ادبیات گوتیک: پژواک هراس های انسان



این نوع از ادبیات از صحنه های تاریک و دلهره آور و روایت های ملودراماتیک بهره می گیرد تا با ساختن فضاهای عجیب و غریب، پر رمز و راز و ترسناک، ما را به صندلی هایمان میخکوب کند

به هر طرف نگاه کنیم نمی توانیم مرگ، وحشت، پوچی و ناامیدی را نادیده بگیریم. امروزه در زمانه ای زندگی می کنیم که در بمباران اخبار ناگوار قرار گرفته ایم و هر وقت به خودمان می آییم، می بینیم که بشر در میان وحشت و سیاهی دست و پا می زند. 

آماده ی ورود به تونل وحشت هستید؟ «ادبیات گوتیک» در هر گوشه و کنار به دنبال ترس و وحشت است. این نوع از ادبیات از صحنه های تاریک و دلهره آور و روایت های ملودراماتیک بهره می گیرد تا با ساختن فضاهای عجیب و غریب، پر رمز و راز و ترسناک، ما را به صندلی هایمان میخکوب کند. رمان گوتیک معمولاً در اطراف قلعه، ویرانه یا خانه ای متروک می گذرد که رازی وحشتناک در آن نهفته یا پناهگاه شخصیتی ترسناک است. 

 

 

نویسندگان «ادبیات گوتیک» علاوه بر استفاده از موضوعات ترسناک و تاریک، از عناصر ماوراءطبیعی، احساسات عاشقانه، شخصیت های معروف تاریخی و روایت های ماجراجویانه برای تحت تأثیر قرار دادن مخاطب استفاده کرده اند. ادبیات گوتیک را از زیرشاخه های ادبیات «رمانتیک» می دانند؛ «رمانتیک» نه به معنای داستان هایی که درباره ی عشاق است، بلکه دوره ی «رمانتیسم» در ادبیات که با نام هایی مثل «ویکتور هوگو» پیوند خورده است. برخی نیز معتقدند ادبیات گوتیک پیش زمینه ای برای آغاز ادبیات رمانتیک بوده است و آنچه در قرن هجدهم در اروپا با نام «ادبیات رمانتیک» می شناسیم، به نوعی ریشه در ادبیات گوتیک داشته است.

 

داستان گوتیک چگونه به وجود آمد؟

 

همان طور که گفتیم ادبیات گوتیک پیوندی ناگسستنی با دوره ی رمانتیک دارد. این نوع از ادبیات در دوره ی رمانتیک در بریتانیا رشد کرد. در داستان «قلعه ی اوترانتو» نوشته ی «هوراس والپول» برای اولین بار کلمه ی «گوتیک» در یک داستان مورد استفاده قرار گرفت. روی جلد این کتاب پس از نام «قلعه ی اوترانتو» به صورت زیرنویس نوشته شد: «یک روایت گوتیک». کتابخانه ی انگلیس بیان می کند قصد نویسنده از انتخاب این عنوان فرعی، به نوعی شوخی بوده و منظورش چیزی «وحشیانه» و مربوط به دوره ی قرون وسطی بوده است. 

این تمسخر و شوخی نیز پیشینه ای تاریخی دارد. سبک گوتیک ابتدا در معماری قرون وسطی شکل گرفت و بعدها در دوران رنسانس، به این سبک به دیده ی تحقیر نگریسته شد. با وجود این که امروزه شکوه بناهای معماری گوتیک ما را حیرت زده می کند، در قرن شانزدهم، نام «گوتیک» به بناهایی اطلاق می شد که در آن زمان زشت و غیرمتمدنانه به نظر می آمد. تزئینات مفصل بناهای این سبک به نظر منتقدان معماری، آن چنان جاهلانه بود که تنها می توانست ساخته ی قومی وحشی به نام «گوت» باشد که تمدن روم باستان را از بین برده بود! با وجود این معنای اولیه، کلمه ی گوتیک امروزه نه تنها بار منفی ندارد، بلکه در مورد آثاری به کار می رود که این قدرت را دارند که لرزه بر انداممان بیاندازند.

 

 

 

و این گونه بود که داستان «قلعه ی اوترانتو» با به کارگیری عناصر ماورایی، سبکی تازه را در ادبیات اروپا به وجود آورد؛ سبکی که اوج درخشش آن را در آثار نویسنده ی نابغه ی آمریکایی یعنی «ادگار آلن پو» می بینیم؛ شاعر و نویسنده ای که آثاری بی نظیر را در قرن 19 میلادی از خود به جای گذاشت. «ادگار آلن پو» از ادبیات گوتیک برای کاوش در آسیب های روحی، نیروهای شر در وجود انسان و بیماری های روانی بهره گرفت. همه ی داستان های روانشناسانه ی مدرن، داستان هایی که امروزه درباره ی زامبی ها می خوانیم، داستان های پلیسی و حتی رمان های «استیون کینگ» مدیون «آلن پو» هستند. قطعاً نویسندگان موفق دیگری در ادبیات گوتیک، قبل و بعد از «آلن پو» وجود داشته و دارند، اما هیچ کس به اندازه ی «پو» این سبک ادبی را به کمال نرساند. 

 

 

ارتباط معماری و ادبیات گوتیک

 

همان طور که در معماری گوتیک از حجاری ها، قوس های نوک‌تیز، طاق ها و شکاف ها برای نشان دادن سایه استفاده می شود، ادبیات گوتیک نیز رمز و راز، سایه ها و تاریکی های زندگی را هدف می گیرد. نویسندگان ادبیات گوتیک اجازه می دادند تأثیرات احساس در آثارشان وارد شود و حتی برخی از آن ها در داستان هایشان از بناهایی استفاده می کردند که یادآور سبک گوتیک در معماری بود. «هوراس والپول» در داستان «قلعه ی اوترانتو» از قلعه ای به نام «Strawberry Hill» که به سبک گوتیک ساخته شده، الهام گرفته است.

 

 

ادبیات گوتیک جنوبی

 

«گوتیک جنوبی» یکی از زیرشاخه های داستان گوتیک آمریکایی است که محل آن در جنوب این کشور واقع است و شخصیت های ترسناک و گوشه و کنایه های تمسخرآمیزی را در آن می بینیم که بیانگر باورها و ارزش های مردم جنوب آمریکاست. بنابراین هدف ادبیات گوتیک جنوبی پرداختن به موضوعات اجتماعی و فرهنگی جنوب آمریکاست و همین نکته باعث می شود ادبیات گوتیک جنوبی، سیاسی تر از ادبیات گوتیک به معنای عام باشد.

 

 

 

 

مضامین ادبیات گوتیک جنوبی چیست؟ 

 

نویسندگان این نوع از ادبیات، موضوعاتی مثل سقوط فرد از عرش به فرش، ناامیدی، جنون و دیوانگی، تأثیرات ماندگار برده داری و نژادپرستی، و مضامینی چون محاکمه ی اشراف در جنوب آمریکا، بیگانه هراسی (Xenophobia)—به معنی ترس از غریبه ها، به خصوص مهاجران و اقلیت های اجتماعی و مذهبی—و موضوعات مربوط به طبقات و خاستگاه های اجتماعی را دستمایه ی خلق آثار خود قرار دادند.

 

داستان گوتیک جنوبی در چه محلی می گذرد؟

 

مناطق روستایی، مکان ها و ساختمان های کهنه که شاید عتیقه به نظر بیایند، مزارع، خانه های بزرگی که پیش از جنگ داخلی آمریکا مورد استفاده قرار می گرفتند و کلیساهای قدیمی، محل شکل گیری داستان های گوتیک جنوبی هستند.

 


 

 

 

تأثیرات ادبیات گوتیک بر داستان های امروزی

 

امروزه «داستان وحشت»، «داستان تریلر» و «ادبیات پلیسی» فرم های جدیدی از ادبیات هستند که تحت تأثیر ادبیات گوتیک شکل گرفته اند. این داستان ها بر اسرار، شوک های احساسی و تعلیق تکیه می کنند. کمتر سبکی را در دنیای ادبیات سراغ داریم که تحت تأثیر مستقیم یا غیرمستقیم ادبیات گوتیک نبوده باشد. در رمان «نورثنگر ابی» اثر «جین آستین»، داستان دختری را می خوانیم که عاشق تریلرهای گوتیک است. نویسنده در این داستان به ما نشان می دهد که اگر ادبیات گوتیک را به درستی نفهمیم، چه تصورات غلط و برداشت های اشتباهی خواهیم داشت. 

 

در داستان هایی مانند «خشم و هیاهو» و «ابشالوم، ابشالوم!» که هر دو اثر «ویلیام فاکنر» نویسنده ی برنده ی «جایزه ی نوبل ادبیات» هستند، دلهره های گوتیکی با به کارگیری عمارت های ترسناک، اسرار خانوادگی و عشق های نفرین شده به تصویر درآمده اند.

 

حتی داستانی مثل «صد سال تنهایی» که منتقدین آن را شاهکار بی بدیل «گابریل گارسیا مارکز» می دانند، تحت تأثیر ادبیات گوتیک بوده است. «مارکز» در این داستان با به کارگیری خشونت و روایتی کابوس وار، سویه های تاریک یک زندگی خانوادگی را به تصویر می کشد.

 

ادبیات گوتیک در خلق فیلم های ژانر وحشت و حتی فانتزی تأثیرگذار بوده است. یکی از کسانی که تحت تأثیر ادبیات و حال و هوای گوتیک بوده است، «تیم برتون» کارگردان محبوب و نویسنده ی کتاب «مرگ غم انگیز پسر صدفی» بوده است.

 


 

 

در ادبیات گوتیک از چه عناصری استفاده می شود؟

 

همان طور که پیش تر گفتیم، ادبیات گوتیک سبکی برخاسته از رمانتیسم است. در اواخر دهه ی 1700 میلادی، از دل ادبیات رمانتیک، ژانری ادبی به نام «رمانتیسم تاریک» (Dark Romanticism) بیرون آمد. رمانتیسم تاریک با به کارگیری ترس، روایت های وحشتناک، عناصر ماوراءطبیعی و صحنه پردازی های تصویری و تاریک، به نمایش پیچیدگی هایی زندگی می پرداخت.

 

 

این ژانر داستانی از عناصر مختلفی برای تجدید پیمان با ادبیات رمانتیک بهره گرفت؛ سبکی که بیانگر شورش علیه سنجیدگی های سبک کلاسیک بود و به احساسات انسانی بیش از عقل و منطق بها می داد. 

عواملی که ویژگی های ادبیات گوتیک را تعیین می کنند، با خصوصیات این سبک در قرون وسطی شباهت هایی دارند. خوانندگان آثار ادبیات گوتیک، از رمز و راز، تعلیق، حال و هوا، مضامین و فضاهای وحشتناک این داستان ها حیرت زده می شوند و شاید همین وحشت و حیرت، عامل محبوبیت رمان های گوتیک باشد. با ما همراه باشید تا درباره ی عناصری که از دیرباز تا کنون در ادبیات گوتیک به کار رفته اند، بیشتر بدانیم.

 

1. رازآلودگی و ترس

 

یکی از مؤلفه های اصلی داستان گوتیک، برانگیختن احساس تعلیق و ترس در مخاطب است. هر چیزی که ورای ادراک علمی باشد، راه را به سوی رمز و راز می گشاید و فضای داستان های گوتیک غرق در این حال و هوای خوفناک است. آثار گوتیک شامل صحنه ها و رویدادهایی هستند که به مرگ و کفن و دفن مربوط می شوند. داستان گوتیک پر از معجون های شیطانی و شمع هایی است که سوسو می زنند. این تصاویر باعث می شوند فضای رمان های گوتیک، مالیخولیایی شود. رمان «رازهای یودولفو» نوشته ی «آن رادکلیف» که در سال 1794 منتشر شد، داستان دختری یتیم را روایت می کند که در قلعه ای با نگهبانان ظالم زندانی شده است. طرح داستانی این رمان به خوبی فضای یک داستان گوتیک را نشان می دهد.

 

 

2. طلسم، جادو و بدشگونی


یکی از عناصر داستان گوتیک، پیشگویی است. در داستان گوتیک، ممکن است نشانه هایی وجود داشته باشند که از اخبار شوم آینده خبر می دهند. مثلاً افتادن یک شیء می تواند نشان دهنده ی حادثه ی ناگواری باشد که قرار است برای شخصیت اصلی اتفاق بیفتد، یا این که هر لحظه ممکن است از تاریکی چیزی ترسناک بیرون بیاید که در سایه کمین کرده است. «ادگار آلن پو» نام یکی از داستان های کوتاهش را «گربه سیاه» گذاشت. این نام نشان می دهد که داستان گوتیک با خرافه، جادو و بدشگونی ارتباط مستقیم دارد. در این داستان نام یکی از گربه ها «پلوتو» است که از طریق آن پیشگویی هایی صورت می گیرد. نام «پلوتو» ارجاعی به اسطوره شناسی است، چرا که خدای مرگ در اساطیر رومی «پلوتو» نام دارد. نمادپردازی در این داستان ها نقش پررنگی دارد. با خواندن داستان های گوتیک به این فکر فرو می رویم که شاید تاریکی بیرون، نشانه ای از بُعد تاریک درون انسان و همان چیزی باشد که در روانشناسی به آن «سایه» می گوییم.

 

 

3.مکان های مخوف

 

رمان نویسان گوتیک از مکان هایی استفاده می کنند که نقش پررنگی در فضاسازی داستان دارند. جنگل های تاریک، کوهستان های مه گرفته و ترسناک، و دخمه ها و دالان های مخفی در این داستان ها بر خوفناک بودن روایت می افزایند. قلعه ها در داستان های گوتیک اهمیت ویژه ای دارند. به طور مثال «مری شلی» خالق رمان «فرانکنشتاین» از مکان های وحشتناک مانند گورستان ها و قلعه های مه آلود استفاده کرد تا فضا را برای خلق هیولایی گروتسک مهیاتر نماید.

 

 

4. امور خارق العاده و مافوق طبیعی

 

یکی از جذابیت های ادبیات گوتیک، پرداختن به امور مافوق طبیعی است. در کتاب فانتزی-گوتیک «دراکولا» اثر جاودان «برام استوکر»، اشیای بی جان زنده می شوند و ارواح و خون آشام ها به زندگی راه می یابند. از نمونه های متأخرتر در پرداختن به عناصر ماورایی می توان به رمان «دلبند» نوشته ی «تونی موریسون» اشاره کرد که در سال 1987 منتشر شد. این رمان که برداشتی مدرن از ادبیات گوتیک است، داستان زنی سیاهپوست به نام «ست» را روایت می کند که در گذشته برده بوده است. اما زمانی که روح دختر بزرگتر «ست» به داستان وارد می شود، تازه شروع ماجراست.

 

 

5. عشق های نافرجام

 

با توجه به ارتباط ادبیات گوتیک و ادبیات رمانتیک، مضامین عاشقانه نیز در این سبک ادبی به چشم می خورد. بسیاری از رمان های گوتیک به عشق های آتشینی می پردازند که پایان دردناک و غم انگیزی دارند. در آثار «چارلز دیکنز» روابط عاشقانه در بستری گوتیک روایت می شوند تا دردهای روح انسان را به نمایش بگذارند.

 

6. شخصیت شرور 

 

شخصیت های شرور در ادبیات گوتیک، تک بُعدی نیستند و ابعاد پیچیده و متناقض روانشان، آن ها را به جالب ترین و دوست داشتنی ترین شخصیت های داستان تبدیل می کند. شخصیت هایی مانند «دراکولا» و «آقای هاید» در رمان «دکتر جکیل و آقای هاید»، نمونه هایی از بهترین شخصیت های پیچیده در ادبیات گوتیک هستند.

 

 

7. کابوس

 

جهان داستان های گوتیک، کابوس وار است. آشفتگی ذهنی و احساسات شدید در این آثار موج می زند. کابوس در آثار گوتیک می تواند نقش پیشگویانه نیز داشته باشد یا برای تشدید جنبه های عجیب و غریب طرح داستانی به کار رود. نویسنده به کمک رویا و کابوس، احساسات شخصیت و حالات روحی او را بهتر توصیف می کند. جهان های کابوس وار در بیشتر آثار «استیون کینگ» به چشم می خورد.

 

8. دختر پریشان

 

در ادبیات گوتیک، اغلب دخترانی را می بینیم که رنج زیادی را تحمل می کنند. نیروهای شر باعث اذیت و آزار آن ها می شوند و در نتیجه ی این سختی ها، با احساساتی مثل غم، سرکوب و تنهایی در آن ها مواجه هستیم. در این داستان ها زندانی شدن دخترها و زنان در قصرها امری شایع است. شاید این موضوع تمثیلی از اسارت زنان در جامعه ی مردسالار باشد.

 

 

9. افراد واقعی در شرایط غیرواقعی

 

در داستان های گوتیک، زمان معمولاً شب یا غروب است و ادبیات گوتیک به هر آن چیزی که به تاریکی مربوط می شود، خوشامد می گوید. شخصیت های داستان های گوتیک در فضایی فانتزی و جنون آمیز اسیر شده اند اما واکنش آن ها کاملاً واقعی و باورپذیر است. یعنی واکنش شخصیت اصلی به گونه ای است که اگر ما هم جای او بودیم، دقیقاً همان واکنش را نشان می دادیم. این یکی از اصلی ترین نکات درباره ی ادبیات گوتیک است. این نوع از داستان، رئالیسم (واقع گرایی) و فانتزی را در هم می آمیزد و فضایی منحصر به فرد خلق می کند. شخصیت ها در داستان به گونه ای طراحی شده اند که انگار در شرایط واقعی زندگی می کنند در حالی که وضعیت زندگی آن ها به هیچ عنوان عادی نیست. ادبیات گوتیک درباره ی این است که افراد واقعی در شرایط غیرواقعی چه واکنشی خواهند داشت.

 

 

هدایت به سوی تاریکی

 

اگر به دنبال شاخصه ‌های ادبیات گوتیک در آثار ایرانی هستید شاید یکی از بهترین نمونه ها، مشهورترین اثر «صادق هدایت» یعنی «بوف کور» باشد. 

 

 

 

دور خودم را نگاه کردم و یاری دیده نمی شد، کلید را از جیبم درآوردم و در چمدان را باز کردم. اما وقتی که گوشه ی لباس سیاه او را پس زدم در میان خون دلمه شده و کرم هایی که در هم می لولیدند، دو چشم درشت سیاه دیدم که بدون حالت به من نگاه می کرد و زندگی من ته این چشم ها غرق شده بود. از کتاب «بوف کور»

 

علاوه بر «صادق هدایت» تأثیر ادبیات گوتیک بر داستان نویسی ایران در آثار نویسندگان دیگری چون «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری» و «رضا براهنی» نیز به چشم می خورد. 

 

همه ی ما با این جمله از کتاب «بوف کور» آشناییم:

«در زندگی زخم هايی هست كه مثل خوره در انزوا روح را آهسته می خورد و می تراشد.» ادبیات گوتیک دقیقاً درباره ی این زخم هاست.