کتاب مارینا

Marina
کد کتاب : 12783
مترجم :
شابک : 9786003672888
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 252
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1999
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 32
زودترین زمان ارسال : 4 اردیبهشت

«کارلوس روئیت ثافون» از نویسندگان پرفروش در ادبیات اسپانیا

معرفی کتاب مارینا اثر کارلوس روئیث ثافون

کتاب «مارینا» رمانی نوشته «کارلوس روئیت ثافون» است که نخستین بار در سال 1999 به انتشار رسید. «ثافون» مخاطبین را به سال 1979 و به بارسلونا می برد، در جایی که نوجوانی پانزده ساله به نام «اسکار درای»، زندگی سختی را در مدرسه شبانه روزی پشت سر می گذارد. البته اوضاع زمانی برای «اسکار» تغییر می کند که او با دختری به نام «مارینا» آشنا می شود. «مارینا» او را به گورستانی قدیمی می برد که در آن، زنی شنل پوش مشغول انجام آیین هایی عجیب و غریب در مقابل یک قبر بی نام و نشان است. آن ها خیلی زود داستانی پر پیچ و خم درباره بیماری وراثتی، قتل و آزمایش های ترسناک را کشف می کنند—اتفاقاتی که همگی سال ها پیش رقم خورده اند و افرادی که در آن ها نقش داشته اند، اکنون مرده اند. اما آیا همه چیز واقعا همانطوری است که به نظر می رسد؟

کتاب مارینا

کارلوس روئیث ثافون
کارلوس رویز زفون (انگلیسی: Carlos Ruiz Zafón؛ زادهٔ ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۴) نویسنده داستان های جنایی و معمایی اهل اسپانیا است.کارلوس لوئیت ثافون در بارسلونا بدنیا آمد. او که در اسپانیا بزرگ شد ، زندگی کاری خود را با کسب درآمد در تبلیغات آغاز کرد. پدربزرگ و مادربزرگ او در یک کارخانه کار کرده بودند و پدرش بیمه می فروخت. در دهه 1990 ، روزی زافان به لس آنجلس نقل مکان کرد و مدت کوتاهی در زمینه نویسندگی روی پرده کار کرد. او به انگلیسی مسلط است.بیشتر تاثیرات کار های او از نویسندگان قرن 19، داستان ها...
نکوداشت های کتاب مارینا
It will delight horror fans.
این اثر، طرفداران داستان های وحشت را به وجد خواهد آورد.
Publishers Weekly Publishers Weekly

A richly atmospheric, genuinely scary tale.
داستانی واقعا ترسناک با اتمسفری غنی.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Impossible to put down.
اثری که کنار گذاشتن آن، غیرممکن است.
School Library Journal School Library Journal

قسمت هایی از کتاب مارینا (لذت متن)
روزی «مارینا» به من گفت که ما فقط چیزهایی را به یاد می آوریم که هرگز اتفاق نیفتاده اند. باید ابدیتی بگذرد تا سرانجام به معنای این کلمه ها پی ببرم.

به سوی هشتی رفتیم. فضای پلکان از باران شب پیش هنوز خیس بود. از پله های خراب تاریک بالا رفتیم. «مارینا» ابراز نگرانی کرد: «و اگر ما را نپذیرفت؟» بی معطلی گفتم: «بیشتر فکر می کنم که منتظر ما است.»

قلمرو انسان ها، زندگی است. مرگ به ما تعلق ندارد.