«جورج برنارد شا»، نمایشنامهنویس ایرلندی برجسته، می تواند الگویی برای همهی نویسندگان باشد. او در طول دههی چهارم زندگی خود، پنج رمان نوشت که همگی با شکست مواجه شدند. «شا» با این حال اجازه نداد این اتفاق به مانعی بر سر راهش تبدیل شود. تا سال 1894 و 38 سالگیِ «شا» طول کشید تا آثار نمایشی او بالاخره به صورت حرفهای به اجرا درآمد. اما حتی در این برهه نیز مدتی زمان برد تا نمایشنامه های او به محبوبیت دست پیدا کند.
اگرچه «شا» بیشتر آثار کمدی می نوشت، اما یکی از تحسینکنندگانِ همیشگیِ «واقعگرایی طبیعی» در آثار «هنریک ایبسن» بود. «شا» عقیده داشت می توان از قالب نمایشنامه به عنوان ابزاری برای تأثیر گذاشتن بر جامعه استفاده کرد، و از آن جایی که ذهنش همیشه سرشار از ایده های مختلف بود، باقی سال های عمرش را به خلق آثار نمایشی اختصاص داد و در مجموع بیش از 60 نمایشنامه نوشت. «شا» هم جایزه «نوبل ادبیات» را به دست آورد و هم جایزهی «اسکار» را از آن خود کرد. با این مطلب همراه شوید تا درباره زندگی «جورج برنارد شا» بیشتر بدانیم.
«یک شب بارانی لندن را در موسم تابستان در نظر مجسم کنید، محوطه ی جلوی اپرای «کاونت گاردن» را در ساعت یازده هنگام تعطیل اپرا به یاد آورید، در یک سمت ستون های عظیم کلیسا، در سمت دیگر بنای عظیم اپرا و از سوی دیگر نمای بازار دستفروشان لندن نمایان است. زنان و مردان با لباس های آخرین مد خود اینجا و آنجا در جست و جوی وسیله ای برای رفتن هستند. بعضی دیگر در زیر سردرها پناهگاهی گرفته و خود را از قطرات باران مصون داشته اند. جمعی در حال دویدن، و گروهی دیگر با چتر در انتظار تاکسی هستند. تنها یک مرد با خونسردی کامل و بی آن که از ریزش باران و صدای رعد به خروش آمده باشد، در پشت یکی از ستون های کلیسای «سنت پل» ایستاده و در دفترچه ای که در دست دارد، گهگاهی مطالبی یادداشت می کند.—از کتاب «بانوی زیبای من» اثر «جورج برنارد شاو»
تقلا قبل از موفقیت
«شا» در سال 1856، در خانوادهای از طبقهی کارگر در شهر «دوبلین» به دنیا آمد. او آخرین فرزند خانواده بود و سه خواهر داشت. «شا» در 20 سالگی و پس از مرگ یکی از خواهرانش، دوبلین را ترک کرد و به لندن رفت. همانطور که پیشتر اشاره شد، او در این زمان به خلق و انتشار چندین رمان پرداخت و برای تأمین مخارج زندگی، در چند شغل دفتری کار کرد. در همین زمان بود که «شا» گیاهخوار شد و با ریش معروف و نمادیناش، چهرهای جدید را از خود به نمایش گذاشت. بخت و اقبال در اواخر دههی سوم زندگی به «شا» رو کرد و او در 29 سالگی، هم اولین رابطه عاشقانه خود را تجربه کرد و هم دو رمان نخستش را به چاپ رساند.
موفقیت کتاب «پیگمالیون»
«شا» در طول مسیر حرفهای خود، تعداد زیادی نمایشنامه خلق کرد و مشهورترین در میان آن ها، کتاب «پیگمالیون» بود که اولین بار در سال 1913 به اجرا درآمد. این اثر دربارهی مردی است که تلاش می کند به یک دختر گلفروش فقیر یاد دهد چگونه مثل بانوهای اشرافی رفتار کند. «پیگمالیون» یکی از جذابترین نمایشنامه های طنزآمیز در تاریخ ادبیات بریتانیا در نظر گرفته شده و افتخارات و تحسین های زیادی را برای «شا» به ارمغان آورده است. به علاوه، این نمایشنامه در اواخر دههی 1930 به یک فیلم سینمایی موفق تبدیل شد و همچنین در دههی 1950 پایه و اساس یک اثر موزیکال تحسینشده به نام «بانوی زیبای من» را شکل داد.
چهرهای جنجالبرانگیز در طول جنگ جهانی اول
«شا» در اغلب سال های زندگی خود، چهرهای فعال از نظر سیاسی به شمار می رفت و از جایگاه اجتماعی و آثارش استفاده می کرد تا توجه جامعه را به مسائلی مشخص مربوط به سیاست و بیعدالتی جلب کند. با این حال، موضع او در مورد «جنگ جهانی اول»، انتقادهای زیادی را در پی داشت و بسیار جنجالبرانگیز در نظر گرفته شد. «شا» پس از آغاز جنگ، مدتی از خلق نمایشنامه دست کشید و رسالهای به نام «عقل سلیم درباره جنگ» را به انتشار رساند. او در این رساله استدلال کرد که آلمان و نیروهای «متفقین» به یک اندازه مقصر بودند، و همچنین به شکل پیوسته در تظاهرات ها و گردهمایی ها، سخنرانی های ضد جنگ ایراد می کرد.
عضو «جامعه فابین»
«شا» پس از شرکت در جلسهای سیاسی، خیلی زود با آثار «کارل مارکس» آشنا شد و گرایش های سوسیالیستی عمیقی پیدا کرد. او مدتی بعد به یکی از اعضای «جامعه فابین» تبدیل شد: گروهی سوسیالیست که هدفش، دستیابی به «سوسیالیسم دموکراتیک» بود. «شا» برای این گروه چندین مقاله نوشت و ویراش کرد، و در طول دهه 1880 باعث افزایش شهرت و محبوبیت آن ها شد.
کسب جایزه «اسکار»
«شا» تقریبا در هر کاری که انجام می داد، فوقالعاده موفق بود و علاوه بر کسب جایزهی «نوبل ادبیات» در سال 1925، توانست به خاطر خلق فیلمنامهای اقتباسی از اثر خودش، کتاب «پیگمالیون»، در سال 1938 جایزهی «آکادمی اسکار» را از آن خود کند. این فیلم هم از نظر تجاری و هم بازخوردهای منتقدین، نام خود را به عنوان اثری موفق مطرح کرد و «شا» را در دنیای سینما نیز به جایگاهی ارزشمند رساند.
مراسم تدفین «بریمستون بیلی» اولین مراسم تدفینی بود که توی چهار سال گذشته در این گورستان برگزار شد و قبرش تنها قبر این گورستانه که رد حفاری جدید داره و اهالی اینجا هم بعد از غروب سمت قبرش نمیرن و اگر کسی هم بره، رد پاش میمونه. گورستان یه کلیسای مخروبه در جنوبش داره. می تونید گروهی رو برای تأیید این معجزه بفرستید، که شکی درش نیست و البته این مسئله توسط جناب کشیش هم تأیید شده. من هم منتظر عکسالعمل دوست هام در لندن هستم. انگار گزارشم، حالت نامهی تجاری به خودش گرفت. بگذریم عمو جان، اگر برای خودت دنبال معجزهای مثل جوانی و سلامتی ابدی هستی، پیشنهاد می کنم بیای اینجا و «کیت ویکلی» رو ببینی، همون دختری که فکر می کردی فقط یه دختربچه است.—از کتاب «انتقام معجزه آسا» اثر «جورج برنارد شاو»
فعالیت به عنوان منتقد
«شا» علاوه بر شهرت در دنیای نمایشنامهنویسی، به خاطر فعالیت های خود به عنوان منتقد در روزنامه های لندن، مورد تحسین و احترام جامعهی روزنامهنگاری در بریتانیا بود. او در سال 1880، در مقام منتقد موسیقی و هنر شروع به فعالیت کرد اما این کار هیچ وقت به نظرش به شکل کامل رضایتبخش نبود. شرایط زمانی دگرگون شد که «شا» شروع به نوشتن نقد برای آثار نمایشی کرد. نقدهای «شا» اغلب موجز، هوشمندانه و سرگرمکننده بودند و مخاطبین گستردهای را برای او به ارمغان آوردند.
پایان در سال 1950
«جورج برنارد شا» زندگی طولانی و پر فراز و نشیبی را از سر گذراند. او حتی تا 90 سالگی به نوشتن ادامه داد و در سال های پایانی نیز آثار ارزشمندی را خلق کرد. او در 94 سالگی و پس از وقوع یک سانحه درگذشت: «شا» که علاقهی بسیار زیادی به باغبانی داشت، یک روز هنگام هرس کردن یک درخت، به زمین افتاد و جراحت های ناشی از این سقوط درنهایت به نارسایی کلیوی و پس از مدتی به مرگ انجامید.
خانهای برای بازدید
خانهی «شا» در روستای «آیوت سنت لارنس» در انگلستان، اکنون به عنوان یک جاذبهی گردشگری از علاقهمندان به او میزبانی می کند. این خانه خیلی کوچک است و یک اتاق دارد؛ همان اتاقی که «شا» بسیاری از نمایشنامه های مشهور خود را در آن نوشت. علاقهمندان همچنین می توانند از باغ اطراف این خانه، که محل دفن خاکستر پیکر «جورج برنارد شا» است، دیدن کنند.