرات و دردسرهای مختلف مواجه می شود. راه و روش «جک ریچر» برای حل کردن معما و پی بردن به حقیقت، همیشه هیجان انگیز و دراماتیک است. 

به جای دیدن، مشاهده کن و به جای شنیدن، گوش بده. هر چه بیشتر اطراف را زیر نظر داشته باشی، بیشتر زنده می مانی. از کتاب «دوازده نشانه»

 

 

 

«ویلیام باسکرویل»

 

 

یک راهب قرون وسطایی به همراه دستیار جوانش، احتمالا شباهت چندانی به یک گروه دو نفره ی مبارزه با جرم و جنایت ندارند، اما «اومبرتو اکو» در کتاب «آنک نام گل»، این شخصیت را به کارآگاهی جذاب در صومعه های ایتالیا در قرن چهاردهم تبدیل کرده است. «اکو» که یک نویسنده ی پست-مدرن تحسین شده به حساب می آید، قدرت شگفت انگیزی در استنتاج و توانایی چشمگیری در تحلیل را به شخصیت «ویلیام» بخشیده اما شیوه ای که او به برخی حقایق دست پیدا می کند، به معنای رسیدن به حقیقت قطعی ماجرا نیست بلکه صرفا مکث و توقفی در یک داستان چندلایه و پیچیده ی دیگر است. 

 

رویا نوعی متن‌ مقدس است و خیلی از متون مقدس چیزی جز رویا نیستند.» از کتاب «آنک نام گل»